موانع توسعه فرهنگی یا عدم آسیبشناسی
علی رزمآرای
گروه فرهنگی: بدون مقدمه به سراغ اصل موضوع میرویم؛ در حوزه موانع توسعه فرهنگی در ایران باید به موارد زیر اشاره کرد که:
۱- ایران جزء کشور های چند فرهنگی است وجود بیش از یازده قوم اصلی، بیش از چهار زبان، تکلم به بیش از ده گویش و لهجه و حضور پررنگ سنتها و رسوم محلی در میان تعصبات دینی و قومی و قبیله¬ای خاص در اکثر مناطق کشور در مجموع شرایط را برای پیاده نمودن برنامههای توسعه فرهنگی و ایجاد فهم مشترکی از یک دغدغه ملی مانند”ضرورت ارتقاء سطح توسعهیافتگی” سخت میکند. جدا از اینکه تکثر فرهنگی، اقتضائات سیاسی و پیچیدگی مدیریت و کشور داری خاصی را به دولتهای دارای چنین شرایطی تحمیل میکند، دفتر توسعه انسانی سازمان ملل راهکارها و تجربههای تدوین شدهای را برای آسانتر طی شدن فرایند توسعه در اختیار جوامع قرار میدهد.
۲- فاصله فرهنگی از حد متعارف خود بیشتر است در هر جامعه تعدّد سلیقه، گوناگونی فکر و نظر و تفاوتهای بینشی و نگرشی وجود دارد، و اینک یک روند بسیار طبیعی است، اما آنچه در جامعه ما وضع را به یک مسأله تبدیل ساخته فاصله و تفاوتهای بیش از حد و بسیاری موارد رو در روی هم است. بالاخره در هر جامعه در اوج تفاوتهای فکری و سلیقهای هم که باشیم میتوان نقاط مشترکی را یافت که افراد را بتوان به دور آن منسجم نمود. در غیر این صورت، انسجام لازمی که باید از درون جامعه پیرامون یک هدف یا برنامه ملی نظیر عمل و احترام به قواعد و ضوابط پیشرفت و توسعه بجوشد، هیچ گاه قابل تصور هم نخواهد بود. به وجود آوردن این انسجام نیز در خود ظرافتهای خاصی دارد.
۳- ناهمزمانی ذهنی و فکری ما ایرانیان در شرایطی که تصورات عمومی در مختصات تاریخی به وقوع می پیوندد. چقدر دستیابی به توسعه و متفق نمودن مردم بر روی یک طرح یا برنامه ملی که به عزم همه نیاز دارد. سخت و دشوار است.
۴- بخشی از ما ایرانیان در فرهنگ گذشته به سر میبریم، و بخشی در زمان حال و بخشی هم در آیندههای دور سیر میکنیم. جالب این است که عموماً نه آنان که در گذشتههای دور به سر میبرند، واقعاً به شناخت در خور شایستهای از آن دست یافتهاند؛ نه آنان که در زمان حال هستند تلاشی برای تحوّل در وضعیت خود میکنند، و نه آنها که خود را در آیندههای دور دراز میبینند واقعاً آینده نگرند. یا به خیال>پردازی افتادهاند و یا به توهّم دچارند.
با توجه به این موانع در راه توسعه فرهنگی کشورمان وجود دارد، میتوان گفت که یکی از عناصر و ارکان اثر گذار بر روند و ماهیت توسعه جامعه ما ساختار فرهنگی جامعه ماست. ساختاری که تعادل دو بخش آن با عناصر متشکلهاش کاملاًبه هم خورده است؛ و در نتیجه تنشها، اضطرابها و دلنگرانی های را برای انقلاب اسلامی، مدیران، برنامه ریزان و گروههای متعهد جامعه به وجود آورده است. کما اینکه در چند دهه اخیر، بیشترین مباحث مربوط به رویهها و سیاستهای توسعه ای کشور بر بنیان فرهنگی صورت گرفته و میگیرد. بنیانی که خود برای بسیاری ناشناخته است. به عبارت دیگر، گرچه صاحب نظران و مدیران ما (به طور انتزاعی آرمانی، و تحکمهای ارزشی) بر دلواپسیهای تهاجم فرهنگی و نقش پر اهمیت فرهنگ در امر توسعه تأکید دارند، ولی آگاهی و شناخت واقع بینانه و متقن مبتنی بر تحقیقات راهبردی کاربردی، و توسعه یی (از اینکه فرهنگ چیست و ساختار و عملکرد فرهنگ در جامعه انسانی و به ویژه در ایران اسلامی چگونه است) ندارند.
