آقاي استاندار! شايسته است مثلث تورم کمرشکن، فقر روزافزون و انحطاط فزاينده در استان را دريابيد . . .
نامه ای تاریخی به استاندار محترم …
سنبله برنجی شاهین دژ
گروه اجتماعی: مردم آذربایجان از پیر و جوان، زن و مرد، خرد و کلان دق مرگ شدند پشت نقاب خندههای تلخی که برای کسی مهم نبود، در بازار مکاره ی اینجا فقط واژه سکوت اجباری میفروشند و طنین فریاد بی صدا میخرند! عجب تجارت دردناک و مرگباری …
نمیدانم نامهام را با چه حسن افتتاحی آغاز کنم. در پس این درد نامه صمیمانه نه دلایل فرا اجتماعی وجود دارد و نه در متن آن از سیاست بازیهای رایج بعضی فرصت طلبان شکار لحظههای ناب موقعیتی خبری هست، با توجه به تجربیاتی که اندوختهاید بهتر از هر کسی آگاه هستید راز علاقه ژورنالیست جماعت به افراد لایق دلیلی جز تواناییهایشان برای حل معضلات و مشکلات لاینحل اقشار آسیب پذیر جامعه ندارد و این نوشتار به این امید پروسه چاپ را میپیماید که در آینده خاطرات زیبایی از شما در گنجینهی اذهان مردم غیور آذربایجان باقی بماند.
آقای استاندار! نمیخواهیم عجز و لابه کنیم که فقر در منطقهی ما ریشهای چندصد ساله و مستحکم دارد و بیکاری در میان قشر تحصیل کرده و نخبه غوغا میکند، چون حضرتعالی بهتر از هرکس دیگری با این موضوعات آشنایی دارید و در حال حاضر یکی از افتخارات بالنده استان سکانداری شما سرور گرامی است که هم طبقه قشر متوسط هستید و با توجه به اینکه حضرتعالی از مشاغل خطیر معلمی و جهاد سازندگی، سنگرهای مقدسی که قبلاً مشغول خدمت در آنها بودید تجربیات ارزشمندی کسب کرده و آشنایی نزدیکی با بغضهای بی پایان، دردهای ناگفتنی، تبعیض های ابراز ناشدنی و مشکلات بی انتهای مردم دارید با آمدنتان بارقه امید در قلب هم استانیهای عزیز منور گشت؛ چرا که امیدوار شدند استاندار جدید آمده، تا تغییرات اساسی درخشان برای بهبود و رفاه حال اقشار آسیب پذیر جامعه ایجاد کند.
در ذیل برای شما آلامی بازگو خواهم کرد که به واقع برایتان ملموس است، چون یک روستازاده هستید و این افتخار به تنهایی برای امید بستن مردم به اقدامات درخشان شما در آینده نزدیک امتیازی بس بزرگ و غرور انگیز محسوب میشود.
بنا بر تجربیات ارزشمندتان بهتر از هر کسی مسلط بر شرایط و امور هستید، اما وظیفه رسانهایم ایجاب میکرد درددلی با عالیترین مقام استان داشته باشم. امیدوارم نکاتی که در قالب کلیات به آنها اشاره خواهم کرد اگر برایتان مثمر ثمر واقع نشد لااقل خاطر عالی را مکدر نکرده باشند.بسی جای تأسف است که ابراز نمایم مهمترین مشکل استان ما در حال حاضر گسترش دقیقهای حجم و عمق عمیق و پرنشدنی پدیده شوم فقر است. وضعیتی بس نفس گیر و سرنوشت ساز که به مثابه هواپیمای در حال فرودی است که چرخهایش به هیچ عنوان باز نمیشود و این وضعیت پیچیده بغرنج هر ثانیه بیشتر از دقایق پیشین در شکل مطلق و در فرم نسبی نمود پیدا میکند و سرنشینان را تهدید به مرگی فجیع و دلخراش مینماید. با عنایات پروردگار از چندی قبل توفیق همکاری با مراکز مردم نهاد و امور خیریه برای راقم رقم خورد. وقتی با چشمان ناباور و گوشهای بدهکار و دلی غصه دار پای درددل زنان دردمند نشستم دریافتم درصد بسیار بسیار بالایی از اقشار جامعه که سایه مرد مقتدری بالای سرشان است از وضعیت نابه سامان اقتصادی در رنجند و عذاب ناشی از عدم تأمین نیازهای اولیه معیشتی به شدت روح و روانشان را میآزارد، با شنیدن این تفاسیر از خودم پرسیدم: »در این صورت جایگاه زنان سرپرست خانوار یا بی سرپرست و بدسرپرست در این وضعیت آشفته بازار اقتصادی کجاست«؟ ناگفته پیداست وضعیت کنونی این قشر بسیار بسیار نامناسب و بغرنج و حتی در حد مرگباری نگران کننده است که منبع درآمد بسیاری از آنها تنها و تنها از محل دریافت یارانهها است که آن هم کفاف خرید نان خالی را نمیدهد و در کمال شگفتی کم نبود تعداد بی شماری از این افراد که سبد کالایی اهدایی دولت یازدهم نیز شامل حالشان نشد. فرزندان بعضی از خانوادههایی که برای حفظ آبرو و حیثیت به زور سیلی صورتهای خود را سرخ نگه میدارند لباسهای زیبایی میپوشند، کفشهای برازندهای به پا میکنند و کیفهای بعضاً گرانقیمتی در دست گرفته و سر و وضع آراستهای دارند. با مشاهده این تیپ افراد نباید دچار سردرگمی شوید و برداشت چند جانبه داشته باشید چرا که سرچشمه این شیک پوشیهای کاذب بازارهای پر رونق و مدرن (!) تاناکوراست. در بیشتر شهرهای استان و در تمام کوچه و پس کوچهها رقص فقر بی داد میکند و دین، ایمان و مرام خانوادهها و در صورت بغرنجتر آبرو، حیثیت، عفت و ناموس زن و مرد را به شدت مورد تهدید جدی قرار داده است. طبق برآوردهای کارشناسان اقتصادی در سال ۹۲ خط فقر در ایران سیری صعودی پیمود.
از دیدگاه عالمانه شما چند درصد از خانوادههایی که مردی بالای سر دارند زیر خط فقر زندگی میکنند؟ این رقم را برای زنان سرپرست خانوار ضرب در عدد ۱۰۰ کنید. در گذشتههای نه چندان دور بسیاری از خانوادهها داشتن داماد کارمند را به دلیل سیر صعودی اجتماعی و تَشَخُص و وجه زیاد، رؤیایی و دست نیافتنی میپنداشتند و چه نذرهایی که برای آن نمیکردند، اما اکنون سیر صعودی۹۰ درصدی کارمندان به زیر خط فقر که از برج عاج خاص با نیش افعی تورم در نردبان مار و پله به زیرزمین خط فقر تنزل داده شد هزاران بار گویاتر از هر عدد و رقم است و با وضع اسفناک حاکم میزان دختران دم بخت فاقد جهیزیه و پدران شرمند? اهل و عیال را سنجیدن لازم نیست. در همین حال نباید از نظر دور داشت کم نیستند تعداد خانوادههای نوکیسهای که از قشر بعضی متخصصان و پزشکان ایمان از دست داده، برخی قضات دین فروخته و دنیا تصاحب کرده، تعدادی وکلای بی انصاف، برخی ملاکین هفت جد ارباب، شماری از مسئولین و مقامات لشکری و کشوری سابق و کنونی، چهرههای انگشت شماری از روحانیون، برخی از خانهای پس مانده تفالههای طاغوت، شمار بی شماری از پیمانکاران پروژههای مساکین مهر که با به شیشه کشیدن خون قشر محروم که کورسوی چشمهای نابینایشان را به این پروژههای فوق رؤیایی دوخته بودند، به نانهای شیرمال روغنی موقعیتهای موشکی چنگ زدهاند. بورژوازها، بورس بازهای کلان، دلالان و واسطه گران خود حساب دیگری دارند چرا که در این میان به دلیل استرسها و فشارهای عصبی مضاعفی که بر مردم تحمیل شده سیستم بدنی قشر فقیر با سیستم تورم هم دست شده و دمار از روزگار صاحبانشان در آورده است. در این آشفته بازار دلالی اعضای بدن نیز به شدت نگران کنندهای رونق سرسام آور گرفته و سوداگران مرگ هر روز بیش از روز پیش گردن کلفت میکنند و فنر موقعیتی شان در چشم بر هم زدنی از جا کنده میشود تا آنها را سوار بر موشکهای موقعیت ایده آل کند و ده برابر سرعت نور مسافر رؤیایی سرزمین خوشبختی با امکانات بادآورده پولهای اختلاس و پول شویی نماید تا در سایه سار آشفته بازیهای سیاه بازی موقعیت و قدرت و ثروت افزونتر را در چنگال بفشارند . . . جامعه امروز گویا عکس عقربههای ساعت به پیش میرود و همچون مرکبی رم کرده به جای یورتمه چهارصد نعل میتازد و این عرف خلاف جوامع پیشرفته و مدرن است. قانونی که میگوید هر جامعهای باید دارای سه قشر باشد. وضعیت کنونی حاکم بر کشور دارای دو حالت شده است یا رومی روم یا زنگی زنگ. در طول هشت ساله گذشته جامعه ما چنان با شتاب جادهتورم را تخته گاز درنوردید که تنها دو طبقه باقی ماند.
