نقاش واژه

نقاش واژه

علی رزم آرای
گروه فرهنگی:حمید واحدی ازمعروف¬ترین چهره¬های ادبی ارومیه در شعر است. در زبان ترکی نیز شعرهایی سروده اما هنوز آنها را منتشر نساخته است.وی متولد ۱۳۴۳(اورمیه)است وآثار منتشر شده¬اش گزیده ادبیات معاصر شماره ۱۱۴(مجموعه غزل)-انتتشارات نیستان۱۳۸۰وچیزی نمانده فراموش خود شوم(مجموعه غزل)-لوح زرین-۱۳۸۶ می¬باشد.
اوهمچنین دو کتاب در معرفی شعر شاعران جوان شهرمان چاپ کرده که یکی از آنها به سفارش دفتر شعر جوان با نام شعر جوان آذربایجان غربی دیگری بنام نبض شعرهای مرا بگیر هنوز… با همکاری خانم رؤیا شاه حسین زاده به سفارش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و چند تألیف دیگر که گلچینی از شعر شاعران استانمان می باشد، مانند فصل عشق پریدند آسمانی ها ، شهادت یولو ، آخرین لحظه و…
وی همچنین در راه اندازی جلسات شعر خوانی و نقد ادبی در ارشاد و حوز? هنری فعال است و شاگردان زیادی را در اینگونه کانون ها تربیت کرده و به عالم ادبیات و اندیشه و قلم سوق داده است. او هم اینک آخرین سال خدمت خود را در آموزش و پرورش سپری می¬کند و به تدریس زبان و ادبیات فارسی مشغول است. به تازگی در همین رشته فوق لیسانس گرفته و علاوه بر آفرینش ادبی کتاب فروشی مختصری نیز دارد که اغلب کتب تخصصی ادبیات و علوم انسانی در آن عرضه می شود. آیا باید حمید واحدی را غزل سرای سنتی به حساب بیاوریم یا غزل سرای مدرن و یا چیزی بین این دو؟ بدون هیچ پیش فرضی به سراغ آخرین مجموعه غزل او می رویم. این مجموعه شامل ۴۶ غزل است که در سال ۱۳۸۵ در ۲۰۰۰ نسخه منتشر شده است تحت عنوان چیزی نمانده است که فراموش خود شوم. به اولین عزل این مجموعه نظرمی اندازیم:نقاش واژه¬ام غزلی گاه می کشم/شعر بلند نام تو را آه می‌کشم…
غزل در وصف کسی سروده شده است و از اشاره ها و تلمیحات می توان پی برد که در امام زمان است، هر چند به شاعر فقید قیصر امین پور تقدیم شده است بعلت متأثر شدن از بیتی از یک غزل آن زنده یاد. البته اگر مصرع آخرین نبود خیال می کردیم در وصف حضرت علی(ع) است. بخصوص مفاهیمی از قبیل درد خود را به چاه ریختن، یا عدالت ما را متوجه آن حضرت می‌کند، اما شاعر با آوردن واژ? انتظار ذهن ما را به طرف کسی دیگر سوق می دهد. شاعر توانسته است از قابلیت فعل کشیدن استفاده کند و در نقش یک نقاش واژه ، تصویری از شخصیت اسطوره ای شخصیت مورد علاقه اش بیافریند که بی سابقه است. در حقیقت وظیفه ای را که در گذشته بر دوش قصیده بوده او بر غزل بار کرده است و قالب غزل را که انتظار داریم در وصف معشوق باشد در مدح ممدوح بکار گرفته است. و البته با وجود ترکیبات نوی چون شرم قطره،کشیدن غزل و چندین معنی تازه هنوز این غزل از فضای غزل کلاسیک رها نشده و همان تشبیهات گذشته که ممدوح را به اوج علیین می‌رساندند و مقام او را از هفت آسمان بالاتر می‌بردند در این غزل مشهود است.
این ضعف ناشی از بینش کلی شاعر است به قضیه، یعنی همان فرم ذهنی. گرچه در نحو? بیان تازگی زیادی به چشم می خورد و شاعر مثل هر شاعر نوپردازی در مقابل عظمت ممدوح بیشتر از حس و حال خود می گوید ولی تشبیهات موازی موجود در غزل آن را به غزل سنتی نزدیک ساخته است. این غزل را می توان غزل نئو کلاسیک نامید که با وجود تازگی بیان هنوز از فضای ذهنی گذشته سرشار است. غزلی است بینابین و می‌خواهیم نتیجه بگیریم که حمید واحدی همانطور که خودش نیز اذعان دارد یک شاعر نئوکلاسیک است و در بقی? غزل هایش نیز همین خط را دنبال می کند. شاید مهمترین ایراد او این باشد که بیش از حد بر آرایه های ادبی تأکید دارد. استفاد? بیش از حد از صنایع لفظی و معنوی این شائبه را دامن می زند که شاعر بسیاری از اشعارش را در حالت هوشیاری سروده است و آن انتظاری که ما از شاعر داریم برآورده نمی شود. بیشتر غزل های این دفتر از درونمایه انتقادی و اجتماعی برخوردار است و در آن غزلی که جنب? تغزلی داشته باشد بچشم نمی خورد. بسیاری از غزل های این دفتر خطاب به دوستان دور یا نزدیک شاعر سروده و تقدیم شده است. او دوستانش را خطاب قرار داده درد خویش را با آنان در میان گذاشته است. دردهایی که بیشتر اجتماعی است و از وضعیت موجود شکایت دارد.عجب سکوت مخوفی ، عجب هوای پسی/دگر نمی رسد اینجا کسی به درد کسی…..
شاعر بی آنکه از روایت کمک بگیرد، با الهام از فرم ذهنی خویش توانسته است فضای مخوفی را که خود تجربه کرده به فضای شعر انتقال دهد و مخاطب را وادار کند که به همراه او از صدای شکستن بلرزد. این تصویر فضای تیره و تار برای نومید ساختن مخاطب نیست، بلکه برای این است که او بصیرت پیدا کند و به فکر چاره جویی بیفتد.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۶:۳۰ ق.ظ

دیدگاه


هشت − = 3