فرایند قصه گویی و داستان پردازی در زبان ترکی آذربایجانی

فرایند قصه گویی و داستان پردازی در زبان  ترکی آذربایجانی

علی رزم آرای
گروه فرهنگی:انسان روای زندگی خود است. روایت زندگی او عینی¬ترین روایتی است که می¬توان در اطراف و اکناف عالم هستی یافت. هر روایتی البته از لحاظ برون متنی دارای مؤلف و زمینه¬های خلاقیت و آفرینش است. از دیگر سو، زوایه دید روایت، جریان روایت، جنس روایت، جایگاه راوی، اطلاعات درونی روایت نیز از جمله زمینه¬های درون متنی روایت هستند.
مهمترین رکن پیونددهنده این دو بعد (یعنی برون و درون متن) زبان است. زبان مؤلف، زبان روای، زبان روایت! از دو جهت می¬توان موضوع زبان را در ارتباط با روایت در هردو سوی متن به بررسی نشست:اول از جهت زبان معیار و دوم از جهت زبان ذهنی و یا همان جهان نشانه¬ها. زبان معیار را شاید بستر اصلی زبان ذهنی بشر تلقی کرد. زبان معیار صورت قراردادی زبان ذهنی نیز هست. زبان به مثابه نظامی از نشانه¬ها! یعنی زبان معیار مثلاً زبان ترکی¬آذربایجانی خود مجموعه از نشانه¬ها است که این نشانه¬ها این زبان را از زبان¬های دیگر تفکیک می¬کند.
مثلاً سو (آب): ماده جاری در طبیعت! سو در ترکی و آب در فارسی! پس طبیعی است که از بیخ و بن رفتار روایی این دو زبان از هم جدا و نسبت به همه، عالم دیگری خواهند داشت. اگر همین تفاوت را نشانه¬گذاری کنیم می¬توانیم به صورت¬های مختلفی از روایت در هر دو زبان و حتی به تنهایی در زبان ترکی¬آذربایجانی برسیم. روایت انسان ترک از خود و پیرامون خود! اگر کلمه، به آن نحو که در متون مذهبی و آسمانی آمده، مقدس باشد که هست و حتی زبان که بزرگترین وسیله ارتباط انسان با خالق خود نیز هست و صورت¬های وحیانی آن نیز به شکل متون و کتب آسمانی نظیر قرآن کریم و دیگر کتب آسمانی موجود است را در نظر بگیرم به اهمیت موضوع روایت در آفرینش، حیات و زندگی بشر می¬رسیم.هر انسانی با زبانی که از جنس آن است، روایت می¬شود. فقط روایت آسمانی از خلقت و آفرینش و زندگی انسان نوعی( که هر انسانی از هر فرهنگ و آئینی می¬تواند باشد، زبان خاص و انتخاب شده دارد.) زبان عربی برای قرآن کریم و جهت خطاب قرار دادن همه ابناء بشر و هدایت آنها!روایت مادی و عینی انسان از خود و دنیای خود، همانگونه که گفته شد زبانی است از جنس خود او! در مواقعی انسان مؤلف تحت شرایط خاص و در یک انتخاب اجباری زبانی دیگری را برای روایت خود و دنیای خود زبان دیگری را بکار می¬گیرد. این انتخاب اجباری صورت¬های مختلفی دارد.
انتخاب زبان معیار دوم به جای زبان معیار مادر: ساموئل بکت نویسنده و نمایش¬نامه¬نویس ایرلندی که دوست و همکار جیمز جویس نویسنده عجیب و بسیار غریب ایرلندی در زمینه اختلاف مذهبی و سیاسی ایرلند جنوبی با امپراطوری بریتانیا جهت استقلال از این امپراطوری، ترک وطن می¬کند و با سکونت در فرانسه تا آخر عمر، زبان معیار فرانسوی را برای خلق آثار و شاهکارهای خود برمی¬گزیند: در انتظار گودو و دیگر آثار! و یا میلان کوندرا نویسنده اهل چک ( هم وطن فرانتس کافکا که او نیز به فرانسه خلق اثر کرده است: مسخ، آمریکا آمریکا، گروه محکومین و دیگر آثار) بعد از واقعه بهار پراگ به فرانسه مهاجرت کرده و در این کشور و به زبان فرانسوی به خلق اثر پرداخت: هویت، سبکی تحمل¬ناپذیرهستی و دیگر آثار!
