تفاوت بین باید نبایدها و ارزش های سالم زندگی را درک کنید

تفاوت بین باید نبایدها و ارزش های سالم زندگی  را درک کنید

گروه خانواده وسلامت: پیام هایی هست که از طرف والدین، همسالان یا جامعه به شما می رسند و عبارات حاوی «باید« را در ذهنتان تقویت می_کنند. این »باید« ها معیاری می شوند برای آنچه باید خودتان را با آن بسنجید. وقتی نمی_توانید با بایدهایتان کنار بیایید، خودتان را سرزنش می کنید و به خود می گویید:
باید بهتر عمل می کردم.باید همیشه شاد و خوشبخت باشم.
باید کارآمدتر باشم.باید دوست یا همسر کاملی باشم.باید در همه کارهایم موفق باشم. ممکن است این بایدها را با انگیزه اشتباه بگیرید. ممکن است باور داشته باشید که این بایدها به شما کمک می کنند تا تلاش کنید آدم بهتری باشید؛ اما بایدها درواقع به گونه ای مخرب، خشک هستند و مسیری را نشان می دهند که زندگی با آن ها دشوار است.
بایدها باعث می شوند که احساس بی کفایتی شرمساری، ناامیدی یا ناکمی کنید. این فرایند سودمند نیست و تنها باعث می شود خودتان را تحقیر کنید.
یکی از روش هایی که می توانید از آن طریق بایدها را از تسلط بر زندگی تان بازدارید جداکردن آن ها از ازش های سالم و معتبر است. ارزش ها می توانند معنا و هدف فراهم کنند؛ یعنی به شما کمک می کنند به درونتان رجوع کنید و شما را تشویق می کنند کاری انجام دهید که در نظر شما درست و باارزش است. به کمک معیارهای زیر می توانید تفاوت بین باید و ارزش سالم را درک کنید.
ارزش های سالم: انعطاف پذیرند و براساس شرایط، استثناها را مدنظر قرار می دهند. بایدهای ناسالم، منعطف نیستند و مطلق نگرند. برای نمونه، این اصل که شما باید از ناراحت کردن دیگران بپرهیزید، می تواند قابل اجرا باشد، اما اگر در هر شرایطی خودتان را متعهد می دانید که به هر قیمتی نباید دیگران را ناراحتی کنید، حتی اگر به قیمت نادیده گرفتن نیازهای ضروری خودتان باشد، این ارزش ناسالم است. ارزش های ناسالم سخت، خشک و غیرقابل انعطاف هستند و اغلب کلماتی مانند هرگز، همیشه، همه، کاملا و… را شامل می شوند.
در این موارد باید از قانون وضع شده پیروی کنید؛ در غیر این صورت احساس »بی ارزشی« و »بدبودن« می کنید. از شناخت و آگاهی خود فرد نشئت می گیرند؛ نه دیگران: یعنی اختیاری هستند؛ نه اجباری، دارا بودن یک باور بدین معناست که شما آن را برای زندگی تان مورد بررسی قرار داده اید و آن باور هنوز برای شما معنا دارد. در مقابل، ارزش هایی که منشا آن ها تایید دیگران است، آن هایی هستند که شما بدون این که تعیین کنید چقدر با نیازها، شخصیت و شرایطتان هماهنگی دارند، آن ها را می پذیرید و مطابق با ارزش های والدینتان هستند.
پذیریش بدون بررسی و شرط ارزش های والدین با دیگران مانند خریدن اتومبیل بدون معاینه فنی آن است؛ یعنی هرچه فروشنده می گوید، می پذیرید. شما کاری را انجام می دهید چون احساس می کنید مجبورید آن را انجام دهید؛ نه به خاطر این که آن کار با نیازها، اهداف و تجربه زندگی شخصی تان هماهنگ است.واقع گرایانه هستند و به ارزیابی مثبت از پیامدها و نه ارزیابی منفی، متکی هستند. ارزش های واقع گرایانه اغلب به پیامدهای مثبت منتهی می شوند. هدف این ارزش ها این است که به چیزی منجر شوند که احساسی خوب در شما ایجاد کنند.
باید غیرواقع گرایانه، به شما می گوید به دنبال چیزی باشید چون درست است، با وجود بها یا پیامد منفی ای که می تواند برای شما داشته باشد. برای نمونه، غیرواقع گرایانه است که به ازدواجی بد ادامه دهید فقط چون آدم »نباید« طلاق بگیرد! پیامدهای هیجانی که در طول سال ها گسترش می یابند، فاجعه بار خواهند بود؛ یعنی به اصولی بی معنا منجر می شوند.
ارتقادهنده، غنی و پربارکنندگی زندگی هستند نه محدودکننده آن. ارزش های شما باید به شما اجازه بدهند نیازهای هیجانی، عقلانی و جسمانی تان را دنبال کنید. ارزش های سالم شما را وادار نمی کنند آنچه در زندگی تان اهمیت دارد، فدا کنید. برای نمونه، اصولتان از شما می خواهد همیشه و به هر قیمتی خوشحال و بانشاط باشید. این ارزش موجب غنی سازی زندگی تان نمی_شود، زیرا حق شما را برای تجربه دامنه وسیعی از هیجانات نادیده می گیرد. شما گاهی نیاز دارید ناراحت، ناکام یا عصبانی باشید!
