مخاطب شناسی آثار هنری و مطبوعات ارومیه در سه نما
علی رزمآرای
گروه فرهنگی:نمای اول :آغاز ماجرا به جایی باز میگردد که من در اوایل سال گذشته به نمایشگاهی دعوت شده بودم . نمایشگاه گروهی نقاشی! در گوشهای از این نمایشگاه اثر عجیبی که در قامت تابلوی نارایج خودنمایی میکرد، جا خوش کرده بود. طبیعتا ً من و دوستان حاضر در محل نمایشگاه که همان مثلا ًنگارخانه کوچک مجتمع فرهنگی هنری ارومیه باشد، مشغول حض بردن از زوایا و مرایای این نمایشگاه بودیم، ناگاه به سوی تابلوی نفیس فوق الذکور جلب شدیم. اثری بود غیر متعارف با موادی دم دستی. بومی از جنس کتان یا گونی برنج و رنگ اکرلیک یا همان رنگ قماش یا پارچه. طرحی که روی آن حالت گرفته بود چیزی در حد خطوط کوبیستیک ( یا همان کوبیسم مشهور پیکاسو) بود با فضای درظاهر گسسته مدرن! جالب مطلب آنجا بود که وقتی صاحب محترم اثر و خالق آن را باز طلبیدیم و ازچند وچون ماجرا سوال کردیم که این اثر شاخص شما با کدام سبک و اسلوب تعبیر و تفسیر میشود؟ همه ما که ۱۰ نفر میشدیم دور صاحب اثر حلقه زدیم و بی دلانه منتظر پاسخ عالمانه هنرمند عزیز شدیم. هنرمند گرامی پاسخ فرمودند: که خود هم نمیدانم چه کردهام و روی چه سبکی کار کردهام! من که نگارنده این متن باشم کمی اطلاعات دست چندم در هنر نقاشی داشته و دارم، ناخواسته از زبان اصطلاحی خارج شد که بعدها جای خود را میان بحث ها و گفتگوهایمان با دوستان به شوخی یا جد باز کرد و آن اصطلاح چیزی نبود جزء کوبیسم قهوه خانهای! هرهنرمند وآشنا به هنرنقاشی میداند که کوبیسم چیست و از کجا آمده و در مقابل نقاشی قهوه خانهای چه منشاء در نقاشی ایرانی دارد. اما اصل ماجرا آنجا است که در برهوت مخاطب خاص یا عام، هنرمندان گرامی صاحب شعور، خود همان شعور مخاطب نیست و نبود را هم ندارند و طلب مخاطب هم میکنند. مخاطب که شاخ و دم ندارد. تیپ آخرین سیستم هم ندارد. اطلاعات عجیب و غریب هم ندارد. فقط منتظر و دقیق است. حق انتخاب و فهم شخصی را برای خودش محفوظ میداند. اصلا ًهم با تعیین تکلیف من و تو برای عیارشناسی آن کاری ندارد. نمای دوم: روز شنبه است به آئین افتتاحیه نمایشگاه عکس واقع در نگارخانه حوزه هنری¬ارومیه دعوت شده بودم که با کمی تاخیر حضور به هم رساندم. در گوشهای مشغول بحث و بررسی نمایشگاه تازه بازگشایی شده بودیم و بحثمان به گوشه کنارهای مختلف هنر و فرهنگ شهر سیاه وسفید ارومیه رسیده بود که حضور دو زن پیرسال با منشی ساده و ظاهری عام و ساده برای ما سوال برانگیز شد. بعد ازپرس وجوی درگوشی از دوستان، دوستی نازنین به پاسخ آمد که این دو زن عجیب همان مخاطبان پروپا قرص نمایشگاههای این چنینی هستند که ذکر و خیرشان را در جمعی شنیده بودیم و خود آنها را لااقل من نگارنده ندیده بودم. این دو زن چنان با تابلوهای عکس ور میرفتند و با تغییر زاویه از نزدیک و دور به این آثار نظر میکردند که فکر می کردی که این چنین تیزبینانه در پی مدرک جرمی یا ردپایی هستند. چنان با چشمهای پیرشان عکسها را اسکن میکردند و اجزایابی، که ما متحیر و بی عکس العمل مانده بودیم. درآن لحظه به یاد صحبتهای استاد محتشم در جلسه نقد عکسهای مهدی سعادت افتادم: برپایی نمایشگاههایی از این دست چند ویژگی مهم …! طیف مخاطب تعریف و مشخص میشود و نظر،طرز تلقی و انتظار مخاطب …! به راستی عجیب بود. قطعا! باید طیف مخاطبان درعرصههای مختلف هنری و فرهنگی مشخص شود. و انتظارات و طرزتلقی آنان هم استخراج و هم معین شود. والا برای چه و که کارهنری و فرهنگی انجام می شود.
