از مرگ ملودی تا سرقت هنری
گروه فرهنگی: نصرالله داوودی ـ آهنگساز و منتقد موسیقی ـ با اعتقاد بر اینکه تقریبا در تمامی موارد علت سرقت هنری از یک اثر موسیقایی کیفیت بالای اثر و موفقیت آن در عرصه موسیقی است، در این زمینه توضیحاتی را مطرح کرد. او همچنین از زندگی در »عصر مرگ ملودی« سخن گفت و تاکید کرد، این اتفاق از زمانی آغاز شد که بسیاری از آهنگسازان موسیقی جدی، از لاک هنرمند بودن خود درآمده و تبدیل به انسانهای عادی جامعه شدند.
داوودی درباره علت سرقت هنری در آثار موسیقایی چنین توضیح میدهد: وقتی یک ملودی خاص در بین مخاطبان محبوب شده باشد و افراد زیادی به آن گوش سپرده باشند که بتوان آن را از نظر مخاطبان یک اثر موفق نامید، در نتیجه عدهای در زمان حیات آهنگساز، در همان کشور یا از جغرافیای دیگری از آن ملودی موفق استفاده کرده، آن را تا حدودی تغییر داده و در کار خود استفاده میکنند که البته نام این کار اگر بدون اجازه خالق اصلی اثر و درج در آلبوم باشد، چیزی جز سرقت هنری نیست.
این هنرمند درباره فقر ملودی در ایران و دلایل رعایت نشدن کپی رایت ادامه میدهد: به طور کلی میتوان گفت تا زمانی که اثری موفق نباشد به صورت غیرمجاز از آن استفاده نمیشود؛ چرا که اگر از بعد اقتصاد هنر ما یک قطعه موسیقی را دارای ارزش مادی و یک کالای هنری بدانیم، آن وقت طبیعی است که بدانیم هیچ کس خواهان دزدیدن جنس بی ارزش نیست.
چه میشود که برخی از ملودیها موفق هستند؟
داوودی میگوید: در عصر طلایی ملودی سازی در ایران، با وجود اینکه مشکلات عدیدهای اعم از کیفیت پایین ارکسترها و امکانات ضبط یا ارکستراسیونهای ضعیف وجود داشت و یا به دلیل جوان و بکر بودن مقوله نوازندگی در ارکستر، مثلا اکثر نوازندههای ویولن هر کدام به تنهایی مانند یک سولیست ویولون اجرا میکردند و یا رهبری ارکستر ضعیف بود، ولی آثار به شدت دلنشین و موفق بودند و بسیاری از آنها در ضمیر موسیقایی این ملت جاودان شدند؛ چراکه استخوان بندی یک اثر موسیقایی که همان ملودی است بسیار درست، سنجیده، متین و بکر بود.
بسیاری از آن ملودیها که در زمان خودشان کمتر اهل فنی حتی خود آهنگسازان دانش تحلیلشان را داشتند، به حدی روان و با شالوده علمی و زیبایی شناختی درستی خلق شدهاند که امروزه در دانشگاهها و محافل جدی موسیقی موضوع مقالات و پایان نامههای نسل جدید اهل فن قرار گرفتهاند؛ این ملودیها هنوز هم اجرا میشوند و حتی با تنظیمهای جدیدی که روی آنها صورت میگیرد و تکنیک بالاتر نوازندگی ارکستر و ضبط و غیره.
او ادامه می دهد: بر سیمای این ملودی های ماندگار نه تنها غبار کهنگی ننشسته بلکه بسیار زیباتر و دلنشینتر هم شدهاند.
دلیل این امر، این بود که آهنگسازان آن زمان در یک دالان فکری خاص زندگی میکردند. اثری که یک آهنگساز درباره مفهوم مثلا بهار یا عشق میسازد، حاصل سیر و سلوک فکری و فلسفی او است. اعتقاد من این است که آهنگساز اول از همه باید خودش شخصا آدم خاصی باشد و در یک دالان فکری به شدت کنترل شده زندگی کند و گوشش را به هر چیزی آلوده نکند. امروزه این باور غلط در تمامی عرصهها شکل گرفته است که انسانی روشنفکر است که همه چیز بخواند، ببیند و بشنود.
