ذات تعلیمی روایت درفرهنگ و ادبیات

ذات تعلیمی روایت درفرهنگ و ادبیات

علی رزم آرای
گروه فرهنگی:روایت در معنای عام خود روی دیگری از تعلیم است. تعلیمی که دو جنبه مهم ثبت برای دیگران و آینده و هم یادآروی و عمل را با خود دارد. به این ترتیب روایت خود حاوی تجربه است یعنی تجربه شده را در مقام امر نیکو و معروف ثبت کرده و برای دیگران و شاید همه در همه زمان و همه مکان عرضه می¬کند.وجه یادگیری و فراگیری از همین مسیر با روایت و روایت¬گری پیوند می¬خورند. اینکه در ادبیات ما (اعم از فارسی یا ترکی) به وفور در قالب¬های مختلف نثری و نظمی با حکایات و روایات تعلیمی و حتی نوعی از ادبیات به نام ادبیات تعلیمی دیده می¬شود،علتی جزء تعلیم و فراگیری و یادگیری نداشته است.
هزار و یک شب، کلیله و دمنه، جامع الحکایات و لوامع الروایات، حکایات شیخ هیوه (هرات)، بوستان و گلستان، مجالس سبعه، منطق الطیر و غیره و به کلامی همه آثار تحقیقی و پژوهشی حکمت، فلسفه، الهیات، فقه و اصول علوم عقلی و نقلی، شعر و ادبیات و غیره در ادبیات کهن و کلاسیک ایران جنیه تعلیمی و معرفتی داشته¬اند که متأسفانه امروز ظاهر این آثار برای ما به میراث مانده است.شیوه روایت تعلیمی در آثار بزرگان معاصر در هر رشته و فن دینی مذهبی، ادبی، حکمی و فلسفی و غیره نیز از همین سیره تبعیت می¬کند که جنبه خاص داشته و دارد.
اما در آثار شهید استاد مرتضی مطهری استفاده از این سیره جنبه عام هم دارد. اغلب آثار او و سخنرانی¬هایش به ویژه کتاب دو جلدی داستان راستان به شکل مستقیم در راستایی فرایند تعلیمی و معرفتی به قلم رفته¬اند. این مهم جنبه تعلیمی و فراگیری و یادگیری روایت را در نزد شهید بزرگوار روشن می¬سازد.
در دوران معاصر اما رویکرد ادبی و داستانی نیز به جریان روایت اضافه شده و مسیر تعلیم و معرفت در جهتی کلان¬تر و با ابعاد عمیق و تخصصی¬تر دنبال می¬شود. گرچه ارزش¬گذاری آثار موجود تا به امروز در عرصه ادبیات و داستان از حیث محتوا و شکل نیازمند مداقه و تحقیق است.در ادامه این نوشتار به نمونه¬های تاریخی از نوع روایت¬های تعلیمی در قالب حکایت و داستان نقل می¬شوند تا چند و چگونگی روایت شدن پیرامون شخص معلم و امر تعلیم در جهت تجربه¬مندی آن مورد توجه واقع شود: امام حسین علیه السلام و مقام معلم: شخصی به نام عبدالرحمان، مدتی آموزگار کودکان و نوجوانان بود. یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام نیز به مکتب او می¬رفت. معلم، آیه اول سوره حمد را به کودک آموخت. امام حسین علیه¬السلام به دلیل این کار نیک، هزار دینار طلا همراه با پارچه هایی گران قیمت و مرواریدهایی بسیار به معلم او هدیه داد. شخصی از امام پرسید: آیا آن همه پاداش به معلم رواست؟ حضرت در پاسخ فرمود: آنچه به او دادم، چگونه با ارزشِ آنچه به پسرم آموخت برابری می¬کند.
