حکمت در هنر اسلامی

حکمت  در هنر اسلامی

علی رزم‌آرای
گروه فرهنگی: اصطلاح حکمت نخستین بار توسط تیوتیس بورکهارت متفکر آلمانی سویس زاده ایتالیا به صورت جدید و با انضمام به هنر اسلامی وارد مباحث نظری هنر اسلامی شد و پس از آن این واژه با تمام با مفهومی خود، در روند تعریف و تشریح هنر اسلامی به کار رفت. در حقیقت وی با توجه به تلقی خاصی که از هنر اسلامی داشت واژه مذکور را مطرح کرد. در تفکر بورکهارت هنر اسلامی متکی بر حقایقی است بنیادی که طیفی از واژگان سامان یافته در کنار یکدیگر، آن را بیان می کنند و در مرکز این واژگان توحید الهی قرار دارد.واژگان مزبور عبارتند از توحد الهی، وحدت، کثرت، نظم، علم و زیبایی و در مجموعه این واژگان وحدت در جایگاه خاصی قرار دارد تا توحید الهی را معنا بخشد. در حقیقت از دیدگاه بوکهارت هنر اسلامی تجربه ای زیباشناختی و غیر شخصی از وحدت و کثرتهای جهان است که در این تجربه کلیه کثرتها در حوزه نظمی بدیع به وحدت تبدیل می شوند. در عین حال بوگهارت “حکمت” را آن قاعده ای تلقی می کند که بر حسب آن هر چیز به جای خویش قرار می گیرد و این قاعده وقتی در هنر اسلامی اعمال می شود، معنایش این است که هر گونه آفرینش هنری باید بر حسب قوانین محدوده وجودی خاص همان آفرینش برسی شود و همان قوانین را قابل فهم و تعقل سازد. بورکهارت قاعده حکمت را برای تبیین این مفهوم بنیادی به کار می گیرد که وقتی در اسلام می گوییم لا اله الا الله، در همان حال که تمایز سطوح مختلف واقعیت با یکدیگرمحفوظ است (کثرات)، هر چیز زیر قبه بیکران احدیت اعلا جای میگیرد؛ یعنی به مجرد تشخیص امر فی نفسه متناهی، دیگر نمی توان آن را به مثابه واقعیتی در کنار نامتناهی تلقی کرد و به همین علت پدیده فانی و محدود در نا متناهی مندمج میـشود، اما هرگاه استعداد و جایگاه رفیع امر متعالی و نامتناهی را به اشتباه به پدیده فانی ببخشیم، گرفتار توهم عظیمی شده ایم و هنرمند مسلمان در هنر تصویری تجلی بارز و سرایت پذیر این اشتباه را مشاهده می کند و قاعده “حکمت” تلاشی است برای جلوگیری از سرایت پذیری این اشتباه بزرگ.
بورکهارت حکمت را روشی تأویلی برای فهم هنر اسلامی می د اند.محتوای این روش تفسیر و تأویل اشکال زیباشناختی به بنیادهای نظری و عرفانی است. سید حسین نصر در روند تعریف هنر اسلامی به تعریف حکمت می?رسد. او بین طبیعت به عنوان محصول الهی و هنر اسلامی به عنوان محصول انسانی تناظری قائل است که ناشی از سرشت و طبیعت هنر اسلامی است.این سرشت “ذکر الهی است”. از نظر وی طبیعت محمل ذکر خداوند و هنر اسلامی نیز محمل ذکر”احد” است. او در روند این تعریف، حکمت را تنها دانشی می داند که یارای شناخت هنر اسلامی را دارد. چرا که حکمت واجد الهام فرافردی است که نهایتا به “او” باز می گردد و در این باره می گوید: “اگر طبیعت یک محمل یاد خدا یا ذکر است، از آن روست که خالق آن صانع الهی بوده است، چنانکه یکی از اسماء خدا، صانع است. صانع به معنای سازنده یا صنعتگر است و اگر هنر اسلامی، می تواند محمل ذکر”احد” قرار گیرد، به این دلیل است که گرچه خالق آن انسان است اما از نوعی الهام فرافردی و حکمت ناشی می شود که به “او باز می گردد”.نصر در تعریف حکمت سعی می کند تباین خرد و معنویت را خاتمه بخشد. وی در عین حال معتقد است که حکمت بر عملی باطنی استوار است که بر ظواهر اشیا نظر ندارد.
در کل کسانی که حکمت را در ارتباط با هنر بررسی کرده اند برای آن سرشتی الهی قائل شده اند. از دیدگاه دینی بر خلاف دیدگاه متفکران مذکور، هنر و حکمت مباین یکدیگر نیستند بلکه هنر و عرفان و حکمت دارای اصلی واحد هستند و حتی حکمت یعنی فلسفه به معنای حقیقی و الهی آن. می توان با اشاره به تفاوتهای حکمت و فلسفه و هنر به چنین دیدگاهی رسید که هنرمند به معنای سنتی کلمه می تواند عارف و حکیم باشد، لهذا سعی می کند حقایقی را که دیده است عینیت ببخشد و در خارج متحقق کند چنانکه شأن یک هنرمند عینیت بخشیدن به طرق گوناگون است. گاهی به زبان کلمه و شعر مثل سعدی و حافظ و مولوی، گاهی به صورت معماری که در اینجا وسیله زبان خشت و گل است.