در برهوتی که جوانان شهرمان با هنر یا چنان غریبهاند که سرازهپروت در میآورند و یا چنان آشنا و حرفهای که اصلا ًعیار و معیاری نمیشناسند و خود را خدای هنر و فاتح قلههای المپ آن میدانند، وجود مخاطبی این چنینی از زن و مرد که بازنشسته سنت و روزگارند عجیب و بلکه پرت و دور انتظار مینماید. این همه زمینه چی برای این بود که به اینجای متن برسم. مخاطب شناسی در مطبوعات ارومیه و دربین اصحاب مطبوعات چگونه است؟ آیا ما مخاطب سازی میکنیم یا مخاطب با انتخاب و گزینش خود، ما را میسازد و مورد پذیرش قرار میدهد؟نمای سوم: اصولا ًمخاطب مطبوعات ارومیه از چه طیفی هستند و چه علایق و سلایقی دارند؟ آیا تحقیق جامع و لااقل ژورنالیستی و نه پژوهشی از این مقوله مهم در میان ما مطبوعاتیها انجام شده است؟ و اگر شده چه نتایجی داشته است؟ آمار و ارقام مربوط به میانگین مطبوعات استانی و محلی نسبت به مطبوعات کشوری و غیرمحلی به چه میزان بوده است؟ آیا این تحقیق دردی را هم از مخاطبنشناسی مطبوعات ارومیه درمان کرده است؟ من نگارنده این متن تصمیم به انجام چنین تحقیقی ولو به شکل کاملا ً شخصی گرفتم.این شد که در ظرف چند روز در حول و حوش چند کیوسک روزنامه فروشی یا به قولی دوستی همه چی فروشی، درسطح شهر ارومیه و درطول خیابان امام کشیک ایستادم. مثلا ًداشتم تیتر روزنامهها و جراید مختلف الشکل کیوسکها را دید میزدم اما در اصل چشمم به دست این آقا ویا آن خانم و… بود که چه روزنامه یا ماه-نامه و یا هفتهنامهای را ابتاع میکنند و… البته هیچ صحبت و سوالی را با کسی مطرح نکردم. قصد داشتم که این کار راهم بکنم. اما تصمیم من نگارنده برآن شد که آن را به زمانی دیگر موکول کرده و با دقتی زایدالوصف عملی کنم. این بود که به دیدن کفایت و به سیر کردن قناعت کردم. وضعیت فروش مطبوعات استانی و محلی ظاهرا ً و تقریبا ً درصد یک به ۲۰ را داشت. البته بگوییم که بعضیها تیترهمه جراید ومطبوعات موجود در کیوسکها را از نظر میگذرانند و بعد دست به خرید میزدند وعدهای دیگر هم سرراست و بدون وقفه روزنامه کشوری و مطبوعه غیرمحلی خود را طبق عادت و انتخاب وابتیاع میکردند. چند روزی به همین منوال و روند گذشت. اما اوضاع همان بود که در بالا اشاره کردم. روزنامه خودمان یعنی آراز آذربایجان که با هزارخون دل و ترفتد به چاپ میرسید اوضاع بهتری داشت آن هم به این دلیل که روزنامه بود و در جرگه و ردیف روزنامهها جا خوش کرده بود و به اصطلاح کمی در دید بود. در حالی که این متن را مینویسم از خودم میپرسم واقعا ً مشکل در کجاست؟ مشکل در ذات مطبوعات ارومیه و استان است که نتوانستهاند انتظارات اهالی شهر ارومیه و استان را بشناسند و بلکه برآورده سازند و آنها را به خود لااقل عادت دهند نه مشتاق؟مطبوعات ارومیه چه تعریفی از طیف مخاطب دارند؟ مخاطب یک رسانه و یک نهاد فرهنگی و هنری، مشتری بازاری نیست که بتوان با تخفیف و چانه زدن او را به خریدن راضی کرد. این درست است که مطبوعات هم کالا هستند اما بازار عرضه آنها ساحت فرهنگ و اندیشه است نه دست و پا و دهان و…کالای فرهنگی هم تعریف خود دارد و هم سیر مشخصی از تولید تا مصرف . مصرف به معنای استفاده و درنهایت باز خوردی مناسب هم از جهت مداومت استفاده وهم نوع استفاده. تنها چیزی که در این میان آشکار و عیان است این موضوع است که متأسفانه مطبوعات ارومیه طیف مشخصی از جمعیت های گوناگون سنی و فکری را پوشش نمیدهند. به زبان ساده نه مطبوعات کودک محور( ویژه نامه کودک و نوجوان) داریم و نه مطبوعات تخصصی در حوزه ادبیات و هنر و نه حوزههای دیگر. با این اوصاف نمیدانم فریاد مطبوعات مخاطب محور که گوش آدم وعالم را دربزرگشهرارومیه کر کرده است از کجاست و برای کیست؟! و به طبع گوش شنوایی هم پیدا نمیشود که بشنود که مطبوعات بی مخاطب برد یک سکانس فیلمهای سینمایی را هم ندارند و برای هیچ کس اطلاع رسانی میکنند. مگر اینکه با صدای رسا فریاد بزنیم که زندهباد مطبوعاتی که بیشتر در ادارات و نهادهای دولتی حضور دارند تا دل و جان مخاطب مردمی و یا درود بر مطبوعات مشغولیت ساز و تبلیغی!
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۰۳ دی ۱۳۹۳ ساعت ۵:۵۴ ق.ظ