ابن سینا و ابن مسکویه: ابوعلی سینا هنوز به بیست سالگی نرسیده بود که بسیاری از علوم زمان خود را فراگرفت و در علوم الهی، طبیعی ریاضی و دینی، سرآمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابوعلی بن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان حاضر گردید. سپس با کمال غرور، گردویی را جلو ابن مسکویه افکند و گفت: مساحت سطح این را تعیین کن. ابن مسکویه جزوه¬هایی از یک کتاب را که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود، به ابن سینا داد و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم. بوعلی از این گفتار شرمسار شد و این جمله، راهنمای اخلاقیِ او در همه عمر قرار گرفت.معلم و شکوفایی شاگرد: روزی ابوعلی سینا از جلوی آهنگری می¬گذشت. کودکی را دید که از آهنگر مقداری آتش می_خواهد. آهنگر گفت: ظرفت را بگیر تا آتش در آن بریزم، ولی چون کودک ظرف نیاورده بود بی_درنگ خم شد و مقداری خاک از زمین برداشت و کف دست خود پهن کرد و گفت: بریز.ابن سینا از تیزهوشی او در شگفت ماند. جلو رفت و نام کودک را پرسید. پسرک گفت: نامم بهمنیار است و از خانواده¬ای زرتشتی هستم. ابن_سینا او را به شاگردی خود پذیرفت و در تربیتش کوشید. بهمنیار اسلام پذیرفت و یکی از حکیمان و دانشمندان روزگار خود شد.
فروتنی معلم: آیت ا… العظمی بروجردی با اینکه مقام مرجعیت داشت، ولی با شاگردانش بسیار فروتنانه برخورد می¬کرد. ایشان گاه در درس، با بعضی از طلبه¬ها مباحثه تندی می¬کرد ولی پس از درس از آنان عذر می¬خواست تا از مجلس درس با افسردگی خارج نشوند. از این رو، با خود عهد کرد اگر با کسی تندی کند، یک سال پی در پی روزه بگیرد. از روی اتفاق، روزی سر درس تندی کرد. به همین دلیل، به عهد خویش عمل نمود و دوازده ماه پی در پی روزه گرفت و از آن پس، تا آخر عمر کسی را ناراحت نساخت.معلمی علامه طباطبایی: یکی از شاگردان علامه طباطبایی، جلسه درس و بحث ایشان را الگویی آموزشی و بسیار مفید برای حق جویان می¬داند ومی¬گوید:علامه خیلی آرام و آهسته تدریس می¬کرد. از پراکنده گویی پرهیز داشت. در عوض، کم-گوی و گزیده¬گو بود و بحث¬ها را با عباراتی کوتاه، اما متین و محکم بیان می¬کرد. وقتی می¬خواست درسی را آغاز کند، نخست موضوع را روشن وابعادش را تشریح می¬کرد و بعد به استدلال در مورد آن می¬پرداخت. اگر حتی می¬خواست نظر فردی را رد کند یا مورد انتقاد قرار دهد، از عبارات ملامت گونه و سرزنش کننده استفاده نمی¬کرد. جلسه درس ایشان به صورتی بود که اگر شاگردی به درس ایشان انتقادی داشت، با مهربانی سخن او را گوش می_داد و با کمال احترام او را متقاعد می¬کرد.علامه از اینکه با صراحت بگوید نمی¬دانم، ابایی نداشت. بارها اتفاق می¬افتاد که می¬گفت:»باید این موضوع را ببینم یا اینکه لازم است در خصوص آن فکر کنم، بعد جواب دهم.«
مدال معلم: یک سال به آقای رجایی خبر دادند معلم نمونه شده است، آیا حاضر است برای دریافت مدال معرفی گردد. او با بی تفاوتی گفت آن را لازم ندارد و در مقابل تعجب مدیر و دیگران گفت: اگر دانش آموزی به هنگام تدریس، درسش را خوب بفهمد و لبخند رضایت بر لبانش نقش بندد، همان مدال معلم است و به آن افتخار خواهد کرد.تدریس بدون دانش آموز: یکی از شاگردان شهید رجایی می گوید: بر اساس رسمی نادرست یک سال دو سه روز مانده به پایان اسفند ماه، بچه ها کلاس ها را تعطیل کرده بودند.
آقای رجایی را دیدم که سر ساعت وارد کلاس شد و بعد از مدتی با دستی گچی از کلاس بیرون آمد. فورا وارد کلاس شدم. با شگفتی دیدم مطالب درس جدید را بر تخته نوشته و پیامی به این مضمون به دانش آموزان داده است: »من برای انجام وظیفه به کلاس آمدم و درس را نوشتم. سال نو را به همه تبریک می گویم.«

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۴:۵۲ ق.ظ

دیدگاه


8 × = بیست چهار