محله محوری راه حل اصلی مشکلات اجتماعی در شهرها است

محله محوری راه حل اصلی مشکلات اجتماعی  در شهرها است

کامبیز مصطفی پور
گروه اجتماعی : مشارکت پویا و تلاش شهروندان برای افزایش سرمایه ی اجتماعی بر بستر فرایند محله گرایی می تواند مسیر درمان معضلاتی چون بی اعتمادی، بی تفاوتی و بیگانگی اجتماعی را هموار سازد. به باور بسیاری از کارشناسان، جوامع شهری ایران به ویژه در شهرهای بزرگ با آسیب هایی چون بیگانه انگاری، بی تفاوتی، بی اعتمادی، رکود فعالیت های مدنی و کاهش سرمایه های اجتماعی دست به گریبانند. در پژوهش مشترک اعضای هیات علمی گروه جامعه شناسی که در سال ۱۳۸۹ در زمینه ی وضعیت همیاری و مشارکت اجتماعی در شهر تهران انجام شده است، سطح حساسیت و واکنش شهروندان در قبال رخدادهای پیرامونی، وضعیت نگران کننده یی را نشان می دهد. نتایج این پژوهش که با بررسی متغیرهایی چون بی هنجاری (آنومی)، اعتماد اجتماعی، اثربخشی اجتماعی، رضایت اجتماعی، محرومیت نسبی، فردگرایی، تحلیل هزینه-پاداش، التزام مدنی و بی تفاوتی اجتماعی و به صورت پیمایشی با جامعه آماری ۸۵۰ نفری انجام شده است نشان می دهد، رفتارهای مشارکت گریزانه و بی تفاوت شهروندان تهرانی میزانی بالاتر از حد متوسط دارد. بر پایه ی یکی از یافته های آماری این پژوهش، ۳۸٫۴ (سی و هشت و چهار دهم) درصد از شهروندان تهرانی سطح بالایی از رفتار بی تفاوت و ۵۸٫۴ (پنجاه و هشت و چهار دهم) درصد نیز سطحی میانه از احساس بی تفاوتی دارند. با توجه به ارتباط تنگاتنگ این نوع احساس و ارتباط آن با دیگر معضلات رفتاری در جامعه، گروه پژوهش های خبری خبرگزاری جمهوری اسلامی با کامبیز مصطفی پور جامعه شناس، متخصص مسایل شهری و مدیر پیشین مطالعات و برنامه ریزی امور اجتماعی و فرهنگی مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران در مورد چالش های پیش روی مشارکت و همیاری شهروندان و راهکارهای مقابله با این چالش به گفت و گو پرداخته است. مصطفی پور به عنوان عضو انجمن روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی ایران سال ها در نهادهای مرتبط با معضلات اجتماعی از جمله کمیته ی علمی کاهش آسیب های اجتماعی شهرداری تهران دارای مسوولیت مدیریتی بوده است.
*به باور شماری از کارشناسان، بسیاری از رفتارهای ناپسند و معضلات اجتماعی در نبود یا کاهش میزان مشارکت و همیاری شهروندان بروز می کند؛ ریشه ها و زمینه های ضعف و رکود همیاری چیست؟
در این زمینه، جامعه شناسان به مفهومی چون بی تفاوتی اجتماعی اشاره دارند. این وضعیت در حالتی از نبود احساس درونی و عاطفه، بی علاقگی نسبت رخدادهای پیرامونی و دوری از درگیری هیجانی مردم نسبت به محیط اجتماعی شکل می گیرد؛ به این معنی که برای آنان مهم نیست در پیرامون شان چه رخ می دهد. در این وضعیت، طرز تلقی یا احساس بی علاقگی شکل گرفته می تواند از احساس بی تاثیری افراد در فرایندها و تحولات پیرامونی ریشه بگیرد. همچنین بی تفاوتی اجتماعی بیانگر نوعی بدبینی، بی اعتمادی، بی میلی و بی احساسی نسبت به رویدادهای جامعه است که از کمبود سرمایه ی اجتماعی ناشی می شود. بی تفاوتی نوعی آسیب شناخته شده ی مدنی است که در بحث های امروزی جامعه شناسی در برابر اعتماد اجتماعی، نوع دوستی و مشارکت قرار می گیرد؛ مفاهیمی که شاخص هایی برای پویایی و سلامت جامعه هستند. شاخص های یاد شده به نوعی همپیوند با ارزش ها، هنجارها و نهادهای جامعه و نیز ساخت و قشربندی اجتماعی و مباحث قومیتی است. روان شناسان، عواملی مانند انگیزه، قابلیت های فردی، عزت نفس، احساس اعتماد، اثرگذاری و کارایی را در فرایند مشارکت جویی شهروندان موثر می دانند؛ در حالی که دانشمندان علم سیاست در