شهریار پیشاهنگ عِرق ملی ایرانی

دکتر محمدرضا علیزاده امامزاده
اگر او در دوران اول، شعر مشهور »آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ / بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟«را می سراید که کاملا نشان از خودکامگی دارد
*»تفک« برترین نعمت و رحمتی است که خداوند به نسل حضرت »آدم (ع)« عطا فرمود و خود نیز در جای جای قرآن کریم معجزه جاودانگی- بارها و بارها این نعمت را متذکر شده است، با مطالعه در سیر تمدن بشر نیز می توان قدرت این ویژگی ناب اجتماع انسانها را لمس کرد چرا که هر ملتی که توانسته باشد از بیشترین ظرفیت »تفکر« بهره مند بوده و از آن استفاده بهینه نماید، ملتی برخوردار خواهد بود؛ نکته دیگری که در مطالعه تمدن بشری می توان دریافت این است که هر فردی که توانسته باشد از بیشترین ظرفیت تفکر و اندیشه خود بهره برداری کند، جه بخواهد و جه نخواهد، از فردیت خویش منفک شده و در اجتماع خویش محو می گردد، با این تفاوت که بعضی افراد خود را به عنوان عضوی از جامعه می بینند که در دامان اجتماع خود کمالات خود را به اوج رسانده اند این افراد تمدن ساز و رهنمون کننده مسیر اجتماع خود هستند، یا به زبانی دیگر، پیشاهنگ امت، ملت و کشور خویش خواهد شد. ولی اگر دچار غرور و خود برتر بینی شوند، فقط به دوره خود متعلق می شوند و در دامان جامعه جایگاهی نخواهند داشت.
حال اگر زندگی شهریار را از زاویهای دیگر بررسی کنیم، مسیر ارتقای تفکر و نیز این دو دریافت را می توانیم در آن ببینیم: وقتی که شهریار جوان بود، در مسیر ارتقای تفکر خود مسیر روستا تا شهر تبریز و بعد تهران آن هم در بالاترین رتبه علمی رشته تحت تحصیل را به راحتی پیمود. او در این دوران که می توان گفت از بیشترین ظرفیت اندیشه و تفکر خود هم در »علم« و هم در »هنر و ادبیات« استفاده می کرد خود را فردی منفک از جامعه می دید و به اصطلاح هنوز در فردیت خود بود؛ بارزترین نکتهای که می توان از آن، این فردیت را استنتاج نمود انتخاب تخلص »بهجت« است؛ او با انتخاب این تخلص می خواهد خود را بشناساند؛ و لذا آنگونه که از زندگینامه آن بر می آید در این دوران اشتهار ایرانی و جهانی نیز نمی یابد.
این شاعر تمدن ساز، بعد در دوره دوم زندگی اجتماعی خود، تفکر و اندیشه خود را در جهت ساختن تمدن اجتماع خود به خدمت می گیرد و بارزترین ویژگی که حکایت از این دوره دارد، انتخاب تخلص »شهریار« است. شهریار در این دوره متعلق به خود نیست، و به دنبال خواسته ها و آرزوهای خود نیز نیست، اگر او در دوران اول، شعر مشهور »آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟…. بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟«را می سراید که کاملا نشان از خودکامگی دارد؛ در دوران دوم قطعه شعر مشهور »جوش خون ایرانیت« را جاودانی می نماید.
استاد شهریار که در دوران اول به دنبال »عشق خود« و نیز »کار« دیار به دیار و کوی به کوی می گردد در دوران دوم زندگی جاودانه خود به عنوان »پیشگام شعر و ادب میهن« دکترای افتخاری از دانشگاه تبریز می گیرد. او وقتی که سخنان منافقانه دشمنان این مرزوبوم را می شنود چون پیشاهنگ این ملت و امت ایرانی بود مستقیما نسبت به اشاعة سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام می‌آید، هشدار می‌دهد و خطاب به آذربایجان می‌گوید:
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو پور ایرانند و پاک آئین نژاد آریان
اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ایی صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
علاوه بر این موارد، برجسته ترین نکته ای که حاکی از فرافردی بودن و جهانی بودن و ملی بودن شخصیت والا و نفس روح انگیز استاد شهریار است، اختصاص »روز شعر و ادب فارسی« در بین این همه شاعر ایران زمین به شهریار است جرا که به زبانی که »زبان مادریش« نبود ولی زبان »ملیتش« بود چنان شعر سرود که بعد از آن هنوز کسی نتوانسته است قله های تغز و شیرین شعر فارسی را بنوردد. ما نیز به افتخار این شاعر بزرگ و جاودان که نام آذری و خطه آذربایجان را همیشه به یدک کشیده است می گوییم:
بایرام یئلى چارداخلارى ییخاندا نوْروز گوْلى ، قارچیچکى ، چیخاندا
آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۳ ساعت ۲:۵۵ ب.ظ

دیدگاه


+ 4 = هشت