فرصت های زیادی در زندگی وجود دارد که به خودتان فشار آورید سعی کنید بهتر باشید. شما می توانید روش های سالمی پیدا کنید که زندگی تان را براساس ارزش های بنیادی خود شکل دهید. شما به دو طریق به عزت نفستان حمله می_کنید: اول) با درپیش گرفتن اصول ناهماهنگ با شخصیت خودتان. این اصول شما را ترغیب می کند خودتان را با برخی از مفاهیم کمال گرایی مقایسه کنید. وقتی در چنین آزمون غیرممکنی مردود شوید، عزت نفستان قربانی می شود و از طرف این منتقد درونی، به شدت آسیب می بینید.
دوم) بایدها در زمینه های اخلاقی به دنبال شما می آیند؛ یعنی بایدهای شما ممکن است مفهوم ضمنی خودساخته ای از درست یا نادرست در موقعیت هایی داشته باشند که هیچ ربطی به ارزش_های اخلاقی تان ندارد.
برای مثال، اگر والدین شما اصرار دارند که سلیقه های شخصی شما در لباس پوشیدن موسیقی یا انتخاب دوستان، »نادرست« هستند ممکن است به بایدهایی متوسل شوید که موضوعات مربوط به سلیقه و ترجیح های شما را به موضوعی اخلاقی تبدیل کند.
کمی زمان صرف کنید و در طول این هفته بررسی کنید کدام بایدهایتان به اصول انتقاد تبدیل شده اند و باعث می شوند درباره خودتان احساس بدی داشته باشید. با فهرست کردن همه بایدهایی که به ذهنتان می رسد شروع کنید. به فرایند به چالش کشیدن بایدهای آسیب زا و ناسالم خودتان ادامه دهید و آن ها را تا حد ممکن منعطف سازید. همچنین ارزش هایی را مشخص کنید که راهبردهای سالمی هستند که خواهان آن_ها هستید و زندگی با آن ها را انتخاب می کنید.
در واقع آنچه در زندگی می‌خواهیم تنها پاسخ به یک نیاز است. نیاز به ایجاد تغییر و دگرگونی در آنچه اکنون در زندگی و احساسمان می‌گذرد. ما هر کاری را در جهت رسیدن به احساس لذت و خوشی انجام می‌دهیم. پس ما باید تغییر کنیم چراکه عادات، رفتارها و اندیشه‌ها و احساس‌هایی در ما وجود دارد که ممکن است مانع پیشرفت ما شود. برای اینکه تغییر کنیم باید دنیا را به همین صورتی که هست بپذیریم. اگر برای شاد زیستن دنبال یک راه ساده هستید قوانین کمتری برای خود وضع کنید و بی‌جهت زندگی را با باید‌ها و نبایدهای خود ساخته پیچیده نکنید. بنابراین ماموریت شما در زندگی تغییر جهت دادن نیست، بلکه شما مامور تغییر خویشتن هستید و تمامی ‌راه‌حل‌ها در درون شماست. آنچه در دنیای درونی خود احساس می‌کنید در جهان بیرون به چشم می‌بینید و دقیقا به همین علت است که هیچ کس نمی‌تواند با دست‌کاری جهان بیرونی به زندگی خود سامان ببخشد.
بزرگی می‌گوید: نوع نگاه و نگرش انسان باعث تغییر شکل شرایط بیرونی می‌گردد. وقتی شما حرکت می‌کنید جهان به حرکت می‌افتد و به هر اندازه‌ای که تغییر کنید دیگر بازی‌سازان زندگی شما نیز به همان اندازه تغییر خواهند کرد بنابراین توجه داشته باشید که در زمینه روابط اجتماعی بیهوده نکوشید که دیگران را تغییر دهید. وقتی که تصمیم به پذیرفتن بی‌قید و شرط دیگران می‌گیریم (احساس خوب آرامش و آسوده زیستن)؛ با این روش ما همچون گذشته بر اساس معیارهای خاص خود به انتخاب دوستان و همراهانمان می‌پردازیم، اما در عین حال به آنانی که انتخابشان نکرده‌ایم برچسب نادرستی و بدی نمی‌زنیم.
اگر در پیرامون خود به دنبال زیبایی‌ها بگردیم زیبایی‌های بیشتری را در درون خود کشف خواهیم کرد، زیرا ما در آینه وجود دیگران خود را می‌بینیم. برای تغییر یافتن ابتدا باید باور کنید که این تغییر ضروری است، آنگاه تغییر را در ذهن خود به خوشبختی ربط دهید و ذهن خود را نسبت به این تغییر شرطی کنید.
به عبارت دیگر خود را در شرایط ایده‌آل تصور کنید و خوشی حاصل از آن را احساس کنید. اگر می‌خواهید به آرزوهای خود برسید باید بتوانید رفتار خود را تحت کنترل داشته باشید. برای برخی مردم صحبت کردن در جمع موجب احساس ناراحتی و اضطراب است. چنین احساسی مسلما بر رفتار آن‌ها تاثیر می‌گذارد، در نتیجه هنگام صحبت کردن به لکنت می‌افتند نمی‌توانند راحت بنشینند و چهره شان سرخ می‌شود.
چنین افرادی همواره از شرکت در مجالس و مکان‌های عمومی‌ سر باز می‌زنند، اما اگر همین افراد بتوانند در همان لحظه احساس خود را تغییر دهند قادر خواهند بود تمام توان خود را به کار گیرند و از بهترین وضعیت جسمی‌ و فکری برخوردار شوند.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۱۹ فروردین ۱۳۹۵ ساعت ۵:۵۹ ق.ظ

دیدگاه


نُه × 9 =