این زمینه به مولفه هایی چون چگونگی توزیع قدرت و ساخت آن و نیز شکل حکومت اشاره دارند. این موضوع نشان می دهد که مساله ی مشارکت دارای چهره ها و ابعاد گوناگونی است. اینکه بی تفاوتی اجتماعی چرا در گذشته کمتر به چشم می خورد و اکنون به معضلی آشکار تبدیل شده است به طور مستقیم با شهری شدن انسان ها ارتباط دارد. در ۲ سده ی پیشین، روند شهرنشینی در جهان دگرگونی های آشکاری داشته و در کشور ما نیز از نزدیک به ۵۰ یا ۶۰ سال گذشته این دگرگونی به وقوع پیوسته است؛ به این ترتیب که ترکیب و نسبت جمعیت شهرنشین به روستانشین به طور چشمگیری افزایش یافته است. در سال ۱۳۳۵ خورشیدی تقریبا ۳۰ درصد مردم در شهرها و بقیه در روستاها زندگی می کردند که اکنون این نسبت برعکس شده است. در دهه های پیشین، تحولات سیاسی- اجتماعی یی به وقوع پیوست که در انقلاب صنعتی، رشد کارخانه ها و به دنبال آن، مهاجرت روستاییان کشاورز به شهرها ریشه داشت. در مورد ویژگی های سبک های زندگی روستایی و شهری باید گفت، در روستاها روابط چهره به چهره وجود دارد، آدم ها همدیگر را می شناسند و در آن برخی احساس ها، هیجان های قومی و عصبیت برآمده از قلمرو حاکم است. برای مردم روستاها مهم است که همسایگان در چه شرایطی به سر می برند و از این رو زمانی که کسی نیازی داشته باشد، به او کمک می کنند. البته از دید برخی جامعه شناسان، زندگی روستایی نامطلوبی های خاص خود را دارد؛ زیرا به باور آنان، بیشتر اکتشافات، اختراعات و پیشرفت ها در زمینه های گوناگون مرهون زندگی شهری است. در برابر این دیدگاه، گفته می شود شهر جایی نامناسبی برای زندگی است؛ زیرا انسان در آن تنها می شود و احساس ناامنی و بی اعتمادی دارد. در چارچوب اندیشه زیملی اگر هر روز بخواهیم به کودکان دستفروش خیابان ها کمک کنیم، نمی توانیم به زندگی خود برسیم، بنابراین مجبوریم در شهرها به طور ناخودگاه بی عاطفه و از مسایل پیرامونی به راحتی رد شویم. دومین ویژگی انسان شهری، گزینشگری او است. در میان انبوه صداها، رنگ ها و آدم ها، انسان شهری با همه جوش نمی خورد و ارتباط برقرار نمی کند. انسان شهری به هر تماسی پاسخ نمی دهد و در میان گزینه های مختلف انتخاب می کند. سومین ویژگی و در واقع بایسته ی زندگی شهری، زندگی خصوصی و کسب برخی آزادی ها است. در زندگی روستایی اگر کسی کوچکترین اشتباهی مرتکب شود، لباس نامناسبی به تن کند و رفتاری ناشایست بروز دهد از جامعه ی کوچک آنجا طرد می شود. این در حالی است که در شهرها زندگی خصوصی شکل می گیرد و در چهاردیواری ها، اختیار به وجود می آید. در چنین فضایی فرد می تواند در چارچوب قانون هرکاری را انجام دهد.
* جامعه شناسان در میان ویژگی های جامعه ی شهرنشینی به مفهومی چون غریبگی اشاره دارند؛ آیا می توان این مفهوم را همپیوند با مفهومی چون بی تفاوتی توصیف کرد؟
ما در زندگی شهری تعریفی از غریبه داریم که در همه جای دنیای به صورت کلی همسان است؛ اما در جوامع مختلف ویژگی های خاصی دارد. در برخی کشورهای مدرن غریبه به کسی گفته می شود که ما او را نمی شناسیم ولی در یک زمان مشخص ممکن است از ما نیازی را برطرف کند. به عنوان مثال شما در کافه یی وارد می شوید، با کسی گپ می زنید، درد دل می کنید و شاید پس از آن هرگز او را نبینید. این فرد غریبه است ولی در زمانی مشخص به نیازی از ما پاسخ می گوید. مفهوم غریبه در جامعه ما اینگونه نیست. ما غریبه را کسی می دانیم که او را نمی نشناسیم و می خواهد بلایی بر سر ما بیاورد.دلیل این مساله هم این است ک قانون حد و حدود و اختیارات افراد را مشخص نمی کند و برای همین ما از غریبه گریزانیم. به این ترتیب »شهر ما« بر خلاف شعارها به هیچ وجه»خانه ما« نیست.
