نزدیکی سینما به فرهنگ بومی و بازنمایی حماسه ها

نزدیکی سینما به فرهنگ بومی و بازنمایی حماسه ها

گروه فرهنگی:انقلاب اسلامی به عنوان یک تحول عظیم اجتماعی و سیاسی بر سینما نیز تأثیرگذار بوده است. تحول در این عرصه بیش از سایر عرصه های هنری ما بود. به طوری که قبل و پس از انقلاب، شاهد دو شمایل کاملا متضاد از هنر هفتم در این کشور بودیم.
برای درک بهتر این تحول، نیاز است که بر آنچه در سینمای ایران پیش از پیروزی انقلاب می گذشت، مرور کوتاهی داشته باشیم. سینما یکی از دستاوردهای صنعتی و فرهنگی غرب مدرن است، که از حدود یک قرن قبل به عنوان یک پدیده وارداتی به کشور ما هم گام گذاشت. عامل اصلی شکل گیری این هنر در غرب، ابتدا آزمایش ها و کنجکاوی های علمی و تکنیکی بود، اما پس از اختراع، سینما به سرگرمی اصلی مردم اروپا و آمریکا در قرن بیستم تبدیل شد. کارکرد اصلی سینما در سال های نخست ورود به ایران، خوشگذرانی درباریان بود. اما در کشور ما هم رفته رفته این هنرصنعت به ابزاری برای سرگرم سازی همراه با تحمیق توده های مردم و گسترش فرهنگ مدنظر سلطنت به کار گرفته شد. به طور مثال، نخستین فیلم ناطق ایرانی با نام »دختر لر« در سال ۱۳۱۲ به کارگردانی عبدالحسین سپنتا ساخته شد. این فیلم با نمایش ستاره داوود (نشانه صهیونیسم) همراه با تصویر رضاشاه پایان می یابد. تولیدات استودیوها در همان سال های نخست ورود سینما به ایران، الگوهایی برای فیلم‌ های آینده شد. عشق دختر و پسر پولدار و ثروتمند، هرزه گرایی، می گساری، کاباره و … عناصر کلیشه‌ای این فیلم ها بودند. به این ترتیب موجودی که از آن به عنوان »فیلم فارسی« یاد می شود، متولد شد. فیلم هایی که به نوعی زاییده افکار مسموم سازندگانشان بودند و همچنان‌که از هویت تولیدکنندگانشان بر می آید، ساختار اخلاقی جامعه ایرانی را هدف قرار داده بودند. تا آنجا که حتی یکی از منتقدان سینمایی آن روزگار به صراحت از این فیلم ها به عنوان »وسیله نمایش هرزگی و فساد« یاد کرد. از این رو عموم مردم و به ویژه اقشار مذهبی و روحانیون روی خوشی به سینما نشان نمی دادند. برخورد با این پدیده مدرن از سوی جریان سنتی ایران، نه از سر واپس گرایی، بلکه به دلیل هویت استعماری سینما در آن دوران بود؛ از این رو ایستادگی بخشی از مردم در مقابل سینما در دوران قاجار و پهلوی را نباید یک واکنش علیه فناوری و پیشرفت دانست، بلکه یک عکس العمل ضداستعماری و مقاومت در مقابل دین ستیزی شناخته می شود؛ به خصوص اینکه سینما در آن زمان با حمایت سفارتخانه های دولت های استعماری غربی همراه بود. همچنان که وقتی شیخ فضل الله نمونه هایی از فیلم های مستند با مضمون جنگ و حماسه را دید، دستور لغو تحریم سینما را داد، اما متأسفانه سینمای آن عصر ایران، به ویژه در دوران پهلوی دوم، مسیری یکسره رو به انحطاط و تباهی را طی کرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، وضعیت سینما نیز متحول و متفاوت شد. نفی جنبه های مبتذل و ضدخلاقی و نزدیک شدن به فرهنگ بومی و بازنمایی حماسه ها و جنبش های مردمی، سینمای مرده و سترون ایران را زنده کرد. اگرچه در دو سه سال ابتدایی انقلاب، سینما در حالتی نیمه تعطیل به سر می برد، اما از اوایل دهه ۶۰ این عرصه رونقی شگرف یافت.
