واپسین وزیر شیعی عباسیان در مظان اتهام همدستی با مغولان

واپسین وزیر شیعی عباسیان در مظان اتهام همدستی با مغولان

گروه تاریخ: ابن‌علقمی واپسین، قدرتمندترین و باکفایت‌ترین وزیر شیعی آل‌عباس بود که طی چهارده سال وزارتش، با دوراندیشی سعی کرد با سازش و ایجاد روابط دوستانه با مغولان، مانع از یورش آنان شود؛ ولی این تلاش‌ها به‌دلیل نادانی خلیفه و کینه‌ورزی برخی درباریان و دشمنان ابن‌علقمی ناکام ماند. در نتیجه سیل عظیم سپاه مغولان به‌راه افتاد و دولت خلافت را ساقط کرد. این در حالی است که تعدادی از مورخان سعی کردند حقایق را وارونه جلوه دهند و ابن‌علقمی را خائن و همدست مغولان و مسبب سقوط خلافت عباسی قلمداد کنند. ابن‌علقمی علاوه‌بر شایستگی سیاسی، دانشمند و ادیبی توانا و پشتیبان علما و اندیشمندان بود. وی چند ماه پس از سقوط بغداد در همان سال ۶۵۶ق از دنیا رفت؛ ولی همچنان تا به امروز در مظان اتهام قرار دارد.
مؤیدالدین ابوطالب محمد بن محمد بن علی بن ابی‌طالب بن علقمی که مورخان نام او را به صورت‌های مختلفی ذکر کرده‌اند، در ربیع‌الاول و به روایتی در ۱۱ ربیع‌الثانی ۵۹۱ق، احتمالاً در بغداد به دنیا آمد.با توجه به سن وی در هنگام وفات می‌توان گفت که او میان سال‌های ۵۹۰ تا ۵۹۳ق، متولد شده است.
بنابه روایتی او که واپسین وزیر نامدار خلافت عباسی به‌شمار می‌رود، دارای اصالت ایرانی و اهل قم بوده و در مذهب تشیع و محبت اهل‌بیت(سلام الله علیهم) غلو می‌کرد درحالی‌که بناکتی (متوفای ۷۳۰۰ق) این وزیر نامدار را عرب‌تبار و از نژاد اسد بن خزیمه، یکی از نیاکان پیامبر اکرم(ص) شمرده است. ابن‌طقطقی (متوفای ۷۰۹۹ق) که معاصر بناکتی بود، ابن‌علقمی را جزو قبیله عربی بنی‌اسد و اصل وی را از شهر نیل (واقع در نزدیکی شهر حله در عراق فعلی) دانسته است که جد او نهری در کنار رود فرات به‌نام علقمی (قازانی) حفر کرد و همین نام بر این خاندان اطلاق شد.
ابن‌علقمی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حله سپری کرد و در عصر عمیدالرؤسا ابن‌ایوب که از علمای شیعه بود، ادبیات عرب و صرف و نحو را فرا گرفت. سپس به بغداد رفت و نزد ابوالبقا عبدالله بن حسین عُکبری به آموزش قرائت و سماع حدیث پرداخت. آنگاه نزد دایی خود، عضدالدین ابونصر مبارک بن ضحاک قمی (متوفای ۶۲۷۷ق) که از علما و بزرگان دولت عباسی بود، اقامت گزید. او مدتی در دیوان ابنیه به نیابت دایی‌اش مشغول بود و فن انشا و نامه‌نگاری درباری را یاد گرفت و پس از وفات عضدالدین، مدتی خانه‌نشین شد؛ تا اینکه شمس‌الدین ابوالازهر احمد بن ناقد به مقام استادداری رسید و او را به سمت ناظر تشریفات دربار خلافت منصوب کرد. وی در این سمت بود که در ۱۷ شوال ۶۲۹ق به همراه ابن‌ناقد در توطئه‌ دستگیری و عزل وزیر مؤیدالدین ابوالحسن محمد بن محمد بن عبدالکریم بن برز قمی شرکت کرد و پس از تعیین ابن‌ناقد در مقام وزارت، در ۱۹ شوال ۶۲۹ق به‌جای ابن‌ناقد استاددار خلافت عباسی گردید.
