از دوللو مصطفی تا امروز ما با سه گفتار

از دوللو مصطفی تا امروز ما با سه گفتار

علی رزم‌آرای
گروه فرهنگی:گفتاراول: نوشتار زیر را در حالی به قلم می¬سپارم که در افکار مشوشم شهر ارومیه در شش جهت گرفتار می¬بینم! ازشش جهت:شهریست پرکرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم خواستم قلمم را حول عنوانی بگردانم که روزگاری اسم که نه رسمی بود برای ما! خواستم از کسی بگویم که از اسلاف و بزرگان میراث موسیقی و ادبیات عاشیقی ما است اما امروز جز یک نام و یک سنگ مزار شکسته از او به یادگار نیست! خواستم از میراثش بگویم که از شش جهت، خود گرفتار طوفان روزگار ماست. خواستم در حد و اندازه‌های یک نوشته کوتاه هم که شده با خودم رک و رو راست باشم و با قلمم چرخی به دور شهرارومیه بزنم که هر چه تا امروز کاویده‌ام و با ورق سفید در میان گذاشته‌ام، عمق درد را فزون‌تر کرده و دهان زخم را پرخون‌تر!نمی‌دانم آیا پرده‌دری کردن در وقت و زمانی که افکار عامه به حق گرفتار زندگی عادی است و طلب امورات اقتصادی را در حال صاف کردن، درست و به جا است؟ یا نه حکم خروس بی‌محل را دارد و… سر‌راستش می‌شود این که صحبت از میراث فرهنگی، هنر و تاریخ در زمانه فعلی و به عیار روز امروز کمی به کج سلیقگی می‌زند. مثلا ً بیایی و مثل اجل معلق، افکار مردم شهرت را پاره کنی که ای جماعت خانه میراث‌مان را آب و باد دارد می‌برد و ما فکر آب و نانیم! کسی اگر حتی در ته ته دلش بگوید ای بابا خدا روزیت را جای دیگری حواله کند، وسط این همه حواس پرتی ناشی از گرانی و افزایش قیمت! تو هم وقت گیر آوردی؟ کم مشکل نان و نمک داریم که نمک به زخم مان می‌پاشی! ، حق دارد!! آنچه که مرا در این فرصت وادار به نوشتن این طومار بیمار می‌کند، ردیف شدن تصاویری است که پیش از این و تا به امروز از دور و نزدیک، زنده و مرده (عکس و…) از گوشه گوشه‌های شهرم و استانم دیده‌ام و به خیالم سپرده‌ام.آخر از کجایش بگویم! از باغ شهری بگویم که صاحب نظران و صاحب قلمان پیرامونش یاد و خاطره ساخته‌اند و کمی هم نظر و عقیده! از مکتب عاشیقی یا آشیقی در ادبیات و موسیقی ¬ش بگویم یا مکتب فلسفه وحکمتش و یا از شهر کلیساها و مساجد بگویم که تا متنش باغاتی سرسبز بوده که مثال جمالش با بهشت ندیده خداوندی نظیر بوده در استعاره و کلام! سال گذشته بود گمانم که کتابی را تازه نشر دیدم در دفتر نشر یکی از دوستان، که اندر باب اولین‌های شهر ارومیه بود، اولین عکاس، اولین چاپخانه، اولین پزشک، اولین دانشکده یا دانشگاه ، اولین نشریه و…من که خوب می‌دانستم و می‌دانم که شهر من از اولین بودن، ناب‌ترین‌هایش را داشته با خودم غرق در افکارشدم که خوب به چکار می‌آید این اولین بودن‌ها در جایی که اثر و آثاری از این اولین بودن به چشم نمی‌آید و موج بی‌خبری هم که همه‌مان را غرقه کرده! به هرحال این کتاب هر چه بود جز حاشیه‌های کسبی کاسبی، حرکتی بود برای خودش، که مثلا ً موتور میراث فرهنگی، هنری شهر ارومیه هنوز به یاد گذشته‌ها هندل می‌خورد و راهی می‌رود و…از مدرسه ۱۵ خرداد یا همان مفید سابق هم یادی می‌کنم که فعل حال با بتون ریزی بر شکاف‌های تاریخ زیرپایش جانی دوباره گرفت که در آینده نزدیک، شور و شوق جوانان و نوجوانی را به جانش ببیند که می‌خواهند در این بنا استقرار یافته بر پیکره تاریخ شهرشان، آینده را جستجو کنند، که مثل‌اش به این تکه با مسما می‌ماند: یادم تو را فراموش!!!گفتار دوم:عاشیق هنرمندی است که شعر می‌سراید، آهنگ می‌سازد، می نوازد و می‌خواند. عاشیق‌ها در میان اجداد آذربایجانی‌های امروزی یعنی اوغوزها ارج و منزلتی بسزا داشته‌اند واوغوزها به قوپوز سلف، سازامروزین آذربایجانی حرمت می‌نهاده‌اند. عاشیق هنرمندی است آگاه و عالم و عامل به مسائل دینی و احکام شرعی، انسانی پاکدامن و مورد احترام و حرمت همة مردم که در غمها و شادیهای آنها شریک است. او همیشه خواهان شادی، جشن و سرور است و جشن¬ها و عروسی¬ها، بی وجود او رونقی ندارد.