افراد یا غرق در رفاه و آسایش اند، یا مانند قاطب? مردم با وضعیت بحرانی نامناسب و اسفناک سرو کله میزنند و در هفتصد طبقه زیرزمین به امور زیستی فلاکت بارانه با چرتکه اندازیهای بی پایان کارتن خوابی مشغولند. در برهه حاضر تنها یک راه برای صعود فقرا به خط بالای فقر باقی مانده که آن هم نظام آموزشی کشور است. در سایه آشفته بازی رها شده به حال خود در طول هشت ساله گذشته، بسیاری از پزشکان و متخصصان به ثروت بادآوردهای دست یازیدند، چرا که به اموری غیر از طبابت مشغول شدند آن هم ساختن برجهای چند ده طبقه در کشورهای حوزه خلیج فارس با پولهای بادآوردهای بود که به مدد بندهای پول و پارتی گردن کلفت یک شبه تصاحب کردند.
قشر خاصی که به سبب برخورداری از سهمیههای مناطق محروم و صد البته استعدادهای نوشکفته توانستند ردای موقعیتهای فوق مطلوب بالای اجتماعی و اقتصادی را در چشم بر هم زدنی با، لابی گری های نامتعارف و رانت خواریهای غیرمعمول و حتی زمینخواریهای غیرمجاز برازندهقامت نازیبنده خودشان بنمایند. امروز که در حال حاضر نظام آموزشی طبقاتی و غیرانتفاعی شده هزینه کلاسهای خصوصی کنکور عقل را از سر والدین بی نوا میپراند، این تنها فرصت ذیقیمت باقی مانده نیز به غارت دزدان اعیان زمان رفت. قشر ثروتمند و رفاه طلب به پس مانده موقعیتهای پایین (نظام آموزشی) نیز رحم و مروتی به خرج نمیدهند و این ته دیگ جزغاله را با ولعی بی پایان دو دستی قاپ میزنند. سارقانی که نه در پهنای بیکران قلب دریاهای وسیع و نه بر روی کشتی دزدان دریایی و تحت لوای پرچم استخوان ضربدر و جمجمه تک چشم و نه در سایه بی قانونی مطلق پهنه اقیانوسهای دور بلکه در خشکی و در سرزمینهای نزدیک و در سایه سار نوازش ناز شصت سوء استفاده از قانون به غارت و چپاول قانونی مشغولند، چرا که هنوز قوانین بازدارنده محکمی در مورد فساد اداری حاکم تدوین و به اجرا در نیامده است. اکنون آنچه مهم است و باید به آن تأکید کنیم، در استان ما نباید به تقلید از جامعه شناسان اروپایی به دنبال کشف طبقات اجتماعی باشید. اگر کسی زیاد اصرار کرد اصلاً به روی خودتان نیاورید که در این استان در سایه بذل توجهات بی پایان (!) از بس فشار آمپر پیشرفت بالا رفته تنها دو طبقه باقی مانده است یا بالای بالاست یا پایین پایین، علمای اجتماعی جامعه شناس بر این باورند اجتماعی با وضعیت کنونی ما فاقد هرگونه استاندارهای عدالت اجتماعی است.
وضعیت موجود حاکم یک معنی بیشتر ندارد و آن اینکه عمده افراد این دیار با وضعیت بسیار نامناسب اقتصادی لاجرم به یک زندگی نخور و بمیر رضایت دادهاند و دسته دوم با تکیه بر بالشتی از پر بلبل روزگار میگذرانند. وضعیت بغرنجی که در جریان جنگهای صلیبی بیشتر قابل مشاهده بود.
با مشاهده این وضعیت نابسامان افزایش قیمتهای دقیقهای که هر روز بیشتر از روز پیش کمر اقشار آسیب پذیر را خرد میکند قصههای کهن به ذهن تداعی میشود. در بقایای باقی مانده از ظلم و جور شاهان گذشته شاهد مجسمههای اساطیری هستیم که شامل »جدال شاه با حیوانات افسانهای« است اما امروز به دلیل وفور پیشرفت و ثبات قیمتها (!) آحاد افراد جامعه به صورت زنده و پخش مستقیم در حال نبردی نفس گیر با ابوالهول فشار اقتصادی هستند تا تکه نان خشکی به هزار رنج و فغان در آب باران خیس کنند و در دهان بیمارشان بگذارند.