در ۱۵ جمادی الثانی ۶۳۱ق ابن‌علقمی و برادرش ابوجعفر علم‌الدین در مراسم افتتاح مدرسه مشهور مستنصریه که متولی ساخت آن بود، به همراه ابن‌ناقد شرکت کرده و خلعت هم دریافت کردند. در شعبان ۶۳۵ق ابن‌علقمی و پسرش عزالدین ابوالفضل محمد (احمد) با دو دختر وزیر مؤیدالدین محمد بن محمد قمی ازدواج کردند. در سال ۶۳۹ق پسر عزالدین ابوالفضل وفات یافت و جدش، ابن‌علقمی در سوگ نوه‌اش دو بیت شعر سرود.
ابن‌علقمی به‌عنوان استاددار خلافت در مراسم تدفین خلیفه، المستنصر بالله در ۶۴۰ق شرکت، و آنگاه خطبه خواند و مراسم بیعت با خلیفه بعدی، المستعصم بالله را برپا کرد. ابن‌علقمی سالیان دراز در سمت استادداری به سر برد تا اینکه سرانجام در هشتم ربیع‌الاول ۶۴۲ق ابن‌ناقد وفات یافت و او به مقام وزارت مستعصم، واپسین خلیفه عباسی (حکومت ۶۵۶ ـ ۶۴۰ق) رسید (۱۸) و تا سقوط خلافت عباسی به‌دست مغولان در محرم ۶۵۶ق در این سمت باقی ماند.او به مناسبت وفات عایشه، یکی از دختران المستعصم بالله عباسی در ۶۴۳ق اشعاری در سوگ او نوشت و برای خلیفه فرستاد.او در سال ۶۴۴ق کتابخانه‌ شخصی خود را در منزلش افتتاح کرد که در آن ده‌هزار کتاب در علوم مختلف وجود داشت. او با این کار مورد ستایش موفق‌الدین قاسم بن ابی‌الحدید قرار گرفت.ابن‌علقمی با تعیین دانیال بن شموئیل (صاموئیل) بن ابی‌الربیع به ریاست طایفه یهودیان در سال ۶۴۵ یا ۶۴۶ق موافقت کرد. در ۶۴۶ق خلیفه عباسی، المستعصم دوات نقره‌ای طلاکوب‌شده‌ای را همراه با خلعت‌های دیگر به ابن‌علقمی اهدا کرد که شعرا دراین‌باره اشعار زیادی سرودند.
در ۶۴۸ق عالی بن زخریا (غالی بن زخر) یهودی اربلی را به ریاست طایفه یهودیان تعیین کرد و منشوری در این مورد برایش نوشت. در همین سال جمعی از سپاهیان بغداد به‌دلیل نرسیدن حقوقشان مانع از برپایی نماز جمعه شدند و قیام کردند. برخی مورخان مدعی شدند مسبب این حادثه خود وزیر (ابن‌علقمی) بود که خواهان زوال عباسیان و منتقل کردن خلافت به علویان بوده است.در سوم جمادی‌الثانی ۶۵۳ق وزیر توانمند عباسیان به همراه خلیفه و سایر بزرگان در مراسم افتتاحیه مدرسه بشیریه شرکت کرد. ..در سال ۶۵۵ق یکی از بزرگ‌ترین درگیری‌های مذهبی میان شیعیان کَرخ و سنیان باب‌البصره در بغداد رخ داد. دراثر این فتنه و شکایت سنیان، ابوبکر پسر مستعصم بالله عباسی به همراه رکن‌الدین دواتدار که در مذهب تسنن بسیار متعصب و دشمنی سرسختی با ابن‌علقمی داشت، در رأس سپاهیانشان به محله کرخ یورش بردند و جمع زیادی از مردم آنجا را کشته و اسیر کردند؛ تعداد زیادی از زنان و دختران سادات هاشمی را مورد تعرض و تجاوز قرار دادند و اموال آنان را نیز به یغما بردند و فاجعه بزرگی به‌وجود آوردند. این حادثه ننگین که به فتنه کرخ معروف شد و به‌نحوی جایگاه ابن‌علقمی در دربار را تضعیف کرد، بر این وزیر شیعی‌مذهب بسیار گران آمد و او را به‌شدت اندوهگین و خشمگین ساخت و بنابه روایت‌هایی که جای تأمل بسیار دارند و تا حدودی هم با یکدیگر متناقض هستند، کینه عباسیان را در دل گرفت و قسم خورد آنان را نابود کند.