* رفتار بی تفاوت شهروندان بر پایه ی فرایندهایی چون غریبه انگاری به سبک جامعه ما، تا چه حد مساله یی اجتماعی به شمار می_آید؟
ما کسانی که در شهرها زندگی می کنیم، وقتی به مساله یی واقعی از همین جامعه روبرو می شویم، آن را مساله ی اجتماعی نمی دانیم و آن را مساله ی دولت و حکومت می انگاریم. به عنوان مثال، اعتیاد مساله یی اجتماعی است ولی دولت به کنشگر اصلی برای مقابله با این معضل تبدیل شده است. ما باید اجازه دهیم مردم مسایلی از این دست را درک و احساس کنند. ما نتوانستیم این موضوع را نهادینه کنیم که اعتیاد به مواد مخدر و روانگردان، آلودگی هوا، بی حجابی، طلاق و … مسایل مردم است تا دولت و حاکمیت. بر پایه ی برخی بررسی ها که در شهرداری تهران انجام شده، بسیاری از شهروندان مساله ی جمع آوری، تفکیک و بازیافت زباله را وظیفه یی می دانند که فقط برعهده ی شهرداری است. این مثال بیان کننده ی نوع نگرش مردم به مسایل اجتماعی است که به آنان نیز ارتباط می یابد.
* شماری از جامعه شناسان ما باور دارند، حکومت خود را وارد بسیاری از حوزه های اجتماعی می کند و می خواهد در قامت کنشگر اصلی رفع معضلات اجتماعی ظاهر شود که این مساله حکومت را با مشکلات بسیاری درگیر می کند. آیا همین موضوع عامل اصلی کنارکشیدن مردم از مسایل اجتماعی نیست؟
آنچنان که اشاره شد، خود ما هستیم که بسیاری از مسایل اجتماعی را به مسایل دولتی تبدیل می کنیم. به عنوان مثال، در بسیاری از مسایلی که دولت روی آن حساس می شود، مانند همسر آزاری، کودک آزاری و … ، به این دلیل دولت مداخله می کند که مردم خود را کنار می کشند و بی تفاوتی می کنند. البته این نوع رفتار مردم هم دارای دلایلی است که به آن اشاره خواهیم کرد. البته جاهایی هم هست که مردم وارد پویایی می شوند ولی دولت چندان روی خوشی نشان نمی دهد. در این زمینه باید گفت، گفت و گو در سطح شهرها کمتر صورت می گیرد، زمانی هم که کمپین (کارزار) هایی برای اهدافی چون نجات دریاچه ارومیه یا چالش آب یخ در حمایت از بیماران مبتلا به »ای.ال.اس« (ALS ) به راه می افتد، با نگاه رخدادهایی نامطلوب به آن نگریسته می شود. بر پایه ی بررسی هایی که صورت گرفته، هر زن به طور متوسط در جامعه ما هفت تا هشت بار مورد خشونت و آزار قرار گرفته است -از متلک گویی تا مسایل دیگر- و این در حالی است که به رغم آموزه های دینی در مورد حمایت برادران دینی از خواهرانشان، مردم واکنش جدی در این زمینه را مساله ی خود نمی دانند. در بررسی های شهری که در سال های گذشته در مورد امنیت کودکان صورت گرفته، مشخص شده است در محله هایی که مردم همدیگر را می شناسند، احساس امنیت بالاتری وجود دارد. این احساس نبود امنیت به خاطر کاهش سرمایه ی اجتماعی است که به دلیل کناره گیری مردم از مسایل اجتماعی بسیار کمرنگ شده است. مفهوم سرمایه ی اجتماعی در شهرها دارای شاخص هایی است که اعتماد اجتماعی از جمله ی آن ها است. بر پایه ی همین اعتماد است که مسیر زندگی در جوامع شهری هموارتر می شود.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۶:۰۳ ق.ظ

دیدگاه


× 9 = هفتاد دو