بیتوجهی به فرهنگ آشفتگی اجتماعی را در پی دارد
گروه فرهنگی: مراسم سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی، به میزبانی شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی برگزار شد. مراسم سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی؛ فیلسوف برجسته کشورمان با موضوع »در طلب فرهنگ« به میزبانی شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی برگزار شد.
داوری اردکانی در ابتدای سخنانش گفت: از لطف بیشائبهی دکتر قبادی و پژوهشگاه علوم انسانی نسبت به بنده تشکر میکنم. وی ادامه داد: زمانهی ما، معنی الفاظ را تغییر داده است. زمانهی کنونی به گونهای شده که غیاب را حضور و حاضر را غائب میداند و از این جهت بنده به صورت مجازی در خدمت شما هستم. زمان سخنرانی بنده، مصادف با روز مشروطیت شده که اتفاقی مبارک است. دریغ است که کسی در روز مشروطه حرف بزند، ولی از آن یاد نکند. مطلب من دربارهی فرهنگ با توجه به مشروطیت روشن میشود. اینجا پای بحث دربارهی مشروطیت مطرح نیست. با آمدن مشروطه باید قدرت از شاه به دولت و مجلس واگذار شود و شاه، فقط نماد استقلال کشور باشد و مردم آزاد باشند و به کار دولت و مجلس نظارت کنند. در چنین شرایطی مردم دیگر رعیت نیستند و آمادهی مشارکت در امور مدنی هستند.
وی ادامه داد: پس کار مشروطیت این بود که تغییری در وجود مردم به وجود بیاورد و این تغییر بدون تحول در فرهنگ امکان تحقق نداشت. کار مشروطیت با تغییر در حاکمیت تمام نمیشد و باید تغییری در مردم صورت میگرفت. (یعنی تغییر فرهنگ) برگزاری مجلس و تشکیل محاکم قضایی کارهای دشواری نبود که در همهجا صورت میگیرد و چه بسا تغییری در شرایط ندهد. اما مردم برای تغییر و تأثیرگذاری بر شرایط باید از وضعیت پیشین خارج میشدند (یعنی تحول زندگی) البته با مشروطیت تغییراتی حاصل شد که بیشتر قهری بود. فرهنگ جدید هم بهطور پراکنده آمده اما قوامی نیافته بود که مردم را برای مشارکت در شرایط جدید آماده سازد. کشور نیازمند کسانی بود که با فرهنگ و نظم جهان جدید آشنا باشند و آنان را برای زندگی در نظم جدید آماده سازند. در اروپا نیز تحول ابتدا در جامعه روی داد و فرهنگ تحول یافت. در ایران نیز هر تحولی مستلزم مناسبات جدید بود. مشروعیت حادثه مهمی بود. در دوران مشروطه شعر و ادبی به وجود آمد که میتوان آن دوران را دوران شکوفایی شعر فارسی دانست ولی چرا شاعران آن زمان افق آینده را روشن ندیدند و گویی راه مشروطه را هم ناهموار دیده بودند! هنوز ۱۵سال از انقلاب مشروطه نگذشته بود که بسیاری از طرفداران به مدرنیزاسیون تقلیدی روی آوردند و طرح ترقیخواهی را پیش کشیدند. از رضا شاه افرادی چون نصرالله فیروز، محمدعلی فروغی و… حمایت کردند و پایههای اصلی حکومتش شدند. با این حال راهش دشوار و ناهموار باقی ماند در حالیکه این راه را باید با فرهنگ خاص هموار کرد.
استاد داوری شرح داد: در ادامه کمی دربارهی لفظ فرهنگ حرف میزنم. فرهنگ در زبان ما بخشی از ادب و تأدیب بوده و حدود یک قرن است که معادل واژهی culture است. این الفاظ معنایی بیش از ادب دارند. به قول نویسندهای فرهنگ، به شکل خستگیناپذیری میکوشد چیزی را بسازد که هر فرد خواهان آن است. ما همه در طلب چیزی هستیم که به زندگی نظم و سامان دهیم به همین دلیل باید در معنی فرهنگ بیشتر تأمل کنیم. در زمانهی امروز معنایی که برای فرهنگ قائل شدیم بهصورتی است که انگار فرهنگ ضدپریشانی و آشفتگی است، متقدمان با چنین اموری آشنایی نداشتند آنها به جای عقل، خرد و حکمت را سازو کار میدانستند اما امروز که فرهنگ اروپایی در همه جای جهان منتشر شده نمیتوان به فرهنگ بدون اعتنا به تاریخ آن اندیشید. فرهنگ مصادق اصلی هنر، شعر و ادب و حکمت است. سؤالی که مطرح میشود این است که اینها میتوانند ما را در کارها سامان دهند و نظم زندگی ما را بسازند؟ ما بیتوجه به گذشته و معارف آن و بدون انس به زبان مادری راهی به شعر، هنر و حکمت نمییابیم. لازم است به وضع اکنون نیازها و امکانها بیاندیشیم و از تجربههای تاریخ درس بیاموزیم. در عمل نمیدانم چه بگویم. اما در نظر میگویم که راه آینده را باید از مسیر فرهنگ جست و جو کرد. فرهنگ در زبان و زمان ما باید شیوه زیست و راهنمای زیست ما باشد. ما اگر در طلب چیزی هستیم تا به امور ما نظم دهد باید در اندیشه فرهنگ باشیم. هر معنایی برای فرهنگ قائل باشیم، باید به زندگی ما نظم بدهد. گویی فرهنگ ضد بینظمی و آشوب است. فرهنگ برای نظم عقلانی آمده است. اکنون همهی جهان فرهنگ را به معنای اروپایی آن میشناسد. فرهنگ به مثابه راهبرد زندگی و نظم و نظام زندگی است. البته فرهنگ در معنای شعر و ادب ما از میراث تاریخی بزرگی برخورداریم، اما آیا معارف، شعر و حکمت میتواند به زندگی ما نظم و سامان ببخشد؟ برای این نظم و سامان باید به تجربههای تاریخی بیندیشیم. دکتر داوری اردکانی تأکید کرد: عشق، اساس زندگی است که راه به راستی میبرد و آن را به مردمان میآموزد. راه راستی به راه درستی میرسد. عشق به راستی و دوستی شرط بقاء و سامان زندگی است. اما برههای را نمیشناسانیم که فارغ از دروغ و کینهتوزی باشد. همهی شعرای ما به این خاطر ماندگار شدند که عشق و راستی و درستی را به یاد ما میآورند. در نظم جدیدی که با ظهور تجدد در سراسر گیتی گسترده شده است، راستی و درستی جای خود را به خرد، علم و فرهنگ داده است. نمیگویم دیگر راستی و درستی وجود ندارد، بلکه کارها به خرد و علم سپرده شده است و اخلاق کاربردی ندارد. چنین نیست که دوران قدیم دوران صلح، دوستی و درستی بوده و دوران جدید، دوران جنگ و خشونت است. جنگ و خشونت همواره بوده است. وقتی از جهان راستی و دوستی سخن میگوئیم، مراد آن نیست که چنین جهانی وجود داشته بلکه مراد این است که امکان چنین جهانی وجود دارد. وقتی عالمان و شاعران امکان چنین جهانی را وارد میدانستهاند، چرا ما آن را باور نداشته باشیم. آیا اصول راستی و درستی مورد قبول همگان نیست. این راه با همراهی دانایان و فرزانگان ممکن است. اما آیا یافتن راه خانه دانایان و فرزانگان آسان است؟ وقتی مشکلات وجود دارد و مردم مطالبهی حل آنها را دارند حکومت نمیتواند به آنها بیاعتنا باشد. مشکل همهی حکومتهای معاصر این است که سیاست از پشتوانهی فرهنگی برخوردار نیست. فرهنگ هم از پشتیبانی سیاست اعراض کرده است، گویا حکومتها به شرکتهای چند ملیتی و پشتیبانی آنها دل بستهاند! مشکل اصلی نشناختن سازواری شرایط کنونی است. مشکل ریشه در فهم گذشته و اکنون و آینده دارد. رمز موفقیت در پیوستگی نهادهای فرهنگی و آموزشی و بوروکراسی است. متأسفانه برنامهریزی جای فرهنگ را برای توسعه و پیشرفت گرفته است. طراحی برنامهای که جایگزین فرهنگ باشد، آسان نیست. پس از برنامه بلشویکی در آغاز سدهی بیستم کمتر برنامهای برای توسعه و پیشرفت معرفی شده که امکان جایگزینی فرهنگ را داشته باشد. برنامهریزی برای جایگزینی فرهنگ چگونه ممکن است؟
درسی بخردانه برای برنامهریزی… معمولاً تدوین و اجرای برنامهها بر عهدهی حکومت است و معمولاً حکومتها ایدئولوژیک هستند و آنها را در تدوین و اجرای برنامه دخالت میدهند و بنابر این شکست میخورند. تدوین هر برنامهای باید به قصد اجرای آنها باشد و نه آرزوی آنها… مقصد دور همه آدمیان نه دیار غربت بلکه شهر آشنایی است، اما رفتن به شهر آشنایی آسان نیست. دکتر داوری در ادامهی سخنانش با طرح این سؤال که چه کسانی باید در تدوین برنامهها مشارکت کنند، شرح داد: اول، برنامهنویسان باید از شرایط موجود آگاه باشند و دوم، بدانند که پیشنهادشان به بهبود شرایط و نه وخامت اوضاع بینجامد. سوم، هر برنامهای باید زمینهی مناسبی برای اجرای برنامههای بعدی باشد. با اطلاع از شرایط و اطلاع از امکانهای موجود برنامهریزی مسیر است. بهطور خلاصه برنامهریزی با اطلاعات و امکانهای علمی و عملی کشور امکانپذیر و مبنای همهی اینها فرهنگ بوده و بدون فرهنگ هر برنامهریزی ناقص است. استاد داوری اردکانی در خاتمهی سخنانش تصریح کرد: نتیجهی قهری این فقدان (روح)، آشفتگی است و گاهی امور بیهوده بر امور اساسی غلبه مییابند. مثلاً در مدارس زبان مادری به فراموشی سپرده شده است و امور بدون زبان سامان نمییابد. متأسفانه زبان به فراموشی سپرده شده است. با این همه، راه امید بسته نیست. ایران همواره دچار نابسامانی و گرفتاری شده است اما راه خود را یافته است، اما باید از تاریخ درس بگیریم. ناهمواریها را باید با نیروی همت هموار کرد و باچراغ فرهنگ روشن ساخت.
بدون مدد علم و تکنولوژی و خرد نمیتوان مسیر را پیمود. علم باید با خرد و فرهنگ همراه باشد. به گزارش آراز آذربایجان به نقل از ایلنا، زمان کنونی زمان بحران فرهنگ است. اروپا و غرب، »اصل« فرهنگ را بازنشسته کرده است. اما »نقش« فرهنگ را پاس میدارند. (دنیای جدید) فرهنگ را به دادهها تبدیل کرده و به همگان میفروشند. آیا فرهنگ هنوز میتواند »جان جامعه« باشد و به اجزای پراکنده جان دوباره ببخشد؟ امروز کار فرهنگی و دفاع از فرهنگ دشوار اما بسی مهم و شریف و سترگ است.
Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com
نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۲ شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۰۵ ق.ظ