به نظر من این حرف از اساس غلط است؛ خصوصا در زمینه هنر و علی الخصوص موسیقی. اینکه بگوییم فرد هنرمند که روحش چشمه خلق زیبایی است باید هر چیزی گوش دهد، میتواند نتایج فاجعه بار هنریای در پی داشته باشد. مثلاً چطور میتوان همه چیز گوش داد و موسیقی ایرانی ساخت؟ البته نه اینکه به لحاظ عملی ممکن نباشد ولی مقصود بنده خلق اثری بدون آلودگی، با ساختار درست، دارای زلالی و نجابت موسیقی عمیقی چون موسیقی ایرانی است.در گذشته در ایران به چه کسی استاد موسیقی میگفتیم؟
داوودی در پاسخ به این سوال اینگونه میگوید: که »ساختار چندهزار ساله موسیقی ما در شرق به این صورت بوده که فردی را آهنگساز مینامیدیم که توانایی پردازش »ملودی« را داشت. درواقع حتی هم اکنون در موسیقی ایرانی (سنتی) به کسی میگوییم استاد نوازندگی که مثلا اگر همین الآن به او بگویید روی صحنه برود، بتواند بدون کوچکترین تمرینی یک تا دو ساعت برای شما بداهه نوازی کند. بداهه نوازی یعنی آهنگسازی و ملودی سازی در لحظه. در مورد بداهه خوانی هم همین است. هیچ کدام از بزرگان آواز ما یک شعر را حتی در یک دستگاه و یک گوشه دو بار به یک شکل نخوانده اند. این یعنی حد اعلی آهنگسازی و خلق ملودی در لحظه. رسیدن به این توانایی مستلزم سالیان سال ردیف کار کردن است. درواقع موسیقیدان شرقی از خواننده گرفته تا نوازنده، همواره یک »آهنگساز در لحظه« بوده است.
او ادامه میدهد: پس از اینکه آهنگسازی در ایران به اصطلاح علمی شد و برخی از جوانهای تحصیلکرده غرب به آن سمت رفتند، جریان دو دستهای به وجود آمد؛ عدهای آهنگسازان آوانگاردی شدند که البته خیلی از آنها نیز آهنگسازان مثبتی بودند؛ یعنی آثاری خلق کردند که در زمینه جلو بردن موسیقی و پیشرفت آن بود و ابدا نمی توان آنها را جزو جریان مخرب دانست. تنها قصد داشتند این نوع از نگرش و تکنیک موسیقی غربی را به جامعه موسیقی ایرانی معرفی کنند؛ همانند زنده یادان حشمت سنجری، حسین دهلوی، پروفسور هرمز فرهت و بسیاری دیگر که آثار بسیار ارزشمندی را خلق کردند و از آن نسل طلایی در حال حاضر تنها استاد دکتر احمد پژمان در بین ما هستند. البته جالب اینجا است که به دلیل اینکه این افراد عرق ملی بسیار قوی ای هم داشتند حتی با این شیوه از آهنگسازی هم آثار درخشانی تولید کردند که درون مایهشان شدیدا ایرانی بود. این جریان فکری مدرنیسم ناسیونالیستی که در هنرمندان به وجود آمد آنقدر موفق بود که اکنون پس از ۵۰ سال آهنگسازان کنونی با نگاه ستایشگرانه به آثار این بزرگان می نگرند.