بنابه برخی روایات اهل‌سنت که مورخان بعدی نیز آن را تکرار کردند و خود جای تأمل بسیار دارد، ابن‌علقمی پنهانی و به‌دور از چشم خلیفه عباسی، برادرش و به روایتی غلامش و بعضاً هردو را به نزد هولاکو خان فرستاد و مراتب اطاعت و بندگی خود را ابراز داشته، او را به لشکرکشی و فتح بغداد و از بین بردن خلافت عباسی تشویق کرد و این کار را برای وی آسان جلوه داد؛ چراکه اوضاع خلافت بسیار آشفته بوده و با کوچک‌ترین لشکرکشی امکان تصرف این شهر فراهم بود. بنابه همین روایات، هولاکو در آغاز به‌دلایلی ازجمله شهرت استحکامات بغداد، قدرت و انبوه سپاهیان خلافت و سوابق شکست مغولان در برابر عباسیان در سال‌های پیشین، توجه چندانی به درخواست ابن‌علقمی نکرد؛ ولی دراثر رسیدن فرستادگان پی‌ در پی ابن‌علقمی که همگی پنهانی و مخفیانه، تا حدی که بعضاً پیام وزیر شیعی را روی پوست سر آنان نوشته شده و پس از روییدن موهایشان به نزد هولاکو فرستاده می‌شدند و دستور قتل آنان نیز در همان پیام قید می‌شد، مبنی‌بر تضمین پراکنده کردن سپاه خلیفه و ایجاد تمهیدات لازم برای گشودن بغداد، ازجمله کشیدن نقشه شهر و ارسال آن از سوی ابن‌علقمی و هولاکو پس از مشورت با خواجه نصیرالدین طوسی که او را از نظر نجومی مطمئن ساخت راهی بغداد شد. برخی مورخان روایتی افسانه‌وار نقل کردند مبنی‌بر اینکه هولاکو با لباس مبدل یک بازرگان ایرانی همراه با صد خروار پارچه ابریشمی مخفیانه وارد بغداد شد و پس از ملاقات و مشورت با ابن‌علقمی و مخالفان خلافت عباسی، بغداد را ترک کرد، بی‌آنکه اقدامی برای دستگیری وی انجام شود.
ظاهراً ابن‌علقمی که از علاقه‌مندی شدید خلیفه به جمع‌آوری ثروت مطلع بود، به بهانه اینکه حاکمان مناطق مختلف دولت عباسی فرمانبردار خلیفه هستند و نیاز به آن‌همه سپاهی دیده نمی‌شود، به‌راحتی توانست او را متقاعد کند تا جمع عظیمی از سپاهیانش که گویند بالغ بر ۱۲۰ ـ‌ ۱۰۰ هزار نفر بودند، منحل و پراکنده کند و تنها لشکر اندکی در حدود ۲۰ هزار نفر را نگه دارد. پس از منحل کردن چنین سپاه موهومی که اگر واقعاً وجود داشت، مغولان هرگز نمی‌توانستند به قلمرو دولت عباسی تجاوز کنند، ابن‌علقمی خبر آن را به اطلاع هولاکو رساند تا اقدام به حمله و تصرف بغداد کند.
هولاکو در ربیع‌الثانی ۶۵۵ق نامه‌ای خشم‌آلود از همدان برای مستعصم فرستاد و او را به‌شدت تهدید کرد. ابن‌علقمی برای جلوگیری از لشکرکشی هولاکو به‌سوی بغداد و کشته شدن مردم بی‌گناه، پیشنهاد کرد اموال و تحفه‌های بسیاری همراه با عذرخواهی تقدیم وی شود که مستعصم در آغاز این نظر را پذیرفت؛ ولی درباریان مخالف ابن‌علقمی و در رأس آنان، رکن‌الدین دواتدار کوچک با این ادعا که وزیر با مغولان تبانی کرده و به‌دنبال منافع شخصی خود می‌باشد، تصمیم خلیفه را تغییر دادند. در نتیجه نامه‌ای توهین‌آمیز برای هولاکو فرستادند که منجر به لشکرکشی مغولان به‌سوی بغداد شد.
پس از شکست فاحش سپاه خلافت عباسی در بعقوبه، لشکریان مغول در محرم ۶۵۶ق بغداد، پایتخت خلافت را محاصره کردند که این محاصره حدود یک هفته تا دو ماه به اختلاف روایات طول کشید. ظاهراً به درخواست طرفین، ابن‌علقمی میانجی‌گری کرد و چندین پیشنهاد برای سازش و مصالحه با مغولان، ازجمله دادن نصف خراج خلافت به هولاکو و انجام مراسم عقد و ازدواج میان افراد دو خاندان مغولی و عباسی داد؛ ولی دراثر سعایت مخالفان همیشگی وزیر، به نتیجه‌ مطلوبی نرسید و سرانجام میان دو طرف جنگ سختی درگرفت که حدود یک هفته به طول انجامید (۲۸ ‌ـ ۲۲ محرم).
