تأثیر امواج فمینیستی بر زنان جامعه
گروه جامعه :نخستین اعلامیه حقوق بشر در اوایل انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۹۱م با نام »حقوق مردان« منتشر شد و سپس مری ولستن کرافت اولین کار اساسی در زمینه حقوق زنان را به نام »استیفای حقوق زنان« انجام داد. وی به همراه افرادی مانند سارا گریمکه، فرانسیس رایت هاریت تیلور، و جان استوارت میل، گروه »فمینیستهای لیبرال« را تشکیل میدهند. پیام اصلی آنها این بود که تباهی روند جامعهپذیری مانع رشد قدرت فکری زنان شده است و در نتیجه آنها بردهوار باقی مانده اند. در نگاه فمینیستهای لیبرال، تعقل فردی مهمتر از سنتها و نهادهای مستقر در جامعه بود. آنها آموزش و پرورش همه جانبه به خصوص تفکر انتقادی را مهمترین وسیله برای دگرگونی جامعه میدانستند. این گروه مانند دیگر اندیشمندان عصر روشنگری، طرفدار نظریه »حقوق طبیعی« بودند. بعدها اعلامیه همایش زنانه سنکا فالز ۱۸۴۸م در آمریکا منتشر شد که تکمیل اعلامیه حقوق بشر فرانسه به حساب میآمد.
این اعلامیه به این مساله توجه دارد که تمام مردان و زنان مساوی خلق شده اند. تقریباً در همین دوران بود که »فمینیسم« برای طرفداران »برابری حقوق زن و مرد« به کار رفت. از آن پس افرادی چون آگوست کنت و جان استوارت میل دیدگاههای تساویطلبانه خود را در چارچوب تفکر اومانیسم مطرح کردند و از موقعیت زنستیزی جامعه انتقاد کردند. وقوع انقلاب صنعتی سبب شد که کارخانهداران به زنان به عنوان نیروی کار ارزان توجه ویژهای پیدا کنند و باطرح شعار »مالکیت زنان« در جذب بیشتر آنان به بازار کار تلاش کنند. در انگلستان از اوایل قرن بیستم جنبش طرفداری از حقوق زنان توسط پانک هورست آغاز گردید و زمینهساز دستیابی زنان انگلیسی به حق رای در سال ۱۹۱۸م و زنان آمریکایی درسال ۱۹۲۰م گردید.
ویژگیهای عمومی فمینیسم در ایران:با ورود موج فمینیسم به ایران، در مجموع میتوان این مشخصههای عمومی را برای آن برشمارد:
تاکید بر اشتغال زنان به عنوان راه نجات آنان: بر اساس این نگرش چنین تصور میشود که اشتغال رسمی زنان راهگشای مشکلات عمده ایشان است؛ چون زن با اشتغال رسمی صاحب درآمد میشود و به دنبال آن استقلال مالی پیدا میکند. این امر نه تنها منزلت اجتماعی وی را ارتقاء میدهد بلکه باعث میشود که زنان بتوانند به عنوان نیروهای کارآمد در فرآیند توسعه اقتصادی و اجتماعی قرار گیرند. پیامد این نگرش، تقبیح خانهداری و ناچیز شمردن آن است.