این آهنگساز تصریح میکند: ولی در کنار اینها افرادی که سواد کمی داشتند، با هدف تخریب وارد عرصه موسیقی، ادبیات و سینما شدند، و متاسفانه طبق معمول نخستین و موثرترین شیوه آنها نیز تمسخر گذشته بود. مثلا در ادبیات کلیه بزرگان را به سخره گرفتند و مقالاتی شرم آور درباره ستون های اصلی ادبیات غنی زبان فارسی همچون حافظ و سعدی و مولوی و خیام و غیره نوشتند و نقدهایی به آنها وارد کردند که جدا از بی انصافانه بودنشان حتی در زمان خودشان و برای جامعه کم سوادتر آن زمان نیز مضحک بود، چه رسد به خوانندگان فعلی. متاسفانه عینا همین کار را در موسیقی هم کردند؛ به گونهای که شیوه سنتی خلق ملودی موسیقی اصیل ایرانی را اصلا آهنگسازی به شمار نمیآوردند. بدبختانه میراثی که در ۳۰ سال اخیر درو میکنیم، حاصل آن جریان مسموم است که گرچه برای مدتی بنا به شرایط ایران رو به افول نهاد ولی عینا و با شیوه پدران فکری اروپایی خود با نیت انتقام بازگشتند و به مدد نااهلان و جاهلان آنچه بر سر موسیقی ما آوردند که امروز دیگر عمق فاجعه از هر توضیحی بی نیاز است. اینها این باور غلط را به آهنگسازان دادند که نیاز چندانی به ملودی ندارند و از روز اول کافی است تنها یکسری تکنیک یاد بگیرند، آثار دیگران را گوش داده و با چسباندن بخشهایی از آثار آهنگسازان مختلف به هم، یک اثر موسیقی بسازند.
مرگ ملودی چگونه در ایران به وجود آمد؟
این نوازنده ادامه میدهد: آنچه همواره در این سالها به شاگردانم آموختم و در نقدهایم گفته و نوشتهام این است که با کمال تاسف در دورانی زندگی میکنیم که نام »عصر مرگ ملودی«را بر آن نهادهام. رسیدن به مرگ ملودی ما از حدود سه دهه گذشته و زمانی آغاز شد که بسیاری از آهنگسازان موسیقی جدی از لاک هنرمند بودن خود درآمده و تبدیل به انسانهای عادی جامعه شدند. تصمیم گرفتند که مانند آهنگسازان پاپ همه چیز بشنوند و همه چیز هم در موسیقی شان وارد کنند.
از ریتمهای بی ربط به موسیقی بگیرید تا گامهای مورد استفاده در موسیقیهای غیرایرانی و از آن بدتر استفاده از سازهای غیرایرانی در قلب ساختار ارکستر سازهای ملی ایرانی و دهها اشتباه ساختاری دیگر که جز ماجراجویی و عوام فریبی و تلاش برای دیده شدن و کسب حداکثر منفعت اقتصادی به هر قیمتی هیچ توجیهی نمیتوان برایشان یافت.
داوودی بر این باور است که »فرد خالق، مثل آهنگساز، نویسنده و شاعر آدمی نیست که مانند بقیه اجتماع باشد و نباید هم باشد. حرفههایی اینچنین که با خلق بکر اثری سروکار دارند که ابدا وجود نداشته و باید از کاملا از صفر مطلق درون یک فرد بجوشند، حرفههای عادی نیستند. افرادی هم که به سراغ مقوله خلق به عنوان یک حرفه جدی میروند، نباید افرادی عادی و با ذهنیت و حتی سبک زندگی عادی باشند. آهنگساز باید در یک ایزوله فکری ـ موسیقایی زندگی کند، باید فلسفه بداند، ادبیات اقلیمی که از آن آمده است را به درستی بشناسد، عقبه و تاریخ کشورش و حتی قومیتش را به حد مطلوب بداند. اگر به عنوان آهنگساز بانک فکری شما خالی باشد، از کدام منبع میخواهید برای ساخت موسیقی خرج کنید؟
بعد حاصلش آن میشود که افرادی که دست به خلاقیت میزنند به راحتی دست به سرقت هنری از حاصل تلاش دیگران میزنند.این هنرمند تصریح میکند: البته ای کاش در سرقتهایی که صورت میگیرد حداقل درک این را داشتند که از آثار فاخر سرقت کنند. متأسفانه به نظر من در بیش از ۷۰درصد مواقع از آثار ضعیفی سرقت میکنند که اصلا در قالب هنر نمیگنجد و جنسی را سرقت می کنند که اصلا ارزش سرقت را نداشته است. حداقل در گذشته اگر هم فردی خیلی مخفیانه مثلا بخش کوچکی از ملودی یک اثر دیگر را وارد کار خود میکرد، منبع او یک کار فاخر بود. درست است که آن کار اگر بدون کسب اجازه صاحب اثر و ذکر منبع الهام صورت گرفته باشد، نامش همچنان سرقت هنری است، اما تفاوت در اینجاست که گرچه آن هنرمند از لحاظ فکری آنقدر به بلوغ نرسیده بود که خودش خالق چنین اثری ارزشمند و بکری باشد ولی در این حد به بلوغ رسیده بود که فرق اثر خوب و بد را متوجه شود.
