روان شناسی متن و زبان شناسی روان ادبیات

روان شناسی متن و زبان شناسی روان ادبیات

علی رزم¬آرای
گروه فرهنگی: نویسنده این نوشتار پیش از این نیز پیرامون موضوعیت ادبیات داستانی از زوایایی مختلف مطالبی به قلم سپرده است. ره¬یافتی به ادبیات¬پسامدرن، آسیب شناسی ادبیات¬داستانی استان و ارومیه، تاریخچه ادبیات¬داستانی استان و ارومیه، جمع¬اندیشی ادبیات و ادبیات¬داستانی و ….نوشتار زیر در این مسیر حول محور قرائت جدیدی از ادبیات¬داستانی در حوزه زبان و متن¬شناسی آن به قلم سپرده شده-است:
برای پرداختن به موضوع فوق اشاره به چند نکته کلی اجتناب ناپذیر است. نکاتی که شاید با توجه به روند فعلی ادبیات در ایران علی‌الخصوص در دو دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی و همچنین نمای کلی ترجمه در ادبیات این جامعه فاقد پیش زمینه و پیش طرح اصلی باشد.
ورود به مبحث روان¬شناسی متن و حضور روان¬شناسی درادبیات مدرن و پسامدرن، مبحثی نیست که بتوان آن را در یک مقاله گونه و نوشتار ژورنالیستی خلاصه کرد و یا حتی به طرح کلی آن دست زد؛ چرا که نه شناخت و شناسایی نحوه و زمان طرح این مقوله در وطن اصلی خود یعنی اروپای قرن ۲۰ و آمریکای قرن ۲۱ و نه چگونگی تحول و تطور آن- بر جامعه ایران به شکل اصولی وارد شده و نه روال خاصی را می‌توان برای آن در امتداد ادبیات معاصر داستانی و شعر پیشرو ( آزاد) آن از دهه ۶۰ خورشیدی به بعد شناسایی کرد. (گو اینکه بارقه‌های آن در دهه ۴۰ -۵۰ خورشیدی در آثار روان شاد اسماعیل شاهرودی قابل مشاهده است).به هرحال حضور روان کاوی درعرصه ادبیات معاصر جهان و ایران ( مدرن و پسامدرن) امری پذیرفته شده است.از سویی همین حضوردر متن ِ روان‌کاوی، در عرصه ادبیات( شعر و داستان) و طرح مقوله زبان از سال‌های انتهایی دهه ۸۰ میلادی واوایل دهه ۹۰ آن به وسیله فردیناند دو سوسور، حوزه روان کاوی و شناخت متن را به عرصه نقد ادبی کشاند و اینگونه روان شناسی متن و روان کاوی آن جزء لاینفک نقد ادبی و کار منتقد ادبی شد.تنها راه حضور مستقیم روان شناسی و روان کاوی در عرصه متن ادبی، مقوله زبان و دانش زبان شناسی است. زبان متن. زبان به مثابه گونه‌ای رفتار، کردار و گفتار در قالب صورت فرهنگی و اجتماعی زبان ِعام و معیار و گذار از آن به سوی اثر، اثر ادبی. خواه شعر، خواه داستان و رمان است.هر نوشتاری متن نیست لاجرم متنیت ِ یک نوشتار دارای استلزاماتی است که نوشتار را از صورت ابتدایی یک نوشته به سوی یک متن می‌راند و آن استلزامات همگی زبانی و موضوعی هستند. حال که از مرز یک نوشتار ساده عبور کرده و به سطح یک متن رسیدیم باید دید که نوشتار متن شده آیا ره‌یافتی به موضوع و شکلی خاص دارد؟! برای مثال علمی یا تحقیقی است، دینی یا سیاسی است و… طرز ارائه آن بر مبنای شمایل مکتوب زبانی آن ژورنالیستی و یا ادبی است و یا فلسفی است و…حساب ِ اینکه یک متن بعد از مرحله نوشتار می‌تواند هم ادبی باشد و هم فلسفی با دوره تاریخی و زمان ارائه و نوع پرداختن آن به موضوع خاص فلسفی و ادبی است.
برای مثال آثار افلاطون از نظر زبانی کاملا ً اثری ادبی است ولی از نظر موضوعی کاملا ً فلسفی است. یعنی اثری ادبی به حکم زبان ادبی و گفتمانی فلسفی به حکم رویدادی فلسفی در قالب متن.
حاشیه نرویم. زبان که در متن ثبوت یافته و به مرحله تشخیص رسید و دریافت شد که بر فرض متنی ادبی با همه کارکردهای زبانی، موضوعی و ادبی داریم باید به سراغ قالب آن ( ژانر؟) رفت که آیا اگر متن ادبی شعر است لوازم کارکردی شعر و زبان شعر در آن به روشنی نمود دارد؟ و یا اگر نمایشنامه ( پیس) و یا اگر قصه کوتاه و یا اگر رمان و…این کلیات در حکم همان نکاتی اجتناب ناپذیر و کلی پیرامون روان ِ متن و ادبیات روان گسیخته است که به شکلی فشرده ارائه شد.اما در ادبیات ایرانی و ادبیات معاصر ایران در خصوص مقوله مورد اشاره یعنی روان متن و حضور روان شناسی در ادبیات چه می‌گذرد؟!