طرفداران اشتغال زن که مدعی هستند زنان شاغل با کسب درآمد، استقلال مالی پیدا میکنند و میتوانند در تصمیم گیری های عمده خانواده مشارکت کنند به این نکات باید توجه کنند که: اولاً صاحب درآمد بودن زنان شاغل الزاماً به معنی استقلال مالی آنان نیست و باید برای تعیین میزان همبستگی مثبت میان این دو متغیر »درآمد و استقلال مالی« تحقیقات عمیق جامعه شناختی صورت گیرد. اگر استقلال مالی به این معنا باشد که زنان شاغل قادرند درآمد خود را به نحوی که مایلند، خرج کنند، که مطالعات خلاف آن را نشان میدهد ؛ زیرا زنان شاغل ناگریزند درآمد خود را برای تامین هزینههایی مثل شهریه مهد کودک فرزندانشان، هزینههای خانوادگی و. . . مصرف کنند.تاکید بر تقابل زن و مرد: بر اساس این نگرش زن و مرد دو موجود نابرابرند که با یکدیگر تضاد منافع دارند و مردان مقصر اصلی زیر دست بودن زنان هستند، که از طریق استثمار زنان در خانواده امتیازات اجتماعی را نصیب خود کرده اند. نتیجه چنین تفکری ایجاد تمایز خصومتآمیز میان زن و مرد است. چنین نگرشی را فقط میتوان در دیدگاه رادیکال و یا افـراطی فمینیستی یافت. از نظـر این دیـدگاه، زنـان فقط از مردان متمایز نیستند بلکه تحت سلطه ایشان نیز قرار دارند و معتقدند که راه رهایی زنان از این مسئله تشکیل اجتماعات زنانه بدون حضور مردان است که بر پایه روابط خواهرانه و هویت زنانه شکل میگیرد.عدم توجه به تعدد و تنوع گروههای زنان در ایران: بر اساس این اصل که از اصول نظری اولیه در دیدگاه فمینیستی بوده جنس دوم بودن زن یک مقوله واحد و جهانی است. این »زن عام و جهان شمول« همواره مورد استثمار مرد قرار گرفته است؛ اما از نظر شاخههای جدید فمینیستی، یک »زن عام و یکسان« در همه جهان وجود ندارد بلکه زنان بر حسب این که در چه قشر، نژاد، قوم، رتبه شغلی و مکان جغرافیایی قرار بگیرند، با یکدیگر متفاوتاند. این امر از دو نظر برای طرفداران حقوق زن در ایران حائز اهمیت است؛ اولاً با توجه به تعدد خرده فرهنگهای قومی، زبانی مذهبی و منطقهای در ایران اساساً نمیتوان از یک گروه زنان واحد و عام بحث کرد. ثانیاً از آنجا که جامعه ایران یک جامعه در حال توسعه شناخته میشود، مسلماً نقشهای سنتی عام زنانه، نیز در حال تحول است.
زن در نگاه روشنفکران: با ورود موج روشنفکری به ایران، مسئله زن به عنوان یک مسئله سیاسی مطرح شد؛ همچنانکه رضا شاه از مسئله زن به مثابه مسئلهای سیاسی در جنبش تجددخواهی خویش سود میبرد. گروههای سیاسی – اجتماعی زنانه همچون “انجمن آزادی زنان”(۱۲۷۸ش)، “سازمان زنان” به ریاست اشرف پهلوی ( ۱۳۴۵ش) و در کنار آنها، مطبوعات بسیاری همچون صور اسرافیل، ندای وطن، حبل المتین، مساوات و ایران نو، از سوی گروههای مختلف، به دفاع از حقوق زنان میپرداختند و روابط سنتی میان زن و مرد را زیر سئوال میبردند. برخی از مردان روشنفکر از جمله روزنامهنویسان و شاعران و نمایندگان مجلس همچون دهخدا، تقیزاده و ایرج میرزا از حقوق زنان حمایت میکردند.