مسئول نهایی توسعهیافتنگی و توسعهنیافتگی
گروه اقتصادی: تمام نظریهپردازان و نحلههای اقتصادی دنیا اتفاق نظر دارند در جایی که عقبافتادگی وجود دارد، برای پویایی رابطه دولت و ملت اول باید دولت را شکل داد و اصلاح کرد. مفهوم توسعه و توسعه یافتگی تقریباً از نیمه دوم قرن بیستم در جهان متداول شده است . خرابی های ناشی از جنگ جهانی دوم و ضرورت بازسازی های وسیع به ویژه در کشورهای اروپائی که از جنگ صدمه زیادی دیده بودند ، طرحهای گوناگونی را در زمینه عمران و آبادی مطرح کرد .
این طرح ها زمینه ساز اقدامات وسیعی شد که پایه های استعمار نو را در جهان گسترش داد . رشد اقتصادی یا افزایش متغیرهای کمی اقتصادی مانند تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه که در آغاز نشانه توسعه و پیشرفت به شمار می آمد ، به زودی با ایجاد شکاف بین کشورهای غنی و دیگر کشورها به عنوان تنها عامل مؤثر در توسعه مورد تردید واقع شد .
چگونگی توزیع منافع حاصل از رشد اقتصادی و مباحث مربوط به عدالت اجتماعی ، ابعاد دیگری از توسعه را مطرح ساخت . کاهش فقر و نابرابری و بیکاری به عنوان شاخص توسعه کشورها مورد توجه قرار گرفت .
این شاخص ها بخوبی می توانند نشان دهنده میزان مؤفقیت یا عدم مؤفقیت کشورها در دستیابی به مواهب توسعه به شمار آیند . در هم تنیدگی ابعاد مختلف اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی توسعه ، ضرورت رویکرد یکپارچه به این موضوع را مورد تأکید قرار می دهد .
اگر افزایش تولید ناخالص داخلی در یک کشور با افزایش فقر ، بیکاری ، بیماری و نابرابری همراه باشد ، می توان نتیجه گرفت که توسعه به مفهوم واقعی در آن جامعه رخ نداده است . زمانی که بشر و جوامع انسانی در مراحل آغازین توسعه قرار داشتند منابع طبیعی نقش اساسی در توسعه و سازندگی ایفا می کرد و میزان پیشرفت کشورها را در سطح برخورداری آنها از منابع طبیعی و به دنبال آن احداث طرح های بزرگ اقتصادی تشکیل می داد . اما امروزه صاحبنظران و اندیشمندان جهان اعتقاد دارند که انسان محور توسعه است و توسعه انسانی نقش مرکزی را در توسعه اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی بر عهده دارد . کشوری که قادر به افزایش دانش و آگاهی انسانها نباشد و راه درست بهره گیری از سرمایه های انسانی را نیاموزد ، در فرایند توسعه جهانی راه به جایی نخواهد برد .
پس روشن و واضح است که نخبگان جامعه ، دولتمردان ، مدیران ، اشخاصی که اداره امور کشور را بر عهده دارند موظفند با هدایت و رهنمودهای صحیح ، تهیه استراتژی های قابل قبول ، آنچنان طرح و برنامه طولانی مدت بر مبنای ضوابط علمی یا ادراک و بینش خود تهیه و تنظیم نمایند که بتوانند در عصر عصیانهای اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی با کلیه مسائل و مشکلات به مقابله بپردازند و جامعه را در جاده پیشرفت و ترقی هدایت کنند .از این رو یک صاحب نظر بزرگی مثل داگلاس نورث که جایزه نوبل میگیردهرچند نئوکلاسیک است و با دولت رابطه خوبی ندارد اما در سخنرانیاش پس از دریافت جایزه نوبل میگوید که مسئولیت نهایی توسعهیافتنگی و توسعهنیافتگی با دولت است.
اما چون ایشان اقتصاددان بزرگی است نمیگوید دولت بیاید کارخانه بزند و در اقتصاد دخالت کند بلکه میگوید شما که مسئولیت نهایی توسعهیافتگی را با دولت میدانید بدانید که دولت باید بسترها را فراهم کند و قواعد کار را معین کند.
در واقع دولت باید نهادها و جایگاه هر چیزی را در جای خودش بنشاند. به عبارتی دولت، دولت قواعد است، دولت بسترهاست اما نمیگوید که دولت مثلا کارخانه ذوبآهن یا ایرانخودرو بزند.میگوید اگر دولتی این چنینی کیفیتی پیدا کرد و توانست بسترهای حقوقی و سازمان را پیریزی کرد آن دولت رشد و توسعه را شروع کرده است.نورث در پایان آن سخنرانی دریافت جایزه نوبل میگوید که آیا کشوری وجود دارد که این قواعد پیشبرنده را داشته باشد و آنها عقب مانده باشند؟ بعد خودش پاسخ میدهد من کشوری را با این ویژگی سراغ ندارم. سپس بار دیگر میپرسد آیا کشوری را سراغ دارید که پیشبرنده باشد و این قواعد را نداشته باشد؟ این بار هم پاسخ میدهد که کشوری را با این ویژگی را نمیشناسد. این است که از نظر نورث بستر و قواعد مهم است.
رسم بر این است که برای شکلگیری این قواعد ما چند کار را به تفکیک داشته باشیم. اول این است که رهبران حاکمیت باید توانایی این را داشته باشد که گفتمان اولیه توسعه را ارائه دهند. حالا ممکن است این رهبران احزاب باشد یا رئیسجمهور که به هر ترتیب باید به یک گفتمانی از توسعه برسند.
آن وقت اگر به این چنین گفتمانی رسیدند نیازمند یک سازمانی میشوند که آن سازمان بیاید این گفتمان توسعه را در قالب برنامه تعریف کند. حالا اسم آن سازمان را میتوان سازمان برنامه یا مدیریت یا هر اسم دیگری گذاشت.
رسالت مهم آن، این است که میگوید رهبران مملکت ما یک گفتمان توسعه پیدا کردهاند که میخواهند عملیاتی کنند و اگر آن گفتمان را پیاده کنند دولت، دولت بسترساز و پیشرو میشود. دولت با بسترسازی خودش میتواند مردم و بازار را اوج بدهد و آنها موتور توسعه شوند.
پس موتور توسعه چه بخواهیم و چه نخواهیم، ملت است که همان بازار میشود. دولت توسعه هم که نیازمند یک گفتمان توسعه مورد تایید حاکمیت است و بعد هم سازمان اختصاصی مانند برنامه باید این را عملیاتی کند.
نوشته شده توسط admin در شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۹:۰۳ ق.ظ