عاشیق‌ آذربایجانی هنرمند مردمی است و باید در چندین هنر مهارت داشته باشد؛ او هم شاعر است، هم آهنگساز، هم خواننده و هم نوازنده، هم هنرپیشه و هم داستانسرا، به عبارت دیگر عاشیق در تمامی عرصه‌ها خلاق است و هنرمندی است که این همه را با انگشتان ماهر و صدای دلنوازش اجرا می‌کند.وقتی سیم¬های ساز عاشیق مرتعش می‌شوند، هر آنچه پیرامون عاشیق را گرفته از طبیعت و انسان و موجودات، همه سکوت اختیار می‌کنند تا نوای شاد یا حزین ساز نوید ‌بخش زندگی سرشار با امید گردد. نغمه ساز عاشیق جلابخش روح شیدای انسان آذربایجانی است و بیشتر به همین دلیل است که عاشیقی، به هنری بی‌بدیل در بین اقوام ترک تبدیل شده و عاشیق¬ها منزلت، قرب و لقب استادی و خطاب «ائلجه‌بیلن» را در بین مردم و همواره در طول تاریخ طولانی این قوم حفظ کرده‌اند. گفتار سوم: یکی از«ائلجه‌بیلن»¬های روزگار ما که البته دیرپا تر از ما است و از گنج¬های به غارت رفته¬ی دوران غفلت ما، دوللو مصطفی است: شاعر، عاشیق و عارف صوفی مسلک، مصطفی رسول اوغلو معروف به دوللو مصطفی. به سال ۱۱۷۰ هجری شمسی در روستای اسلام آباد(شیطان آوای سابق) محال دول اورمیه در خانواده¬ای کشاورز دیده به جهان گشود. دوران خردسالی و نوجوانی را در آغوش طبیعت زیبای این منطقه سپری نمود و مانند بسیاری از عارفان در نوجوانی و جوانی به کار چوپانی مشغول شد. روایتهای افسانه¬گونه¬ای از چگونگی شاعر شدنش در زبان مردم غرب آذربایجان روایت می¬شود که همه این روایت¬ها مبتنی بر الهام شدن شاعری در یک شب و یا در خواب بر این عارف بزرگوار است. علاوه بر این محلی که دوللو مصطفی در آن خواب دیده و شاعری بر او الهام گشته، امروزه نیز بنام مصطفی داشی معروف است. (معنی: سنگ مصطفی، این مکان بنا به گفته¬ی شاهدان، سنگی توخالی است که دوللو مصطفی شبی را در یکی از زمستانهای سرد در آن گذرانیده و بعد از بیرون آمدن از آن سنگ بوده که شاعری بر او الهام شده است.) اشعار دوللو مصطفی علیرغم اینکه تا ۱۰ سال پیش به صورت مکتوب و در مجموعه¬ای گردآوری نشده بود، ولی در بین هنردوستان و ارادتمندان مکتب عاشیقی اورمیه به نحو احسن حفظ و از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. به طوری که علاوه بر اشعار چاپ شده درمجموعه¬¬ های چند سال پیش، صدها قطعه شعر وی امروزه نیز در سینه¬ی مردمان این دیار حفظ گردیده است و این خود نشان دهنده¬ی محبوبیت او و اشعارش در بین توده ¬های مردم و همچنین قدرت شعریت آن اشعار است. به طوری که امروزه عاشیقی را نمی¬توان یافت که اشعاری از دوللومصطفی را حفظ نباشد . یا روستایی را در غرب آذربایجان نمی¬توان یافت که مردمان ساکن در آنجا با اشعار این عارف بزرگوار غریبه باشند و نتوانند نمونه¬هایی از اشعار او را عرضه کنند. . او علاوه بر شاعری، توانسته است به عنوان عاشیق آهنگساز نیز خود را معرفی کند و آهنگ آغاخانی(آغاخانی هاواسی) را به مکتب عاشیقی اورمیه هدیه دهد. آغاخانی از هاواهای مشهور در مکتب عاشیقی است که به نوبه خود از آهنگ¬های دشوار در خوانندگی و نوازندگی است و این خود نشان دهنده¬ی مرتبه¬ی استادی او در عاشیقی است. دوللومصطفی در طول حیات خویش در روستای شیطان آوا(اسلام آباد فعلی) و در قلعه¬ی دول آن روستا اقامت داشته است. او دارای دو دختر و یک پسر بوده که پسرش نیز عاشیق بوده، اما روزی از خانه بیرون می¬زند و دیگر از او خبری نمی¬شود. این اتفاق بر زندگی دوللو مصطفی تأثیر فراوانی گذاشت. یکی از دختران او نیز به شعر و شاعری علاقه¬مند بوده و طبع شعر نیز داشته است. به طوری که آشیق فرهاد (وفات۱۳۴۱)، این استاد بلامنازع مکتب عاشیقی به محضر دختر او می¬رفته و اشعار دوللو مصطفی را از او می¬آموخته است. این عاشیق عارف و شاعر صوفی نهایت به سال ۱۲۵۴ در قریه شیطان آباد(اسلام آباد فعلی) رخ در نقاب خاک می¬کشد.

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۰۶ دی ۱۳۹۳ ساعت ۸:۲۸ ق.ظ

دیدگاه


+ یک = 2