در این ارتباط میتوان سه گرایش را باز شناخت: اول: گرایش غیر مذهبی که به طورمستقیم و غیر مستقیم با الگوگیری از غرب سعی در کنار زدن سنت و گسترش بدون قید وشرط مدرنیته داشت. اوج این روند در شخصیت و فعالیتهای کسانی چون اشرف پهلوی متبلور شد. دوم: گرایش چپ که محتاطانه اما پر رنگتر از دیگران به این مسئله پرداخت. آنان نسبت به سنت، نه بیاعتنا، بلکه مقابله داشتند که حساسیت مردم را بر میانگیخت. سازمانهایی همچون حزب توده جمعیت زنان و حزب زنان جزو این گروهند. سوم: گرایش نوگرایی دینی که از شهریور ۱۳۲۰ به بعد حرکتش را آغاز کرده بود و برخی از شخصیتهای این جریان همچون دکتر علی شریعتی که مهم ترین تاکید او بر حضور اجتماعی زنان بود و از این زوایه از درون سنت به نقد سنت میپرداخت.علل طرح مسائل زنان از سوی روشنفکران:در جوامع مدرن »فرد گرایی« که از اساسی ترین بنیانهای فکری مدرنیته بود به شکل گیری »فردیت زنانه« در میان زنان منجر شد و این شکل گیری به استقلال نسبی و تغییرشکل جنسی زنان انجامید. اساسی ترین عامل روی آوردن روشنفکران ایرانی به مسائل زنان و تساوی حقوق زن و مرد نیز بسط مدرنیسم و پیشبرد پروژه مدرنیزاسیون میباشد. در نگاه روشنفکران، تحقق الگوی آرمانی زن مدرن در کنار سایر الگوهای توسعه غربی، یکی از لوازم توسعه و پیشرفت همه جانبه کشور است. از طرف دیگر، روشنفکری دینی که با عینک »عقل مستقل و نقاد« به انسان، جامعه، جهان و دین مینگریست، به ناگریز به نقد موقعیت زنان در جامعه نیمه سنتی ایران پرداخت
مسائل فرهنگی، آموزشی، تربیتی:فرهنگ مردسالاری: نظام پدرسالار نوعی سازمان اجتماعی است که در آن اعمال قدرت خانگی و سیاسی در دست مردان است. در چنین نظامی زن در قیومت دائمی مرد است. از نگاه روشنفکران لائیک نقش مادری، همسری و مسئولیت خطیر خانهداری از محصولات فرهنگ مردسالار شمرده شده است. و در مقابل، برخی از روشنفکران دینی مؤلفههای مرد سالاری را چنین میشمارد: »اول آنکه اساساً زن را فرومایهتر از مرد میشمارد، دوم آنکه سلسله امتیازات حقوقی و قانونی برای مرد قائل میشود، و سوم آنکه پدر تعیین کننده نسب است«
هویت مستقل زنانه: منظور فردیتی است که زنان را به کسب آزادیهای فردی و تامین رفاه شخصی و تلاش برای تساوی حقوقی ترغیب مینماید. این فردیت که در واقع محصول انسانشناسی مادی و این جهانی مدرنیته است روابط عاطفی وابسته زوجین را در خانواده تجویز نمینماید و در میدان اجتماع، زن را موجودی رقابتخواه در مقابل مرد قرار میدهد. به گمان برخی روشنفکران ارزشهایی همچون فداکاری، اطاعت زن از سرپرست خانواده و. . . مخالف فردیتی است که محصول ارزشهای دوران روشنفکری و زمینهساز استقلال و رشد زنان است. از نظر اینان، در فرهنگی که اراده شخص حاکم همواره بر افراد دیکته میشود افراد به ویژه زنان مجال تکوین بخشیدن به شخصیت و هویت فردی خود را ندارند. بنابراین بدون ایجاد تحول در ساختار خانواده پدرسالار و دگرگونی در نقش اجتماعی و خانوادگی هر دو جنس نمی توان به این دور باطل، خاتمه بخشید.