جای تأسف است که هر روز فاصله کاخ نشینان و کوخ نشینان بیشتر از قبل نمود پیدا میکند و. . . نفوذ اقشار ذینفوذ، ذینفع یاد شده در استان چشم آزار است؛ چرا که موقعیتهای مطلق و مطلوب را با درایت ابلیسی به هزار ترفند شیطانی متصرف گشتهاند.
از دیدگاه بیشتر افراد جامعه برای مرفهین بی درد بیکاری و بیگاری فاقد معناست؛ چون زر و سیم چسبیده به ته کیسههای این عده پایانی ندارد. هر چند تعدادی از آنها مسندنشین و چهره هستند اما در همان حال نیز از انواع فسادها و اعتیادهایی سنگین در رنج و عذابند اما چه باک که به مدد قدرت، مسئولیت و ثروتهایشان فسق، فجور، اعتیاد و نقایص خود و خانوادههایشان به راحتی آب خوردن از همگان مخفی نگه داشته شده، شرایط ازدواج برای پسران آنها مهیاتر از مهیا است و برای دخترانشان صدها خواستگار در صف هستند تا والاحضرات شاهدخت نماها از میان این سینه چان که چشم طمعشان به مال، حشمت و رخت و قبا و ماشین آخرین سیستم و ویلاهای فوق اعیانی عروس خانمها در بهترین مناطق کشور دوخته شده است یکی را انتخاب کنند تا جرگه قدرت مداری و ثروتاندوزیشان کاملتر از قبل گردد و تعداد زنجیرهای به هم قفل شده این لنگر پر تعدادتر گردد. این مرفهین جامعه صدها انتخاب احسن پیش رو دارند و هر قدر تورم ترمز میبرد کیف آنها نیز گشادتر میگردد و صدای آواز و دهلشان بیشتر بلندتر میشود چرا که فلاکت مردم برای آنها ثروت و موقعیت بیشتر به ارمغان میآورد. برای مرفهین بی درد طلاق کمتر رقم میخورد که آن هم چندان هم ملموس نیست چرا که روز از نو روزی از نو . . .
برای این خوشبختان دهر ادام? تحصیل نیز موضوع غامض و حادی نیست؛ هر چند نوردیده ها از دانشگاه و تحصیل فراری و تنبل باشند به مدد دلارهای بادآورده الوان به بهترین شیوه جلو رانده میشوند و دانشگاههای بینالمللی بوسه بر یورهای دلربای والدین آنها میزنند و در صورتی که دانشگاههای ایران را لایق تحصیل ندانند آنچه زیاد است دانشگاه هاروارد، کالیفرنیا و کالجهای اروپایی و آکسفورد بریتانیا، با ایده آل ترین شرایط و روزگار گذراندن در میان پر قو و … مقابل این عده فقرای بی چاره و مفلوک قرار دارند. این قشر یا فاقد امکانات هستند یا بسیار به ندرت امکان ادامه تحصیل برایشان مهیاست؛ چرا که بودجهای در چنته برایشان باقی نمانده و تورم نفسهایشان را به بند کشیده است، بچههای نخبهای که خانوادهها از تأمین هزینههای کمرشکن دانشگاهشان عاجزند و در نهایت شرمندگی عذاب ابدی برای والدین باقی میماند و شرم و رنج دامنگیر آن تا قبر والد و ولد را رها نمیکند؛ اما در پردهدوم این تراژدی فرزندان هر قدر درسخوان و اصطلاحاً کرم کتاب باشند باید به دانشگاههای سطح پایین و مدارک کیلویی شهرستانها رضایت دهند و این موقعیت ایده آل! در خوشبینانه ترین صورت برای آنها رخ میدهد.
حتی پس از اخذ مدرک دکترا باید مدتهای مدید از یک اپیدمی مشترک در رنج و عذاب باشند و آن معضل حل ناشدنی بیکاری است و دلیل عمده بیکاریشان، بی پولی و بی پارتی و بی پشتیانی گردن کلفت است، دختران آرزومند این قشر حتی با دارا بودن بهترین شرایط و اخلاقیات بالاتر به حداقلها هم رضایت میدهند اما بسیار به ندرت از فرصت ازدواج مناسب بهرهمند میشوند و پسران با وجود مشکلات بی نهایت حاضر به ازدواج هستند اما کسی حاضر به پذیرفتن شرایط آنها نیست.
