شناخت حافظ بر پایه سروده هایش ممکن نیست

شناخت حافظ بر پایه سروده هایش ممکن نیست

عشرت کراری
گروه فرهنگی: حافظ شیرازی شاعری سخنور در پهنه گیتی است که با اشعار نغز و گویا کارکردی ژرف، پایدار و شورانگیز را در ادبیات این مرزوبوم به یادگار نهاد. غزل های این ادیب نامدار با آنکه نمودها و نشانه هایی بسیار از آرایه های ادبی و شگردهای معنا شناسی دارد، اما همگان می توانند به راحتی آن را متوجه شوند.
نوع تفکر و بینش حافظ سبب شد تا تاثیر فراوانی بر شاعرهای پس از خود بگذارد. این عارف نامدار، سبک عراقی را برای اشعار خود برگزید و به آن شیوه می سرود. سال های زندگی خواجه شیراز را میان سال های ۷۲۷ قمری تا ۷۹۲ قمری تخمین می زنند. با این وجود می توان گفت که حافظ در ۶۵ سال از زندگی خود مفتخر به کسب مدارج والای عرفان و ادب شد که انعکاس آن را در اشعار زیبا و کم نظیر او می توان مشاهده کرد. شعر حافظ از ادبیات معمول فراتر و دارای قوام و دوام است که پس از قرن ها همچنان طرفدار دارد. کمتر فردی را می توان یافت که بیت هایی از اشعار لسان الغیب را از حفظ نباشد تا به ایرانی بودن شاعری ببالد که عشق و عرفان و فلسفه، دستمایه های او برای خلق شاهکارهای ادبیات این سرزمین کهن بودند. در غزل های حافظ شیفتگی بی حد او نسبت به قرآن را به وضوح می توان دید. او در جوانی قرآن را از حفظ داشت و به درک معانی آن همت گماشت و خود در شعری می گوید: »قرآن زبر خوانم با چهارده روایت«. افراد ممتاز در عصر حافظ، او را خواجه می نامیدند. »گوته« شاعر مطرح آلمانی کتاب »دیوان غربی- شرقی« خود را تحت تاثیر حافظ سرود و اشعاری در مدح و ثنای او دارد. بارگاه این شاعر نامدار در حافظیه شیراز یکی از پر بازدیدترین مکان های گردشگری محسوب می_شود. کزازی پژوهشگر حوزه ادبیات در این خصوص گفت، صحبت در ارتباط با حافظ سخنی نیست که در زمانی اندک بگنجد بنابراین تنها به یکی از پایه های آنچه که از این سخنور بزرگ، حافظ را ساخته است، اشاره خواهد شد. در ایران که سرزمین سپند سرود و سخن است بی گمان حافظ شدن کاری بسیار دشوار است. در سرزمینی که پیش از حافظ، سالاران سترگ سخن پارسی، شگفتی و شاهکار آفریده اند، آنچه حافظ را در شمار این سالاران شگفتی کار در سخنوری و آفرینش زیبایی جای داده است، آن است که حافظ سخنوری است که از ژرفای جان و نهانگاه نهاد با ما سخن می گوید، تا آنجا که پیشینیان آن را دانه دل و کانون انگیزش های گوناگون می_نامیدند.حافظ سخنوری هنرورز به شمار می رود؛ اما هنرورزی حافظ به هیچ روی گزندی به شور و شرار، تب و تاب و جان و جنب هنری در سروده های او نمی زند. درست است که غزل خواجه از دل برمی آید پس به ناچار بر دل می_نشیند اما غزل او مانند غزل سعدی، ساده بی_پیرایه، روشن و روان نیست. حافظ در سخنوری پیرو و شاگرد چامه سرای بزرگ ایران خاقانی محسوب می_شود، اما آنچه غزل حافظ را از چامه خاقانی جدا می دارد و می گسلد آن است که چامه خاقانی را همگان در نمی یابند زیرا سخت هنرورزانه، نگارین، تودرتوی و پیچاپیچ است؛ اما غزل حافظ را با آنکه نمودها و نشانه_هایی بسیار از آرایه های بدیعی، ترفندهای بیانی و شگردهای معنی شناختی دارد، همگان می_توانند دریافت کنند.
از این دید سخن خواجه در پهنه ادب پارسی سخنی بی مانند به شمار می رود زیرا این سخن در سرشت و ساختار، سخنی ناسازوارانه و پارادوکسیکال و شعر او نگارین و برای همگان دلنشین و هنرورزانه است؛ هم مایه های بسیار برای سِر، هنرشناسان و زیبا پرستان، فرا پیش می_نهد. هم دل را به ژرفی می نوازد. سر و دل در سروده های حافظ همواره در پیوندی دوسویه و ساختاری هستند. همین راز، جادویی است که خواجه با آن دل ها را افسوده و به فرمان درمی_آورد.
از استادان سخن سنج و زیباشناس دانشگاه تا پیرزالی که در کاری درمانده و چاره ای می_خواهد از سخن حافظ بهره می جویند. هرچند این بهره_ها یکسان نیست اما فسون فسانه رنگ در سخنوری خواجه شیراز آن است که در سخن خویش بهره_ای به همگان می تواند رسانید. از همین رو ایرانیان از دیرباز او را ترجمان جهان نهان و گره گشای راز دانسته اند.