به شکل مختصر در زمینه شعر اشاره شد که در اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی می‌توان ردی از اجراهای نه چندان قابل اعتماد در زبان شعر و شعریت زبانی به شکل جنون محوری در زبان، سراغ کرد.اما در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی بارقه‌های اساسی روان محوری زبان و جنون آن به شدت در اشعار اواخر عمر اسماعیل شاهرودی و به ندرت در آثار نصرت رحمانی، گه گاه درشعر منوچهرشیبانی و یا تا حدودی در شعر هوشنگ ایرانی دیده شده‌است.در دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی ظهور دوباره بحران و شقاق در زبان شعر به شکل جنون با ورود به فضای ترجمه آثار جهانی از شعر تا رمان و از تئاتر تا نظریات ادبی و فلسفی شکل خود را بروز داد.
اما این بار نه ذاتی ِ واقعیت‌ ِ زبان که ساخته وهم ِ شاعرانه‌ای بود که به عمد می‌خواست پاسخی برای پرتاب شدگی به وضعیت اجتماعی و فرهنگی دوران ۸ سال جنگ ( دفاع مقدس) و دوران بعد از آن که دوران افول معیارهای فاخریت ادبیات و سنت ادبی بود، بیابد.
در ادبیات داستانی، اگر از شروع آن که با متافیزیک داستانی در بوف کور صادق هدایت تا کژتابی روانی در سنگ صبور صادق چوبک آغاز می‌شود در گذریم به جنون محض جلال آل احمد در سنگی بر گوری با خشونت زبانی خاص او ( عصبیت زبان) و مهمتر از همه به لحاظ زمانی و ساختاری آثار داستانی و نمایشی دکتر غلامحسین ساعدی که خود روان پزشک بود و دچار شقاق فرهنگی از نوع زبانی (زبان مادری و زبان رسمی- از فارسی به ترکی و بالعکس) و هم دچار شقاق فرهنگی و تاریخی از نوع سنت زدگی و پرتاب به عمق مدرنیته ، و پس از آن آثار دکتر رضا براهنی در رمان و سپس در اشعار دهه ۶۰ ۷۰، ۸۰ و ۹۰ خورشیدی او، می‌رسیم.
با این پیش زمینه ِهر چند فشرده و شتاب زده بهتر است سری به ادبیات شهر ارومیه بزنیم و از نمونه‌های تثبیت نشده و معرفی نشده ولی بی‌سابقه و تازه ادبیات روان گسیخته این شهر سخن بگوییم.داستان‌های بهم پیوسته نیما رضوانی که دارای شاخصه‌های تام جنون زبان است. اسکیتزوفرنی ناب داستانی ، انشقاق و از هم گسیختگی زبان و تعلیق معنا! برای زبان اسکیتزوفرن رضوانی و نثر ویژه او در داستان‌های پاره پاره شده از جهت روایی ، فقط می‌توان یک خویشاوند ممکن غیر ساختاری سراغ کرد. قاضی ربیحاوی داستان نویس خرمشهری که نوع زبان اسکیتزوفرن او هرچه صورت داستانی و روایت داستانی دارد اما رضوانی بر خلاف حرکت رایج روایت به سوی داستان، روایت را منقطع کرده و داستان را در شکل تکه‌های پرتاب شده در خلال این انقطاع روایت می‌کند. سطر به سطر این داستان‌های پیوسته منقطع است و همه چیز صورت وهم نامنتظر دارد. رستاخیزی بی دلیل و بی چون چرا برای کلمات ِ بدون پیشینه معنایی، و پرتاب به قعر زمان تفسیر ناشونده!
شاید تنها بتوان از تاثیر نابهنگام ساموئل بکت ایرلندی ِ دارای ِ شقاق زبانی که به تبعید خود خواسته در فرانسه زیست و هیچ گاه به انگلیسی ننوشت و به نوعی اَبزوردیته ( نامنتظر) اندیشه کرد، در مورد نیما رضوانی اکتفا نمود.
(‌برای نمونه نگاه شود به »درانتظار گودو« ساموئل بکت).نمونه‌ای از جنون زبان در داستان‌های به پیوسته نیما رضوانی: جدا افتاده در کنج خلوت خویش. هیهات ما داریم به کجا می‌رسیم ای خدای زرتشت ابراهیم موسی عیسی محمد (ص)؟!! می‌گه: این زنده گی بخوره تو سرم صدا بزنه: آهای با شمام متوجه‌اید؟؟ خوشحالم از اینکه در کنار شماها زنده گی می‌کنم و بعد پاشه بره خونه مادرش در بزنه سلام کنه بره بشینه چاق سلامتی کنه با مامانش، از اونجام سوار بشقاب پرنده ساخته نشده‌اش بشه بره به سیاره اورانوس پیش داریوش بزرگ شاه هخامنش بگه: سلام حال شما خوبه یا نه یا شما هم بعله!؟ وای که از این همه سکوت وحشت انگیز بی صدایی صدایم می‌گیرد، چرا؟! »اهای فرشته گان، نجات دهنده‌ای نبود«…

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۶:۰۲ ق.ظ

دیدگاه


نُه + = 17