بوم شناسی در ادبیات داستانی

بوم شناسی در ادبیات  داستانی

علی رزم آرای
گروه فرهنگی:حیات انسان جریان سیالی است که از یک طرف ارائه کننده¬ی فرهنگ و رفتار انسانی است و از طرف دیگر خود آگاه یا ناخودآگاه خود را مقید به پذیرش آن می¬کند. البته بحث ما این نیست که فرهنگ چگونه تعریف می‌شود و یا چگونه می توان از ابعاد مختلف آن را سنجید یا تحلیل کرد. ما فرهنگ را در اینجا فارغ از هر جز بندی و نوع بندی مربوط و قائم به ذات آن، بلکه فقط به عنوان کلیتی خواهیم دید که در مثل عمل به خون جاری در رگها و ارتباط آن با کلیت بدن و حیات انسانی را ، انجام می‌دهد. در واقع هر فرد انسانی به لحاظ فکری و اجتماعی نیاز به گردش ایده های فکری و جهان بینی های متغییر و خاص ، خود پرسشی و حرکت فرهنگی شناخت و تحول آن ، ریشه یابی و ریشه بندی محکم و مناسب آن دارد و در امر ادبیات و ادبیت هم حرکت و حیات مشابه مثال مذکور است، در واقع خود ادبیات در یک کلیت منسجم و ساختار مند زنده نگه دارنده و حتی هستی بخش و آفریننده است. در واقع ادبیات برای وا نهایی دنیای واقعی دست به نفی و انکار آن می زند زمینه اجتماعی خود را توجیه نماید، چرا که هر زایش در پی خود مرگی دارد و هر مرگی لاجرم به زایش می انجامد. مولف و نویسنده در هر زمان و مکان و در هر شرایط و در حداقل ترین وضعیت ممکن، ناخود آگاهانه ، متاثر از فرهنگ (خود) و خواستگاه و بستر حیات انسانی خود است، اگر وضعیت خاصی پیش نیاید اوضاع و فرایندهای زمانی و مکانی سر ناسازگاری با او را نداشته باشند؛ طبیعی ترین رفتار او با خود و حیات فرهنگی خود ، شناخت ، پذیرش و باز خوانی آن است. و در عکس قضیه دفاع از آن و انسداد آن و تبدیل نامعقول و نامعمول آن به سنت و سنت زدگی پیش خواهد آمد. و این در واقع همان وضعیتی است که ما در آن به سر می¬بریم. ادبیات بومی را می توان در منظرهای مختلف و از درجه بندیها و نوع بندی های متنوعی دید و بسته به کلان بودن یا خرد بودن موضوع منطقه ،می‌توان به انواع آن اشاره کرد. اگر ادبیات بومی را به شکل تثبیت نشده فرض کنیم باید قائل به تقسیم بندی زیر باشیم: ادبیات اقلیمی، روستایی- ادبیات توده و فولکلوریک(بطور کلی) ادبیات کلاسیک و ادبیات جنگ و (تبعید) و …از بومی نیز به فراخور بحث های مختلف ، تعاریف خاص و کم و بیش مشترک ومتشابه استخراج می شود. بوم را در کل به سرزمین یا حوزه ای با مرز بندی مشخص رسمی یا غیر رسمی با ملیت ، فرهنگ و زبان مشخص و مشخصه های منحصر به فرد خود تعریف می کنند.(ما در این جا در پی تعریف ادبیات و بوم نیستیم ولی به لحاظ جز بندی مبحث لاجرم از تعاریفی خارج از بحث نیز کمک می گیریم.)و در شکل گیری ادبیات بومی فرهنگ و پیشینه ، و زبان و اجتماع آن بوم حساسیت‌ها و علایق و نیازها و کمبودهای آن نقش اساسی پیدا می کنند. هر مولفی در اولین قدم با توجه به زمینه اجتماعی و فکری خاص خود دست به عمل نوشتن می زند. چه چیز باعث آفرینش اثر در یک اجتماع و یا دوره ای مشخص می شود و عناصر و اجزا و مولفه های ادبی و عمومی آن کدامند؟مولف برای زیر سئوال بردن زمان و مکان حضور خود، اجتماع و ساختارها و زیر ساختهای آن ، دست به عمل فرا واقع می‌زند،با سیر و گردش در پیشینه خود و یا حیات جمعی مربوط به اجتماع بوم خود دست به باز خوانی و باز نویسی آنها و علل مهم دخیل در آفرینش و سازش آن پیشینه های مختلف بهشکل فرهنگیش و ملیتش ، در حد و مرزی فراتر از مرزهای واقعی می زند. و با عبور دادن آن مولفه‌های بیشمار از زبان به ایجاد فضاهای مختلف ودر نتیجه کشف علل و یا علتهای اینکه وضع موجود چرا به وقوع پیوسته می پردازد. و ظرفیت های مختلف را بنا به تفاسیر ، برای حرکت دادن گردونه انسانی و هستی گرایانه¬ی برای شناسایی آن می سنجد.