انتخاب زبان معیار رسمی به جای زبان معیار مادر: پیش از انقلاب کبیرمردم ایران و انتخاب مسیر دینی و اسلامی برای حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و …. خود، فضای فرهنگی جامعه ایرانی تک قطبی عمل می¬کرد. به این معنا که رژیم استبدادی وقت چهارچوب تنگی برای فرهنگ رسمی کشور تحت رسمیت یک زبان تعریف کرده بود. گویی در این کشور پهناور اسماً فقط اقوام و طوایف مختلف حیات داشته و دارند.
تاریخ را هم که با قلم شریف خود مخدوش می¬ساختند و حتی در حذف مظاهر تمدنی اسلام از سوگند به کتاب الهی تا تقویم تاریخ هجری و حتی تغییر الفبای زبان فارسی و تبدیل رسم¬الخط عربی آن به لاتین و …. که فرصت عملی کردن آن را نیافتند و …. کوشیدند! در چنین فضایی نویسندگان بزرگ آذربایجانی از صمد برهنگی تا غلاحسین ساعدی تا رضا براهنی و از دیگر سو بهمن فرسی و دیگران همه آگاهانه دست به انتخاب حد واسطی از زبان فارسی برای انتقال پیام و معنا در آثار خود، زدند. وقتی نوشتن به زبان خود و به زبان دنیای خود ممنوع باشد، باید از نزدیک¬ترین وسیله زبانی دم دست برای پل زدن، میان بر رفتن و … استفاده کنی! و چنین بود انتخاب اجباری صورتی از زبان معیار رسمی به جای زبان معیار مادر در فضای پیش از انقلاب اسلامی! اما انقلاب کبیر مردم ایران- انقلاب اسلامی- انقلاب هویتی بود! بازگشت به خود! خود دینی و اسلامی، خود فرهنگی و خود مادری! اما صورت درونی¬تر دیگری از انتخاب زبان معیار نیز در تألیف آثار مختلف دخالت دارد.
زبانی که مؤلف نسبت به اصل زبان مادر در جهت ساختن فرم و روح روایت انتخاب می¬کند. به عبارتی زبان درونی مؤلف! این همان زبانی است که شخص مؤلف را به عنوان صدای از صداهای مختلف در گستره یک زبان، از دیگران مشخص می¬کند.تاجر، بازاری، معلم، کارگر، پزشک، لات و خلاف کار، راننده و شوفر ماشین و …. هرکدام صدای از صداهای مختلف از یک زبان مشخص هستند! این صدا در حوزه زبان ذهنی و یا نظام نشانه¬ها نیز قابل طرح است. به تعداد مؤلفین مختلف صدا وجود دارد در گستره یک زبان! مثلا فارسی: گلشیری، هدایت، آل آحمد، سیمین دانشور، بزرگ علوی، معروفی، چهل تن، فصیح، مدرسی، خسروی، کاتب و …هر کدام از این بزرگان صدای هستند مخصوص خودشان در گستره زبان فارسی و ادبیات داستانی آن!بعد دیگر این صورت درونی زبان، زبان خود اثر است. به عبارتی صدای که اثر برای صدادار کردن خود بر می¬گزیند. این صدا مخصوص آن اثر است و با دیگر آثار یک مؤلف مشخص فرق دارد. مثلاً شازده احتجاب هوشنگ گلشیری با آینه¬های دردار او از حیث صدا و زبان روایت فرق دارد. والا این دو اثر از حیث اجرای زبانی تکرار هم می¬شدند!با تطبیق این رویه و فرایند با وضعیت ادبی و فرهنگی، تاریخی زبان ترکی آذربایجانی (منطقه ایران) و آثار داستانی آن تاکنون، می¬توان به شمایی کلی در زمینه فرایند قصه¬گویی و داستان¬پردازی در زبان ترکی آذربایجانی رسید. نگاه موشکافانه¬تر در این مورد نیز موکول به بررسی عینی و مصداقی آثاری است که به این زبان نگارش و تألیف یافته و منتشر شده¬است.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۷:۲۸ ق.ظ

دیدگاه


9 + = پانزده