نکته قابل توجه درباره سینمای این مقطع کشورمان این است که رویکرد سینما به فرهنگ بومی جامعه با ارتقای سطح کیفی و تکنیکی فیلم ها همراه بود. هرچند پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز دو جریان فیلم فارسی و سینمای شبه روشنفکری ادامه حیات یافتند، اما یک جریان مستقل و نوین سینمایی نیز با تکیه بر شرایط جدید اجتماعی و سیاسی و برخورداری از روح سنت ها و ارزش های عمومی مردم کشورمان شکل گرفت و عرض اندام کرد. سینمای ایران در این مقطع، ۷۰ سال عمر داشت، اما گویی تازه متولد شده بود. تولد سینما در ایران با دم مسیحایی حضرت امام(ره) -که هنر را برای رهایی انسان می خواست- و همت جوانان انقلابی اتفاق افتاد.
افرادی چون شهید سیدمرتضی آوینی، ابراهیم حاتمی کیا، مرحوم رسول ملاقلی پور، احمدرضا درویش، جمال شورجه، شهریار بحرانی، مجید مجیدی و… از جمله فیلمسازانی بودند که موج نوی سینمای ایران را بر مرداب های افیونی سینمای روشنفکری و سیاهچال های مفلوک فیلم فارسی راه انداختند. این جریان سینمایی به تدریج نضج یافت و تا میانه دهه ۷۰ به اوج خودش رسید. به این ترتیب فیلم هایی چون »هور در آتش«، »دیده بان«، »مهاجر«، »بدوک«، »سرزمین خورشید«، »بچه های آسمان«، »آژانس شیشه ای«، »رنگ خدا«، «حماسه مجنون«، »سفر به چزابه« و… به عنوان آثاری الگو و نمونه از سینمای ناب ایرانی تجلی یافتند.
اما این روند از اواسط دهه ۷۰ رو به خاموشی نهاد. از این موقع – که همزمان با مقطع موسوم به اصلاحات بود- سیاست هایی در سینمای کشورمان اجرا شد که موجب تضعیف سینمای برآمده از انقلاب و دفاع مقدس و غلبه مجدد دو جریان گذشته سینمایی شد. البته فیلم فارسی دیگر به آن شکل سابق ظهور و بروز نیافت؛ اما نوعی تلطیف یافته تر که به سینمای بدنه و گیشه ای (تجاری) موسوم است، راه فیلم فارسی را ادامه داد به طوری که هم اکنون از تولید متوسط سالیانه ۷۰ فیلم در ایران، اکثریت را آثار این گروه تشکیل می دهد. جریان سینمای دگراندیشی نیز نه تنها تضعیف نشد که با برخی حمایت های دولتی و پشتیبانی های مادی و معنوی از سوی جشنواره های غربی، با قدرت بیشتری ادامه پیدا کرد.
نکته قابل تأمل این است که سیاستگذاران فرهنگی دوره موسوم به اصلاحات، به لحاظ گرایش فکری و سیاسی در تقابل با فرهنگ انقلاب اسلامی قرار داشتند؛ افرادی نظیر عطاءالله مهاجرانی، علی اصغر رمضان پور و… که از جمله اصلی ترین طراحان سیاست های فرهنگی دولت اصلاحات بودند، هم اکنون به انگلیس پناهنده شده اند و عضو اتاق های فکر بی بی سی هستند. چنین مدیرانی سعی داشتند تا سمت و سوی سینمای کشورمان را به عقب برگردانند و تا حدودی هم موفق شدند. آنچنان که پس از کنار رفتن آنها از مدیریت های خود، سینمای ایران دیگر آن شور و نشاط و پاکیزگی سابق را نداشت.
متأسفانه تلاش های صورت گرفته توسط مدیران بعدی برای بازگرداندن سینما به مسیر اصلی و حقیقی خودش هنوز به نتیجه نرسیده است. تجربه نشان می دهد که هر گاه سینمای ایران به طرف لیبرالیسم و روشنفکرنمایی و تجارت پیشگی میل پیدا کند، رو به محاق می رود. غلبه دو جریان مسموم و پوسیده فیلم فارسی و جشنواره ای طی یک دهه اخیر، عامل اصلی بحران های مختلف در این عرصه است. همان طور که انقلاب اسلامی، ۳۸ سال پیش، سیطره این دو جریان منحط را بر سینما پایان داد و راه جدیدی را در این حیطه گشود، امروز نیز سینما نیاز به انقلاب اسلامی دارد. مانند اول انقلاب، باز هم فیلمسازهای انقلابی و جهادی هستند که با شکستن کلیشه ها و تابوهای منجمدکننده و با جسارت و پویایی و حقیقت جویی خود می_توانند سینما را دوباره متولد کنند.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۶:۳۱ ق.ظ

دیدگاه


پنج − 2 =