شیوههای تربیتی ناصحیح: از این دیدگاه شیوههای ناصحیح در نظام تربیتی جامعه ایران از سالهای ۱۳۲۰ش به بعد به عنوان یکی از مشکلات عمده فرهنگی در نظر روشنفکران زنان را در جایگاهی فروتر از مردان قرار داده است و نوع تربیت پسران و دختران از بدو تولد به گونهای است که پسران را با روحیه قدرتمدار و ریاستطلب و دختران را با روحیه مطیع و تسلیمپذیر قرین میسازد. بعضی از روانشناسان جدید، ساختار مرسوم خانواده را از عوامل مهم باز تولید فرهنگ پدرسالاری میدانند. در چنین ساختاری، مادر فرا گرفته است که فرزندان ذکور روی پای خود ایستادن و ورود به اجتماع را بیاموزند و هویت فردی در آنان تشویق شود، در حالی که دختران، نوعی وابستگی به مادر و تکرار نقش خویشتن را دنبال میکنند.ناهماهنگی میان نگرش سنتی و شرایط عینی: از نگاه برخی روشنفکران، به رغم نفوذ فرهنگ جامعه صنعتی و رویکرد به مدرنیته در کشور ما، هنوز نگرش سنتی بر فضای کشور حاکم است؛ که همین امر سبب بروز مشکلاتی گشته است ظاهراً نگرشهای سنتی نسبت به زنان هنوز سرسختانه پا برجا مانده یا انعطاف پذیری ناچیزی را از خود نشان میدهد. در اندیشه روشنفکری، جامعه پیشرفته و صنعتی تنها یک راه و الگوی مشخص دارد و آن همان راهی است که غرب رفته است.
مسائل سیاسی اجتماعی اقتصادی: حجاب ابزار حفظ مناسبات جنسی: در نگاه برخی از روشنفکران لائیک، چادری که امروز به نام اسلام بر زنان تحمیل میشود، همزمان با شکل گیری اولین جوامع پدر سالار در بین النهرین یعنی قرنها پیش از ظهور اسلام به وجود آمد و در واقع ابزاری جهت دستهبندی زنان به زنان محترم، آزاده و کنیز بوده است، اما امروزه مانعی برای ورود زن به عرصه اجتماع و فعالیتهای اجتماعی است و محدود کردن زنان و جدا کردن آنان از مردان است.
البته حجاب از قرون پیش در میان زنان در فرهنگها و ادیان مختلف وجود داشته است، که میتواند تا حدودی نشانگر فطری بودن حجاب باشد و به علاوه استقبال زنان از حجاب به مثابه حریمی پاک و مقدس از آن روست که امنیت اجتماعی آنان را تامین می_نماید.
نابرابری در فرصتهای اجتماعی: به تعبیر یکی از روشنفکران غربگرا »وسواس حکومت اسلامی نسبت به زن و حضور او در جامعه حجاب و سایر قوانین زنستیز برای اولین بار در تاریخ سیاسی ایران، مسئله زن را علناً به روی صحنه سیاست کشاند.« بعضی دیگر با دید خوش بینانهتری افزایش حضور اجتماعی زنان را پس از انقلاب تصدیق کرده اند اما معتقدند زنان ایرانی هنوز تا برابری حقوق فاصله زیادی در پیش دارند. به رغم آنچه در نشریات روشنفکری تبلیغ میشود، عالمان مسلمان در قانون اساسی جمهوری اسلامی با پذیرش حق مشارکت آحاد جامعه در سرنوشت خویش از شرایط و ظرفیتهای زنان و مردان در چگونگی و جایگاه مشارکت سیاسی آنان غفلت ننمودهاند.
در عرصه اقتصادی نیز از نظر اسلام زنان آزادانه میتوانند به کسب و اشتغال مناسب اقدام کنند، ولی بهتر است شغلهایی را انتخاب کنند که همزمان به تجربه، دانش و کمالات معنوی و روحی آنان کمک کند. همچنین زنان نه تنها از حق آموزش و رشد علمی برخوردارند، بلکه در پارهای موارد تحصیل علم برای آنها واجب و ضروری میباشد. البته برای آن که همه انسانها به کمال مطلوب خویش دست یابند باید جایگاه حقوق و شرایط متناسب هر یک را برای آنان فراهم ساخت که این حقیقت عدالت است؛ نه آنکه بدون در نظر گرفتن ویژگیهای روحی روانی، جسمی و. . . به حکم به برابری راند و با انکار تفاوتها و تناسبها در پس پرده شعار برابری، ظلمی پنهان برجامعه، به ویژه زنان روا داشت.
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴ ساعت ۷:۰۹ ق.ظ