او ادامه میدهد: به خاطر دارم که زنده یاد استاد جمشید مشایخی در اواخر حیاتشان در یک مصاحبه درباره کپی کاریهای واضح در سینمای ایران گفته بودند که»قلبم میشکند وقتی می بینم که بی شرمانه حتی اسم آثار موفق سینما را روی آثار داخلی میگذارند.«؛ یعنی طرف آنقدر خلاقیت ندارد که حداقل یک اسم مناسب برای اثر خودش انتخاب کند و دست به دامن آثار موفق سینما میشود. میگویند به خاطر گیشه این کار را میکنیم ولی همه اینها توجیهات است. در کجای تاریخ سینما سراغ دارید که یک فیلم فقط به خاطر اسمش موفق شده باشد؟!
نقد در ایران به قیمت حرفهمان تمام میشود
این هنرمند در بخش پایانی مصاحبه به نقد موسیقی در ایران پرداخته و میگوید: زمانی که آلبومهای موسیقی در غرب نقد میشود، منتقدان برای ابراز یک عقیده هنری ابدا مواخذه نمی شوند که هیچ، جامعه با روحیه تقدیر به مقوله نقد و نقادی هنری مینگرد.
متاسفانه در ایران دید خوبی به منقدان هنری وجود ندارد؛ چراکه در ایران در اکثر مواقع منتقد را نه به عنوان یک کارشناس و خبره که گفته و نوشتههایش باعث ترقی و پیشرفت هنر و رمزگشایی شکستها میشود، بلکه فردی مینگرند که به دنبال تسویه حساب شخصی یا مطرح کردن خود و غیره است و این برای آینده هنر ما در تمامی عرصهها از جمله موسیقی بسیار خطرناک است. ما به عنوان کسانی که سعی داریم نقد علمی و اصولی انجام دهیم در اینجا نه تنها در اکثر موارد مواخذه میشویم بلکه ممکن است حتی سرنوشت کاری و حرفهایمان هم بر سر یک نقد نابود شود.
به گزارش آراز آذربایجان به نقل از ایسنا،او ادامه میدهد: این امر تلنگری است برای نسل بعدی و منتقدان جوانتر بعد از ما که بدانند فضایی که در آن زندگی میکنیم فضایی نیست که قدرتها هم تراز باشند.
اگر قصد تغییر این فضا را داشته باشند باید متحد بوده و پشت همکاران خود بایستند و امنیت اظهار نظر و نقد سالم را برای هم فراهم کنند و همگی محافظه کاری را کنار گذاشته تا دیگران نیز در فضای رسانهای احساس امنیت کنند. در این شرایط حتی کسانی که بدون دانش کافی به خود اجازه میدهند که به اسم نقد علمی به مجیزگویی و یا تسویه حسابهای شخصی بپردازند و نام منتقدان شریف دیگر را خراب کنند خود خواهند دید که در زیر نگاه تیزبین یک جامعه از منتقدان سلامت، ابدا محلی از اعراب نخواهند داشت.
Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com
نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۰۱ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲:۲۲ ب.ظ