(در واقع بده بستانی میان مولف و هستی. مولف از هستی می¬ گیرد، به هستی پس می دهد.) در واقع او با شناسایی ریشه‌های خود و با پیوستن به آنها دست به پالایش آن می زند و آنها را با زمان خود به پیوند می رساند، آنها را جز به جز به شکل هنری یا ادبی وارد اثر خود می کند و از آنها کلیتی می سازد در جهت ایجاد یک ساختار و معرفی آن و سپس گریز و شکستن آن در واقع اثر هنر ی یا ادبی حاصل ومیوه¬ی پیوند عناصر حیاتی و فرهنگی محیط و بوم مولف با عناصر عمومی و جهانی است . ادبیات بومی هیچ گاه در تقابل با ادبیات جهانی نیست بلکه پایه و اساس محکم آن و پلکان صعود بدان است. با شناسایی خودو حیات فرهنگی خود است که می توان در جهت آفرینش هستی شناسانه، آنهم به صورت جهانی شراکت داشت. هر کس و هر ملت بنا به سهم و توانایی و موجودیت و شناخت خود و هر اثر و هر مولف بنا به خواستگاه و نوع خود. در واقع عبور از بوم و اقلیم به عرصه¬ی جهانی در ادبیات یک فرایند و امر زبانی است، یک سیر زبانی که همه مولفه های بشر در حاکمیت وسیطره¬ی زبان بصورت سماع کنان به طرف مرکزیتی معین می‌روند.(یا خود آن مرکزیت را پیشنهاد می کنند). و هر بار که به مرکزیت می رسند جمع می شوند و به صورت گل از هم می پاشند و دوباره از نوع به فراخور هر بار حرکت و تجمع، همه چیز تغییر می کند و ساختارها تازه می شوند. در بطن همین سیر و حرکت است که مولف و مخاطبین در اثر مستحیل می شوند و یکجا در یک حرکت زبانی و فرا زبانی در عناصر منطقه ای خود متبلور شده و صورت جهانی ، همه مکانی یا همه زمانی (بی‌مکانی یا بی زمانی) پیدا می کنند. برای مثال بوف کور صادق هدایت را شاهد می آوریم:راوی بوف کور و سازنده کل اثر پس از عبور از مجاری زبانی و زمانی مختلف و ارائه صورتهای مختلف خود و آواره شدن در پی کشف آفرینش و موجودیت خویش و طرف مقابل از نزدیکترین مولفه ها و پیوندهای منطقه ای و بومی نظیر گزمه و شراب و تریاک و خواب و رویا و قصه گویی و قصه نوشتن برای زنده ماندن یکی و یا مردن آن دیگری و مستحیل شدن ری ، هند ، گورستان و معبد و رقاصه دو جنسی و شیطان و مار و خدا و… .و گرفتن موجودیت واقعی همه آنها رو بسوی مسیر فرا واقعی می گذارد و موجودیتی را عرضه می کند که همه توان در همه جا و همه زمان و برای هر کس اتفاق بیفتد ، به زبان ساده زن و مرد و طرف مقابلش (هم لکاته و هم اثیری) می توانند در هر کجا و در هر زمان هر زن مردی باشند اما با شرایطی ویژه . حتی به مصداق ادبی نیز اثر ادبی به استناد بینا متنیت و تئوریک آن می‌تواند زایاننده¬ی (نه زاینده ) آثار دیگران مولفان نیز باشد، برای مثال “شارده احتجاب”هوشنگ گلشیری که شازده و همسرش (فخری و فخر النسا) می توانند چهره¬ای آشنا زدایانه و دگر گون و مستقل از آن زن و مرد ازلی بوف کور باشند. در این مورد می توان به مثال های مشخص تر مانند رازهای سر زمین من از رضا براهنی و عزاداران بیل زنده غلامحسین ساعدی و حتی سنفونی مردگان از سید عباس معروفی و… اشاره کرد. در این آثاز زمینه بوم ومنطقه آذربایجان با نشانه ها و عناصر حیاتی و فرهنگی به وضوح به سنجش و تحلیل کشیده شده اند. از قعر گذشته تا سردی زمستان معاصر در آذربایجان و ارومیه و تبریز و… به هر حال بحث زبان در ادبیات بومی موردی نیست که بتوان براحتی از آن پرداخت و سرسری از روی آن گذشت. ولی همین مقدار که زبان در اثر ادبی مولد و علت همه چیز است وهمه صور زبانی و مولفه های آن (علی الخصوص تشکل شخصیت مولف ، راوی ، شخصیتها و مخاطبین در رابطه با زبان مادری )چه به عنوان بحث زبانشناسانه به شکل مستقل و چه به شکل بافت و معرف فرم اثر . وقتی شکل گیری اثر از طریق بوم و هستی شناسی وجهان بینی مولف و فرهنگ کهن انسانی او و پیوستن مخاطبین به آن اتفاق می‌افتد و یا بالعکس، استحاله مخاطبین ، مولف و متن اثر در هستی شناسی و بوم و تبلور آنها در عناصر و عرصه های مختلف بومی و جهانی رخ می دهد همه از طریق زبان به وقوع پیوسته وساختار و رانش و زدایش آن و فراوری اثر به آینده نیز به همین شکل؛ و از اینجاست که می‌توان به فراخنای لایتناهی زبان و هستی نگریست؛ و پذیرفت که رحم هستی هیچ گاه از زایش باز نخواهد ایستاد و مرگ را به زایش و هر زایشی را به زابشی دوباره بدل می کند و قصه نویسی تمام را نرفته و رفته¬ی بشر است از هستی ازل به هست جاودان وابد.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۵:۵۴ ق.ظ

دیدگاه


6 + = چهارده