در مجموع غیر از متفکران نحله دینی-فلسفی و عرفانی که سرشتی متعالی برای هنر و حکمت اسلامی قائلند، بیشتر متفکران چهار رویکرد به هنر اسلامی دارند:
۱٫رویکرد غیر شخصی بودن هنر اسلامی که در این زمینه بورکهارت و سایر متفکران سخن گفته و هرگونه انگیزه فردی و شخصی را برای خلق هنر اسلامی منتفی دانسته و در عین حال مخاطب را نیز از گزند عواطف فردی و خصوصی هنر بر حذر داشته اند. در دیدگاه این متفکران انگیزههای عاطفی یا شخصی مانع توجه مستقیم به خداوند است.
۲٫رویکرد دوم متکی بر رویکرد اول و با الهام از ریشه و مقصد قدسی هنر اسلامی است. متفکران معتقدند موضوع هنر اسلامی، تنها ساحت قدسی و ملکوت است و به همین جهت موضوعهای دیگر و مضامین ملموس زندگی حتی سیری از موضوعات ملموس تا وصول به سوی عوالم قدسی نمی تواند مضمون هنر اسلامی قرار گیرد. در حقیقت رابطه بدون واسطه انسان و خدا مضمون هنر اسلامی قدسی است و نه هیچ گونه رابطه دیگری، حتی اگر آن روابط در مجموع ماهیت به سوی اویی داشته باشند.
۳٫رویکرد سوم در ارتباط با مفهوم زمان است. از دیدگاه این متفکران هنر اسلامی قدسی و فرازمانی است، در حالی که سایر هنر ها متعلق به زمان با تمام ویژگیهای فانی آن است. هنر اسلامی قدسی در ذات خود به نحوی است که نمی تواند زمانمندی را تحمل کند.
۴٫این رویکرد، بیان زیبایی شناختی هنر قدسی بر اساس رمز و نماد پردازی تجریدی است و اگر چه رمز و نماد مورد توافق همه متفکران است پرداخت آبستره یا فیگوراتیو از دیدگاه آنان مورد مناقشه است.
در مطالعات حکمت هنر اسلامی، رویکردهای زیر به طور تجربی و نظری نیز پیگیری می¬شود:
۱٫رویکرد اول رویکردی تأویلی به هنر اسلامی است. در این شیوه صور زیبا شناختی اسلامی به نحوی تحلیل و تفسیر و تأویل می شود که افق معنا از شکل تا مفاهیم متعالی اسلامی، از تجریدی ترین تا تجربی ترین حالت، گسترش بیابد. چرا نتوان حتی از نوع سامان یافتن اسلیمیها و ختاییها و نقوش رمزی، تأویلی جامعه شناختی یا معرفتی بر اساس اعتقادات اسلامی ارائه داد و از افق قدس به زمین و از عالم محسوس به ملکوت راه یافت؟
۲٫رویکرد دوم ظهور مرحله جدیدی در هنر اسلامی است که با بیان زیبا شناختی نوینی روبه روست، بدون اینکه از ساحت قدسی آن کاسته شود و آن حضور شکل غیر تجریدی در هنر اسلامی است. در این بیان همچنان رمز و نماد و معنا و قدس حضور دارد، اما مسائل و مضامین عینی و تاریخی در این معانی تأثیر کرده زمانمندی را به آنها افزوده تا حالت فیگوراتیو و ملموس یافته اند.
۳٫ رویکرد سوم تأثرات و حضور فردیت هنرمند و امکان حضور عاطفی مخاطب اثر است که شرایط جدید و معاصر آن را طلب می کند. مقصود از شرایط جدیدبویژه در صورت آرمانی و غیر فردی آن است، اگرچه جنبه های فردی و عاطفی نیز مدنظر است.
۴٫این رویکرد انتخاب قلمروی وسیع برای بیان موضوع هنری است. این قلمرو وسیع نه تنها ساحت پرستش و تقدیس و حضور و خضوع محض، بلکه حتی مضامین پیرامون خیر و شر را در عرصه ای وسیع از پیش از دنیا تا پس از آن مورد توجه قرار می دهد تا بتواند مسائل رایج جامعه شناختی و روان شناختی مبتلا به انسان را برملا کند.
توجه به این رویکردها هرچند از این دیدگاه است که منشأ و مقصد، امری متعالی و قدسی است، الهام بخشان هنرمند و مخاطبان را نیز با تمامی ابعاد انسانی شامل می شود. امر متعالی در هر لحظه این هنر وجود دارد، بی اینکه در همه مراحل دست نیافتنی باشد. در اینجا ” مخاطب اثر هنری” در فهم و خلق مفاهیم، عامل تعیین کننده¬ای به حساب می¬آید.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۹:۰۵ ق.ظ

دیدگاه


6 + شش =