این جنگ باعث کشته شدن ۸۰۰ هزار تا یک میلیون و هشتصد هزار نفر به اختلاف روایات، و خرابی و ویرانی و غارت و چپاول بغداد گردید. در چنین شرایطی، خلیفه عباسی و خاندانش و جمع زیادی بالغ بر ۷۰۰ نفر از درباریانش ازجمله رکن‌الدین دواتدار کوچک و شهاب‌الدین سلیمان‌شاه و شیخ محیی‌الدین ابن‌جوزی، استاد دارالخلافه که از سرسخت‌ترین دشمنان و مخالفان ابن‌علقمی بودند، در اواخر محرم یا ۴ صفر ۶۵۶ق به نزد هولاکو آمدند، که بیشتر آنان همان روز کشته شدند و خلیفه عباسی نیز پس از تسلیم تمام گنجینه‌هایش، در ۱۴ صفر ۶۵۶ق به قتل رسید که در مورد شیوه کشته شدن وی نیز اختلاف‌نظر وجود دارد.براساس روایات مورخان اهل‌سنت، ابن‌علقمی انتظار داشت به پاس خدماتش به مغولان جهت از بین بردن خلافت عباسیان و براساس وعده ای که به وی داده بودند، حکومت بغداد را به وی بسپارند؛ ولی هولاکو به وی توجهی نکرد و همانند سایر مغولان معتقد بود کسی که به ولی‌نعمتش خیانت کند، نمی‌تواند مورد اطمینان یا احترام باشد.
با توجه به این امر، هولاکو حکومت بغداد را به شخصی گمنام موسوم به ابن‌عمران که از عوام مردم بود و خدمتی به سپاه مغول کرده بود، سپرد و ابن‌علقمی را زیردست وی قرار داد تا مورد تحقیر قرار گیرد.
در مورد چند ماه آخر زندگی ابن‌علقمی نظرات مختلی وجود دارد؛ گروهی بر این باورند که چون او به وزارت و مقصود خود نرسید، بسیار غمگین و پشیمان شد و دراثر غم و غصه و دشنام و نفرین و توهینی که از سوی مردم و حتی مغولان دید و ذلت و خواری‌ای که کشید، بیمار شد و اندکی بعد وفات یافت.گروه دوم معتقدند که هولاکوخان پس از ۸ روز از قتل خلیفه او را دستگیر، و به‌شدت دشنام و توبیخ کرد؛ سپس او را به فجیع‌ترین شکل به قتل رساند.
گروه سوم که بعضاً معاصر حادثه بوده‌اند، می‌نویسند وقتی هولاکو در ۱۴ صفر ۶۵۶ق از بغداد خارج شد، ابن‌علقمی را به وزارت تعیین کرد و به همراه وی، فخرالدین احمد دامغانی را صاحب دیوان و امیرعلی بهادر را به شحنگی بغداد گماشت و به آنان دستور داد امور شهر را اداره کنند و افراد را در مناصب مختلف تعیین کنند. برخلاف تمام مورخان، منهاج سراج نقل می‌کند که پس از رفتن هولاکو، هواداران خلافت عباسی که در اطراف شهر بغداد پراکنده شده بودند، جمع شدند و سپاه ۵ یا ۱۰ هزار نفره تشکیل داده، به بغداد حمله‌ور شدند و ابن‌علقمی را پاره‌پاره کرده و ناپدید شدند.
ابن‌علقمی در ۱۱ ربیع‌الثانی یا در جمادی‌الاولی و یا بنابر مشهور، در اول یا دوم جمادی‌الثانی ۶۵۶ق در سن ۶۳ یا ۶۶ سالگی وفات یافت و در قبرستان شیعیان بغداد، در جوار مرقد مطهر حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) مدفون شد. برخی مورخان، وفات ابن‌علقمی را در اوایل سال ۶۵۷۷ق دانستند که این نظر درست نیست و خلاف مشهور و گفته عموم مورخان است.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۴:۵۸ ق.ظ

دیدگاه


پنج + = 13