موسیقی ارومیه در کندوکاوی از نزدیک
علی رزم آرای
گروه فرهنگی:اشاره: نویسنده این نوشتار پیشین از این در شماره¬های گذشته روزنامه آرازآذربایجان مطالبی حول محور هنر موسیقی در ابعاد مختلف ازجمله موسیقی عاشیقی، روان¬شناسی موسیقی، ساز شناسی و سازبندی و … به قلم سپرده است. نوشتار زیر به موازت این مطالب حول محور وضعیت عمومی موسیقی ارومیه به قلم سپرده شده است. انسان از دیرباز با موسیقی آشنا بوده است. خواه این آشنایی با شناخت بوده باشد و یا بدون شناخت. این آشنای اولیه امروزه نیز شکل اصلی خود را حفظ کرده است. انسان از همان ابتدا برای فرزند خود به وسیله دهان صداهایی را بوجود میآورده است، که امروزه نیز این عمل انجام میشود. او آهنگهایی میساخته تا فرزند را با آن آرام کند یا حتی بخواباند. بعدها این صداها با شعرهایی همراه شد که معمول ترین آنها لالایی است که با ریتم و آهنگ خاصی خوانده میشود. لالای ها پیشینه و ساختار خاص خود را دارند که در کنار خاصیت موسیقیایی خود، قابل طرح هستتند. پس آوای کلام بسیار مهم است چرا صورت اولیه آن درهنگام خوابانیدن فرزندان با صدای نرم آهنگ لالایی بروز میکند و صورت ویژه ان هنگامی که صبح از خواب بیدار میشویم این آهنگ صدای ماست که که نشان میدهد که شب گذشته چگونه خوابی داشتهایم خوب، یا بد؟ اگر از شخصی دلخور شدیم باز آهنگ کلام ماست که به او میفهماند موضوعی که از آن صحبت میشود جدی است یا نه و یا زمانی که ما جملات را غضبناک، سؤالی یا دلنشین مطرح میکنیم لحن کلام را خود ما تنظیم و جلوه میدهیم. بر همین اساس الفبای نوشتاری هم میتواند نوعی موسیقی باشد چرا که آهنگ صدا را در خود دارد. یک ناشنوا از نحوه نوشتن جملات ما متوجه میشود که جمله سؤالی است یا خبری.
حین خواندن انواع جملات نیز چهرهاش تغییر میکند. الفبای نوشتاری میتواند موسیقی داشته باشد و هم موسیقی را بوجود بیاورد. حال که موسیقی را از نظر اجرایی در این سطحی می¬دانیم باید از اعماق این دیدگاه به سطح هنری آن هم(البته در گستره کلانشهرارومیه) میل کنیم. شرح زیر قرار است چنین کارکردی داشته باشد. موسیقی صدای آفرینش است! این جمله را از کسی شنیدهام که مطمئنا ًاز خودش نیست! فقط مثالی بود تا او روایتش را از معماری تکمیل کند. موسیقی اگر روح زمان است، معماری جسم آن است. برای تکمیل کار هم این جمله را به من حوالت داد که موسیقی صدای آفرینش است و معماری خود آن!در بند درست و غلط بودن مثالهای آمده در بالا نیستم، بیشتر غرضم نمایاندن این مطلب است که موسیقی در حیات و زندگی انسان کجای دقایق ایستاده و شاید هم کل دقایق باشد، این مصداق در همه هنرها است! هنر به هر فرم یا تم، آفرینش است. غیر از این چیزی نیست جز نتیجه شده از امورات عادی و روزمره زندگی! همین جا است که آفرینش هنری در معنای انسانی جام خلقت خدا را سر میکشد و مست وجود میشود و من و ما سراپا گوش! این همایاغی هنر موسیقی است در آفرینش و با آفرینش!این ترتیب فلسفی نشده موسیقی است شاید هم کمی اسطورویتر! همکیشی هنر با آفرینش به ذات هنر بر میگردد، آفرینش در معنای ازل خود از وجود حاصل میشود ولی در هنر آن هم موسیقی از نیاز وجود یا نیاز وجودی حاصل میشود. من که میگویم: هستم، لابد قبل از من هستی بوده که به اتکای آن من هست شدهام. یعنی وجودی بوده! این وجود همان وجود ازل است. اما در هنر من نیاز من بودنم را میآفرینم ، من جمعی خود، من فرهنگی خود، من هنری خود و…چرا موسیقی هر ملت یا فرهنگ ابتدا به ساکن خاص خود این ملت یا فرهنگ است؟ چون مایههای آفرینش در هنر آن فرهنگ یا ملت به زبان ازلشان اتفاق افتاده است. هنر هر ملت یا فرهنگ شکل و فرم دیدگاه آنها به خود، به آفرینش خود، حیات خود، ادامه خود و… را دارد از ازل تا به ابد! این جریان رودخانهای است که از سرچشمه همان ملت یا فرهنگ جوشیده، جریان پیاده کرده، شتاب گرفته، مسیل گشوده و به اقیانوس پیوسته است. اقیانوسی به وسعت جهان هستی و فرهنگ انسانی! این رودخانهها تمام سهم و توش و توان ملتها و فرهنگها هستند که در این اقیانوس به هم میپیوندند هرکدام با مشخصه خود. آیا روح موسیقی ارومیه درجسم آینده آن حلول خواهد کرد؟ موسیقی ارومیه به تنهایی یکی از آن رودخانهها است اما هر قدر که به آفرینش اول نزدیکتر است یعنی فاخر و کهن است و ریشه در رگهای هستی دارد به همان میزان تاریخی، گم و بیمسیر است. در معنای تاریخی موسیقی ارومیه را همان موسیقی پر ابهت عاشیقی یا آشیقی میدانیم که سیر و سلوک پیدا و پنهان داشته تا امروز که ما نمی هم از این سیرو سلوک لب تر نکردهایم.
ارومیه مکتب موسیقی عاشیقی یا آشیقی بوده و هست در بینالملل، خوب! بومیتر از بومی است که عیان است بیانکار! دست افزارش ویژه است و قوپوز که امروز در سینه یا تاقچه جا و مکان یکسان دارد.موسیقی معاصر ارومیه در گذر از تاریخ شکل معاصر خود را هنوز نیافته است. اصلا ً تاریخ را ورق زده یا نزده میگذاریم کنار! موسیقی معاصر ارومیه! عجب ترکیب پر طمطراقی! جایگاه مستقلش کجا است؟! یعنی باید برای مثال، مثل موسیقی تبریز به طرف موسیقی تلفیق برود یا مثل موسیقی بوشهر از سنت این موسیقی، فقط عرفان را درونی پاپ یا راک یا رپ بومی خود کند و نمود جوان گرایی بشود یا مثل موسیقی جمهوری آذربایجان از بیخ و بن سنفونیزه شود،یا در قالب سنتی تاریخی خود اجرای محتوای بومی بکند با فرم غیر بومی!
برخی از دوستان نظر شگرفی در مورد موسیقی حال حاضر ارومیه دارند. البته از نظر آسیب شناسی این نظر پر بیراه هم نیست! موسیقی ارومیه موسیقی بزمی و رزمی است یعنی مجلسی مجلسی است تا یک موسیقی مستقل و مسیر یافته!موسیقی ارومیه خلق و خوی عروسی و عزا دارد نه خلق و خوی هنر! موسیقی ارومیه موسیقی آموزشگاهی است یعنی در این معنا رزمی است، زوری است نه ذاتی! موسیقی ارومیه مجلس گرم کن است نه مجلس ساز؟ یعنی بیشتر همان مطربی سابق!من هنوز گیج نغمه لالاییهایی هستم که مادری در شمال ایران برای کودکش در حین شالی کاری میخواند، من هنوز گیج صدای جانسوز باخشیهای خراسان که روایت میکنند شکار یک شکارچی را که خود شکار یار شد. من منگ قوپوز دده قورقود هستم، چنگ رودکی مرا به خود میخواند، سنفونی ۹ بتهوون هنوز روی پردهها و سیمهای قپوزآشیق مطرود داستانم تمام نشده، موسیقی ارومیه را نه به تاریخ یا معاصرت به هنر دریابیم که موسیقی صدای خلقت است ازل آفرینش را و صدای یک ملت و یک فرهنگ است ابد هنر را! یول بیر اولان یولداش آغلار یول آغلار
دیلین سئوه ن دیلداش آغلار دیل آغلار
ائل – سوی بیله ن ائلداش آغلار ائل آغلار
اوزان آغلار قوپوز آغلار تل آغلار
عؤمــرون پاییز یئلی اسدی دئدیلـر
دده کاتیب غم نهالیــــن غم اکــــــه
غم خرمنین،غم آنباریــن غم اکــــه
عؤمرون سوفرسینن بیر نئچـه تیکـه
یئدیم دویمامیشدان بسدی دئدیـلـر
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۶:۲۱ ق.ظ