برای این شایستگان بسیار به وفور اتفاق میافتد به دلیل فقر انگ اعتیاد به راحتی به آنها چسبانده میشود هر چند معتاد نیستند اما توان کندن این ابر برچسب را در خود نمیبینند، طلاق در میان این قشر بیداد میکند و هر روز در ابعاد تازهتری رخ مینماید. هر قدر درصد تورم بالاتر میرود یک خشت از خانه این قشر ویرانتر میگردد و… یکی از اعمال نیکوی جامعه ما نصب صندوقهای صدقه در معابر است؛ اما به نظر شما آیا امکان دارد با تئوریهای کمیته امداد و ماهیانه ۴۰ هزار تومان کمک هزینه بهزیستی و سبد کالاهای فصلی مراکز مردم نهاد به مصاف فقر رفت؟ این شیوهها که قرنهاست توسط اجداد ما ابداع شدهاند راه کار مناسبی برای درمان سرطان فقر عمیق و منهدم کننده شکاف وسیع طبقاتی نیست. سیاستهای فاقد برنامههای مدون و حسابهای بدون راهبرد و کتابهای بدون اعشار احمدی نژادی که فقرا را فصل الخطاب قرار میداد و آنها را صدرنشین شعارهای زبانی فریبنده قلمداد میکرد با این دست آویز سیاه بازیِ خوش رنگ و لعاب کمر فقرا را زیر بار تورم خرد کرد، از این سیاست بازیهای بازار سیاه سیاسی بیشترین نفع عاید قشر فئودالهای جامعه شد که روزگاری شعار ما نابودی آنها بود (سرمایه دار اولملیدی* سرمایه سی بلملیدی) و هم اکنون اینان سلاطین بی قید و شرط اقتصاد کلان و بیمار ما گشتهاند. فکر میکنم بد نیست به جناب آقای دکتر روحانی توصیه کنید به فکر اصلاح پایههای لرزان و پوسیده رموز غلط بوروکراسی اداری و اصلاحات بینشی و مهمتر از همه به فکر انقلابی صنعتی برای نظام بودجه و برنامه ریزی کشور باشند. فقر پدیدهای بسیار شوم و نفرت انگیز است، در حالی که فقرا افراد شریف و قابل احترامی هستند که به بازبینی نظام اداری و توزیع عادلانه ثروت در جامعه احتیاج دارند تا اینکه نیازمند ترحم باشند.
این قشر نیز از نفت و گاز کشور سهمی دارند، حق آنها از انفال قابل استیفا است نه از صندوق صدقات و کمکهای بلاعوض مردمی و … نباید فراموش شود وقتی فقرا ندای عدالت خواهی خمینی کبیر (ره) را شنیدند با جان و دل در یک صف به هم فشرده به مقتدای خود فریاد لبیک سر دادند و یک صدا به پاخواستند و پایههای پوسیده استبداد را در هم ریختند که فرجام آن پیروزی انقلاب بود. طبق آمار ۹۵ درصد شهدا و جانبازان و رزمندگان از میان این قشر تقدیم آبیاری انقلاب شد و نتایج حاصله ثابت میکنند رهنمون شونده انقلاب به پل افتخار همین فقرا بودند. با وجود تمام معضلات هم اکنون نیز اگر خطری نظام و کشور را تهدید کند تنها به پشتوانه این فقرا میتوان علم مقاومت برافراشت چرا که به اعتراف تاریخ هرگز رفاه زدگان و برج نشینان قادر نخواهند بود تکانی به شکمهای حرام خور خود داده و پشتوانه مطمئنی برای نهضتها و حرکتهای مردمی و استمرار آنها گردند؛ اما امروز اقشار ثروتمند با تمهیدات شیطانی ترفندهایی به کار بردهاند که پشتوانههای دولت و ملت در سطوح مختلف ادارات دولتی و دانشگاهها و موسسات و بانکها و… هیچ تأثیر و جایگاهی ندارند؛ متقابلاً نفوذ افراد متنفذ سیر صعودی دارد.
ثروتمندان دارای بیشترین نفوذ و بهترین دسترسی به فرصتها، کرسیها و غنائم مغتنم اجتماعی شدهاند …
در انتها قویاً تأکید مینمایم با دلی آرزومند بیصبرانه مترصد تدّبر دولتمردان تدبیر هستیم و امید به ساختن کلید سحرآمیزی بستهایم که قفل بسیار عجیب فقر را با جادو رمزگشایی کند. در این راه پر پیچ و خم و تقریباً ناممکن آرزوی توفیق روزافزونتان را از درگاه حق تعالی آرزومندم. . .
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۵:۱۴ ق.ظ