ناهماهنگی در توسعه و پیشرفت مراکز اشاعه فرهنگ، ناهماهنگی در خصوصیات جامعه متحول کنونی ما و محتوای تولیدی مراکز اشاعه فرهنگ، دوگانگی در نظامهای ارزشی و فرهنگی (بحران رفتاری)، دوگانگی فرهنگی در شهر و روستا، کم توجهی به برنامه ریزی در زمینههای فرهنگی، فقدان یک سیاست مشخص فرهنگی در سطح ملی و تمرکز مراکز اشاعه فرهنگ در تهران و شهرهای بزرگ را میتوان بخشی از تنگناهای عمدهی توسعه فرهنگی کشور برشمرد.واقعیت این است که در مقطع زمانی خاصی، تحول و دگرگونی فرهنگی اجتنابناپذیر به نظر میرسید. شرایط و موقعیت خاص جغرافیایی و سیاسی هر کشور بر شدت و ضعف این جریان اثر مینهاد و دولتمردان را وامیداشت تا بسته به وضع ویژه واحد سیاسی خود به تصمیمگیری دست زنند. از آنجا که تعارضهای پیشین بر سر استقرار ارزشهای نو به جای ارزشهای سنتی و حاکم شکل گرفته است. فرهنگ نه تنها در بردارند? هنر و ادبیات است، بلکه شیوههای زندگی، حقوق اساسی نوع بشر، نظامهای ارزشی، سنتها و باورها را نیز شامل میشود. به تعبیر دیگر، فرهنگ به فعلیت رساندن کلیه خلاقیت بالقو? اجتماع یا جامعه است و رسانههای جمعی ابزاری است که میتواند استعدادهای بالقو? را شکل دهد و آن را در جهاتی رهبری کند تا جامعه را به مطلوبهایش برساند. رسانههای نوین ارتباط جمعی از یک طرف منبعث از فرهنگ و از طرف دیگر انتقال دهند? الگوها و معانی فرهنگی است. بنابراین، آموزش و پرورش ساز و کار اصلی و طبیعی برای انتقال فرهنگ و ایجاد توسعه و تغییرات فرهنگی به حساب میآید. در چنین شرایطی مسلما نقش رسانههای ارتباطاتی نمایانتر میگردد. زیرا امروزه رویا رویهای اجتماعی بسیار گسترده و انبوه گشته و رسانهها واسطه پر قدرت و مؤثر این رویارویها شدهاند.
به طوری که هم میتوانند در برانگیختن و هم در گسترش تعامل افراد دخیل باشند. از ترویج ارزشها و کنترل رفتارهای افراد تا انحراف و درگیری میان افراد رسانهها میتوانند در جوامع کارکرد داشته باشند. رسانههای گروهی (کتاب و مطبوعات- سینما و تئاتر- رادیو و تلویزیون) با تغذیه از حافظه فرهنگی، – اجتماعی و اطلاعات و اخبار رویدادهای اجتماعی و هماهنگ با مدیریت و تصمیم گیری حاکم بر جامعه فعالیت میکنند. آنها آنچه را که از حافظه فرهنگی – اجتماعی جامعه دریافت میکنند ساده و قابل فهم میسازند و با شیوههای مختلف آنها را به پیامهای فرهنگی مبدل کرده و پخش میکنند. به عبارت دیگر رسانهها به بازسازی فرهنگ، افکار و عقاید موجود در جامعه میپردازند و به آنها استحکام میبخشند.
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۰۶ ق.ظ