رابطه تعبد و تعقل در فرهنگ تکلیف‌مداری

رابطه تعبد و تعقل در فرهنگ تکلیف‌مداری

گروه فرهنگی:براساس نگاه ظاهری وعرفی هنگامی که انسان با تعقل به حکمی می‌رسد، به دنبال نتیجه است و هنگامی که با تعبد، عملی را انجام می‌دهد، هیچ نتیجه‌ای را در نظر ندارد بلکه فقط به دنبال انجام تکلیف است. اما آیا می‌توان عملی را بدون درنظرگرفتن نتیجه انجام داداصولاً هرکس عملی را برای رسیدن به نتیجه‌ای انجام ندهد، عملش هدفی ندارد و عمل بی‌هدف بیهوده و غیرحکیمانه است. اما با نگاهی عمیق‌تر و دقیق‌تر مشخص می‌شود که انسان در هر صورت به دنبال نتیجه است. برای تبیین این موضوع، از ضرورت نیاز به دین آغاز می‌کنیم.
چرا انسان به دین نیاز دارد. چرا خداوند برای انسان‌ها دینی را تعیین می‌کند و پیامبری را می‌فرستد تا این دین را به او ابلاغ و برایش تبیین کند؟! چرا انسان نمی‌تواند بدون دین، زندگی مناسبی داشته باشد. برای پاسخ به این پرسش‌ها می‌دانیم که خداوند، کار بیهوده انجام نمی‌دهد و خداوند، هر موجودی را برای هدفی و رسیدن به کمال مناسبش آفریده است. انسان را نیز برای رسیدن به کمال مناسب خودش آفریده است.
با دلایل عقلی و نقلی ثابت می‌شود که انسان، روح دارد و روح، ساحت اصلی او است؛ ازاین‌رو کمال مناسب انسان نیز به‌طور‌طبیعی مربوط به همین ساحت اصلی است. از سوی دیگر، زندگی اصلی انسان در سرای آخرت رقم می‌خورد و دنیا فقط گذرگاهی برای آزمودن انسان‌ها است. با وجود این، می‌توان گفت کمال مناسب آدمی نزدیک شدن به موجود لایتناهی یا به عبارت معروف »قرب الهی« و زندگی سعادتمندانه اخروی است. به عبارت دیگر، هدف انسان باید قرب الهی باشد و همه فعالیت‌هایش را به‌گونه‌ای تنظیم کند که او را به خداوند، نزدیک و آخرتش را آباد کند.طبیعی است که هرکسی برای رسیدن به هدف مورد نظرش باید به‌طور مداوم انتخاب کند و انتخاب‌های درستی نیز داشته باشد. بدیهی است که انتخاب‌های غلط، انسان را از مسیر منحرف می‌کند و به ناکجاآباد می‌رساند.از سوی دیگر، یکی از لوازم انتخاب درست، شناخت صحیح است و هر انتخابی که شناختی درست و کامل زمینه‌ساز آن باشد، از خطا مصون خواهد بود.همچنین، شناخت‌های عادی و متعارف انسان‌ها که از همکاری حس و عقل به دست می‌آید، هرچند نقش مهمی در تأمین نیازهای زندگی ایفا می‌کند، اما با توجه به خطاپذیری حس و محدودیت عقل نمی‌توان برای شناخت مسیر کمال و سعادت حقیقی در همه ابعاد فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی به آن‌ها اعتماد کرد. با جود این، اگر راه دیگری وجود نداشته باشد، هدف الهی از آفرینش انسان تحقق نخواهد یافت. ازاین‌رو حکمت الهی اقتضا می‌کند که راه دیگری غیر از حس و عقل را در اختیار انسان قرار دهد تا با تمسک به آن در مسیر تکاملی حرکت کند.با بیان فوق، ما نتیجه‌گرا یا غایت‌نگر هستیم؛ یعنی با نگاه به نتیجه در مورد افعال تصمیم‌گیری می‌کنیم. این مطلب، همان است که عدلیه(شیعه و معتزله) می‌گویند احکام الهی، تابع مصالح و مفاسد است. انواع احکام شرعی نیز با همین نگاه معنا پیدا می‌کند به‌این‌صورت‌که اگر نتیجه فعلی مصلحت لازمی داشته باشد، واجب؛ چنان‌چه مفسده لازمی داشته باشد، حرام؛ اگر مصلحت غیرلازمی داشته باشد مستحب؛ درصورتی‌که مفسده غیرلازمی داشته باشد، مکروه و اگر نسبت به مصلحت و مفسده لااقتضاء باشد، مباح است. خلاصه این‌که حکم هر فعلی با توجه به نتیجه‌ای که در کمال و سعادت حقیقی دارد، مشخص می‌شود.عدلیه(معتزله و امامیه) برخلاف اشاعره که قائل به حُسن و قبح شرعی هستند، به حسن و قبح عقلی معتقدند؛ یعنی عقل بدون کمک شرع توانایی تشخیص حسن و قبح برخی از امور را دارد. در مواردی که عقل بدون کمک شرع حکم می‌کند، براساس قاعده »کل ما حکم به العقل حکم به الشرع« این حکم از آن جهت که کاشف از اراده تشریعی الهی است، همان حکم شرع است؛ به‌واقع عقل تأثیر فعل را در نتیجه می‌سنجد و اگر حکم کند که این فعل برای رسیدن به فلان نتیجه مطلوب لازم است، حکم به وجوب می‌کند.
