زبان مادری؛ تفکر انسانی و زبان انسانی

زبان مادری؛ تفکر انسانی و زبان انسانی

علی رزم آرای
گروه فرهنگی: زبان مهم‌ترین و بارزترین خصوصیت ذاتی انسان و وجه تمایز او با حیوانات است؛ لذا در مورد اهمیت زبان می¬توان پذیرفت که زبان، زندگی است و زندگی در زبان معنا می¬یابد چنان که مارتین هایدگر (فیلسوف آلمانی) هم معتقد است که زبان خانه بودن است. یکی از مهم‌ترین نقش¬های زبان، نقش ارتباطی آن است. به صورتی که به وسیله زبان است که انسان با دیگران و دنیای پیرامونش ارتباط برقرار می¬کند و دنیای خود را با دنیای دیگران پیوند می¬دهد و با کمک جستن از آن احساسات، عواطف، خواسته‌ها و اندیشه و تفکرات خود را ابراز می¬دارد. علاوه بر نقش ارتباطی، زبان در تفکر نیز نقش قابل توجهی دارد و از فاکتورهای موثر در نحوه تفکر فرد است. بدین معنی که نحوه ادراک و توصیف فرد از جهان تحت تأثیر زبان او شکل می¬گیرد. قدرت انتزاع و تخیل نیز به میزان رشد زبان فرد بستگی دارد. به عبارتی، هر چه زبان فرد از رشد بیشتری برخوردار باشد تفکر انتزاعی او به مراتب بهتر است. ویتگنشتاین زبان را به دو نوع زبان فردی و جمعی تقسیم می¬کند. او زبان فردی را ارتباط به شیوه متمایز و متفاوت با نحوه ارتباط با دیگران؛ یعنی ارتباط با عمیق¬ترین لایه¬های ذهن خود فرد تعریف می¬نماید که اشاره به همان نقشی است که زبان در تفکر دارد و زبان جمعی را استفاده از زبان و واژه¬ها برای برقراری ارتباط با دیگران می¬پندارد که با نقش ارتباطی زبان مطابقت دارد. عده¬ای از محققان نیز معتقدند که فرایند ادراک و زبان اموری وابسته به یکدیگرند و بر همدیگر تأثیر دارند، چنانچه نحوه ادراک و شناخت ما از جهان متأثر از زبانی است که برای توصیف جهان به کار می¬گیریم. زبان، فقط ابزاری برای اندیشه نیست بلکه قالبی است که اندیشه و تفکر در آن شکل می>گیرد. زبان نه صرفاً وسیله¬ای برای بیان تفکر، بلکه بخشی از ذات خود تفکر است و طبیعی است که زبان نارسا و ناپخته حکایت از تفکر و اندیشه پریشان دارد. از این رو اظهاراتی که از سوی محققان در مورد زبان و تفکر ابراز می-شود حاکی از اهمیتی است که زبان در پیشرفت و پیشبرد حیات بشری داشته و دارد. از دیدگاهی دیگر زبان، روش پی بردن به اسرار هستی است زبان دروازه ورود به افق زندگی دیگران است، زبان است که به انسان قدرت تجسم آرمان¬شهر جامعه بشری را عطا می¬کند، در سایه زبان است که انسان توانسته دستاوردهای عظیم علمی، شاهکارهای ادبی و مکاتب فکری را بیافریند. آنچه در این میان حائز اهمیت است، توجه به این نکته است که آنچه که گفته شد فقط اشاره به نقش و جایگاه کلی و عام زبان در زندگی بشری است. اما اصل ماجرا زبان مادری است و بررسی تأثیر و کارکردهای زبان مادری است. زبان مادری زبانی است که فرد با آن به دنیا می¬آید و در آن سیر می¬کند و به آمال و آلام خود معنا می¬بخشد. شاید بتوان گفت که زبان مادری اولین نعمت ذاتی و ستون فقرات وجودیِ وجود هر فرد است که در حریم آن می¬تواند نفس کشیدن و زنده بودن را تجربه کند. زبان مادری جزء لاینفک روح آدمی است و به اصطلاح با سلول¬های بنیادی وجود او گره خورده است. انسان در وجود زبان مادری است که قادر است به معنی واقعی لذت و درد، عشق و نفرت، دشمنی و دوستی و … دست یابد و آن‌ها را با تمام وجود احساس کند. من “ترک” (برای مثال) تنها و تنها در وجود زبان مادریم است که می¬توانم لذت وجودی جمله دوستت دارم (سن سئویرم) را در عمق درونم احساس کنم و جریان دوست داشتن در رگ¬هایم جاری شود.