حافظ در غزل ها، خویش را رند، عاشق و نظر باز معرفی می کند؛ آیا او تحت اثر حالت های متغیر و واقعی، خود را اینگونه می شناسد یا این کلمه ها تنها کلیدواژه هایی برای دنیای شاعرانه او بودند؟همان گونه که در جستارها و مقاله ها نیز کاویده شده است به هیچ روی نمی توان چهره راستین حافظ را از دیوان او به در کشید، آشکار داشت و شناخت. درست از همین رو است که ما حافظ را رند می نامیم. رند فردی است که چهره راستین و سرشتین خویش را به آسانی بر دیگران آشکار نمی دارد، رند به فردی می گویند که هنگامه آفرین است و پرسمان خیز، این پرسمان خیزی و هنگامه آفرینی هم بازمی گردد به رندی او. اگر رند را بشناسید از آن پس رند نمی تواند بود و رند نمی تواند ماند. یکی از بیهوده ترین و نافرجام ترین کارها این است که ما بخواهیم حافظ را بر پایه سروده های او بشناسیم. این تلاش به ناچار همواره ناکام و نافرجام خواهد ماند. از همین رو حافظ همواره سخنورِ روز بوده است و همگان حافظ را گرامی می دارند، زیرا هر فرد چهره او را در آینه خویش می بیند، چهره ای از خواجه را در سروده های او می یابد که پسندیده او است، چهره ای که می توان به او رسید.
این ویژگی در سخن خواجه اگر سخن شناسانه نگریسته شود بازمی گردد به پدیده ای که حافظ در سخنوری در آن استادی بی همتا است و این پدیده هنری را می توان آبگونگی نامید. شعر حافظ آبگونه است، رنگ و ریخت و چگونگی آوندی را به خود می پذیرد که در آن ریخته می_آید، اگر آب را در تُنگ بریزید، تُنگ، اگر در پیاله، پیاله و اگر در جام، جام خواهد شد؛ زیرا آب سخت و فرو فشرده نیست؛ پس شعر حافظ به آب می ماند. در هر آوندی از ذهن خواننده یا شنونده که فرو می ریزد، رنگ و ریخت آن را به خود می گیرد، از همین رو، همه استوار و بی گمان برآنند که آنچه آنان درباره حافظ می دانند و آن چهره ای که آنان در دیوان حافظ می یابند و می شناسند، همان حافظ راستین است.
حافظ دارای تمام این چهره ها است که گاه با یکدیگر ناساز هستند اما هیچ کدام از آنها به تنهایی نیست و این راز رندی حافظ است. او همواره خواننده و شنونده را به بازی می گیرد و به فریفتگی دچار می آورد اما این فریفتگی و بازی هنری و زیباست. هنگامی که بیتی از خواجه خوانده می شود به آنچه او در آن بیت می خواسته است گفت، رسیده ایم. آن بیت را زمانی دیگر و با حال و هنجاری دیگر که می خوانیم، معنایی در آن می توانیم یافت که یکسره نوآیین و بی پیشینه است و حتی گاه ناساز با آن معنای پیشین که از بیت یافته ایم است. این بازی فریبانه نغز، انگیزه_ای نیرومند می شود که آن بیت حافظ نه تنها در یاد که در نهاد انسان بماند. به راستی و بی هیچ گزافه و گمانی باید گفت که هیچ سخنوری را در پهنه گیتی نمی توان یافت که چنین کارکردی ژرف، پایدار و شورانگیز در سخن بتواند نهاد.حافظ را نمی توان شناخت، زندگانی و چهره واقعی او را در سروده های وی نمی توان یافت، دلشدگی حافظ بر پایه دیوان او هم زمینی است و هم آسمانی.
شاخه نبات و سایر نکته ها، افسانه هایی است که در روزگار پسین پیدا شد. هر سخنوری و نامداری در فرهنگ، ادب و تاریخ ایران که بسیار بر ایرانیان اثر نهاده، افسانه هایی را اندک اندک بر گرد خویش درتنیده و پدید آورده است.
به گزارش آرازآذربایجان به نقل از ایرنا، حافظ هم از این گونه محسوب می شود، سرو و گل و لاله که در بیتی از آنها یاد کرده است، سه دلدار خواجه شمرده شده اند یا شاخه نبات و یا دلداران دیگری که به او بازبسته اند، اما هیچ کدام از این گزارش ها پایه ور نیست و باز می گردد به آن آبگونگی در سخن حافظ.
هر فرد در آینه دیوان خواجه چهره خود را می_بیند و از این روی حافظ را از آن خویش می کند و آنچه را خود خوش می دارد و به آن باور دارد به حافظ باز می بندد.
»نازنین تر زقد در چمن ناز نرست، خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود«

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۶:۱۰ ق.ظ

دیدگاه


هشت + 1 =