ولی اگر احتمال معقولی داده شود که نتیجه مطلوب، از این فعل به‌دست نمی‌آید، حکم وجوب نیز از بین می‌رود. چون از ابتدا فعل را برای آن نتیجه در نظر گرفته بود؛ ازاین‌رو انجام آن فعل، بیهوده خواهد بود. فرض کنید در شهری یک مرض ناشناخته شایع شده است، و گفته می‌شود در شهری دورافتاده دارویی وجود دارد که این بیماری را درمان می‌کند.
در این‌جا عقل حکم می‌کند که برای حفظ نظام و بقای نوع و از باب دفع ضرر، رفتن به آن شهر و یافتن داروی موردنظر لازم است؛ ولی به‌محض این‌که احتمالی معقول ـ‌احتمالی معتنابه در برابر ضرر بیماری‌ـ داده شود که رفتن به آن شهر تأثیری در درمان این مرض ندارد؛ به‌طور طبیعی رفتن به آن شهر و تحمل زحمت سفر، بیهوده خواهد بود. در این‌جا چون از ابتدا فعل برای یک نتیجه واجب شده بود، بعد از این‌که دانستیم فعل ما آن نتیجه را به همراه ندارد حکم وجوب ساقط می‌شود.
اما در احکام مستنبَط از متون دینی، با توجه به استدلال مذکور، اصولاً این متون دینی و وحیانی برای این آمده‌اند که انسان به‌وسیله قوای شناختی خویش توانایی تشخیص مصالح و مفاسد بسیاری از امور را در ابعاد مختلف فردی و اجتماعی مادی و معنوی، دنیوی و اخروی را ندارد. این متون می‌خواهند به انسان بگویند که باید فلان کار را انجام دهی تا مصلحتی به تو برسد یا فلان کار را ترک کنی تا از مفسده‌ای در امان بمانی.
حال ممکن است برخی از مصالح و مفاسدی که مورد نظر احکام دینی است، توسط عقل شناخته یا از سوی خود متون دینی به آن‌ها اشاره شود ولی نه عقل، علت تامه حکم شرعی را می‌داند و نه در متون دینی به علت تامه اشاره شده است بلکه در مواردی به برخی از حکمت‌های حکم اشاره شده است. به‌طور مثال بر اساس برخی روایات، حکمت روزه این است که اغنیا رنج گرسنگی را بچشند تا به مستمندان کمک کنند.۲ اگر این حکمت را علت تامه و مصلحت انحصاری روزه تلقی کنیم، کسی می‌تواند بگوید نباید منعی باشد که به‌جای روز، شب‌ها از خوردن و آشامیدن خودداری کنیم! چون در این وضعیت نیز شخص غنی گرسنگی را درک می‌کند.
یا اگر هدف، تحمل گرسنگی اغنیاء است چرا فقرا باید روزه بگیرند یا اصلا برای تحمل گرسنگی چه نیازی به نیت قربت است و چرا در ماه مبارک رمضان و موارد دیگر. و با توجه به همین موارد است که امام سجاد j می‌فرمایند: إِنَّ دِینَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ لَا یُصَابُ بالْعُقُول ؛ دین خدا به‌وسیله عقل به دست نمی‌آید. چون ممکن است مصالح بسیاری برای یک حکم وجود داشته باشد که عقل انسان شاید به یک یا چند مورد از آن‌ها برسد و شاید چند مورد هم در آیات و روایات ذکر شده باشد ولی نمی‌توان گفت که علت تامه حکم- همه مصالح مورد نظر- کشف شده است.در این موارد هم باز ما نتیجه‌گرا هستیم، اما نتایجی که به طور تفصیلی نمی‌دانیم چیست. فقط می‌دانیم چون این احکام از منبعی آمده که علم و عصمت از ویژگی‌های آن است و سعادت حقیقی انسان‌ها را می‌خواهد، مصلحت یا مصالحی دارد.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۷:۰۸ ق.ظ

دیدگاه


× سه = 12