هویت: واژه هویت به معنی»چه کسی بودن« است و نیاز به داشتن آن است که حس شناساندن خود یا یک سلسله عناصر فرهنگی و تاریخی را در فرد یا گروه انسانی(ملت) تحریک می¬کند. همان‌گونه که یک فرد، نیازمند شناخته شدن به نام و ویژگی¬های خاص خود و شناساندن خود بدان نام و ویژگی¬هاست، یک گروه انسانی نیز نیازمند شناخته شدن و شناساندن خود به یک سلسله پدیده¬های مادی و معنوی است که شخصیت ملی ویژه و شناسنامه متمایزی را پدید می¬آورد. هویت از منظر روان شناسی: هویت هر فرهنگی، حقیقت آن فرهنگ است. مسئله هویت شخصی از دیدگاه¬های فراوانی مورد توجه قرار گرفته است. وقتی مسئله هویت شخصی از منظر روان شناسی و اخلاقی مورد بحث واقع می‌شود آن وقت سوال تبدیل می¬شود به اینکه چه چیزی در من است که من باید دغدغه حفظ و حراست و صیانت آن را داشته باشم که اگر در آن چیز خدشه¬ای وارد شد به من بودن »من« خدشه وارد شده و چه چیزی در من است که من باید به هر قیمتی آن چیز را حفظ کنم که اگر آن را حفظ نکنم من بودن »من« از دست خواهد رفت. از لحاظ روان‌شناختی اخلاقی مسئله به این مورد ارجاع و تحویل می‌شود.
کودکان و هویت¬های تابع: زمانی که انسان¬ها که جریان زمانی پیوسته دوره زندگی را از لحاظ کیفیت مورد تفسیر خود قرار می¬دهند، عبور زمان در زندگی خود و دیگران را نه تنها محاسبه، بلکه درک می¬کنند و از آن ارزیابی-های دقیق به عمل می¬آورند. از طریق چنین فرایندی است که نوع هویت افراد مشخص می¬شود و درست در همان لحظه¬ای که کودک بر حسب آینده خود ادعای برتری می¬کند. کودکان از طریق فضای اخلاقی مدرسه یاد می¬گیرند که هویت¬های تابع، مطیع و اساساً متفاوت به خود بگیرند و همه این‌ها در واقع بیانگر مطیع¬سازی حساب شده و دقیق کودک، به عنوان فردی تابع است، فردی که می¬بایست پیرو برنامه¬هایی باشد که بزرگسالان برای او تعیین می¬کنند.
هویت و تمایلات یادگیری کودکان: شخصیت فرد به درجه آگاهی و خودآگاهی او به اجزاء هویتش وابسته است. آگاهی از هویت اجتماعی مشخص خود، به عنوان شخصی متمایز از دیگران. انسان‌ها با خودآگاهی زاده نمی¬شوند، بلکه در نتیجه اجتماعی شده اولیه به آگاهی از خود دست می¬یابند. در فرایندهایی که از طریق آن‌ها کودک یاد می¬گیرد موجودی خودآگاه شود، دارای اهمیتی حیاتی است.
زبان و فرار از هویت: پیوندهای فرهنگی موجود مانند دین مشترک، زبان مشترک، ادبیات مشترک و…، پیوندهای معنوی استواری میان مردمان ساکن در جغرافیایی ویژه به وجود می¬آورد و آنان را از گروه¬های انسانی ساکن در پهنه¬های جغرافیایی دیگر متمایز می¬سازد و شخصیت و هویت ویژه¬ای به آنان می¬بخشد. پویایی این پدیده¬های مشترک است که در واقع مفهوم ملت را واقعیت می¬بخشد؛ پدیده¬هایی چون دین مشترک، زبان مشترک، سلسله خاطرات سیاسی مشترک، برخی دیدگاه‌های اجتماعی مشترک، سرزمین سیاسی مشترک، آداب و سنن و ادبیات و فولکلور مشترک و در کل، مجموعه¬ای از همه این مفاهیم، »شناسنامه¬ای« را ملی می¬سازد که »هویت« ملی یک گروه انسانی یا یک ملت را واقعیت می¬بخشد: برای مثال ملت ایران. اگر زبان را مجموعه ابزارهای ارتباطی هر فرد بدانیم که وابستگی مستقیم به هویت فرهنگی و اجتماعی و جغرافیای فرد دارد می¬توان نتیجه گرفت فردی که با هویت قومی خود بیگانه است از هویت ملی نیز عاری خواهد بود. در واقع زبان هر ملت محور فرهنگی و عامل هویت بخشیدن آن است و هجمه علیه یک ملت و زبان و فرهنگ آن نوعی وازدگی را به ویژه در نسل نوجوان آن ملت ایجاد می¬کند. طوری که آنان از هویت و زبان مادری خود اعلام برائت کرده و حتی از زبان تکلم به زبان مادری نیز احساس نارضایتی می¬کنند.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۵:۱۴ ق.ظ

دیدگاه


+ هشت = 11