فرهنگ های مشوق به جمع گرایی شادی آفرینند

فرهنگ های مشوق به جمع گرایی شادی آفرینند

گروه فرهنگی: بدون شک مهم ترین عامل در میزان شادکامی یک ملّت را می توان در فرهنگ آن ملّت جستجو کرد. به طوری که رضایت در زندگی مردمی که فرهنگشان دارای عناصر شادی آفرین بیشتری باشد، بیشتر از مردمی است که فرهنگشان از این عناصر، کمتر بهره دارد؛ امّا این عناصر فرهنگی، کدام ها هستند. و میزان اهمّیت هر کدام در ایجاد شادکامی در فرهنگ های مختلف، چه قدر است.اگر عناصر فرهنگی را بر حسب کارکردهایی که دارند، طبقه بندی کنیم، شاهد کارکردهای بسیاری از قبیل: تأمین نیازهای فطری و حیاتی انسان، ایجاد همبستگی و انسجام اجتماعی، ایجاد تحرّک و پویایی اجتماعی، ایجاد هویت فردی و اجتماعی، تعیین نگرش و جهان بینی افراد و گروه ها، شکل دهی به رابطه انسان و محیط پیرامونش و… خواهیم بود که در واقع می توان تفاوت بین زندگی انسان و دیگر حیوانات را بر اساس فرهنگ پذیر بودن بشر و تأثیر کارکردهای رهنگی بر زندگی او دانست و به عبارتی، انسان را یک حیوان فرهنگی قلمداد کرد.
همان طور که اشاره شد، یکی از مهم ترین کارکردهای فرهنگ، تعیین نگرش و جهان بینی افراد در زندگی فردی و اجتماعی است. بر این اساس، افراد و گروه ها، راه و روش ویژه ای را در زندگی بر می گزینند، شیوه ارتباط آنها با پدیده های پیرامونشان (مثل گیاهان، حیوانات و حتّی اجسام بی جان) مشخّص می شود و نحوه نگرش آنها به مفاهیم ذهنی و انتزاعی (مانند غم و شادی، خوش بختی و تیره بختی و…) شکل می گیرد. پس این که انسان ها، چگونه به شادی نگاه می کنند و عوامل ایجاد رضایت در زندگی را در چه چیزهایی جستجو می کنند، همگی بسته به نگرش های فرهنگی آنها به این مقوله دارد. روشن است که همه فرهنگ ها، به یک شیوه ، با این مقوله برخورد نمی کنند و هر یک، بنا به زیرساخت های تاریخی، دینی، اجتماعی و سیاسی خود، به نوعی، نگرشی ویژه نسبت به رضایت از زندگی دارند.
انسان، موجودی دو ساحتی است که هم دارای جسم (بُعد مادی) است و هم دارای روح (بُعد معنوی). از این رو، از ابتدای آفرینش، همیشه نوعی گرایش به نیروهای معنوی و ماورای طبیعی در انسان، وجود داشته است که ارتباط با آنها، باعث ایجاد نوعی آرامش و آسایش خاطر در انسان می شود. چنین ارتباطی در فرهنگ های ابتدایی، به اشکال مختلفی چون: ستاره پرستی، خورشید پرستی و یا پرستش عناصر طبیعی دیگر آغاز شده و بعدها به توتمیسم (بت پرستی) کشیده است. با افزایش آگاهی ها و توانایی های ذهنی و روحی بشر، این اَشکال ابتدایی ارتباط با ماورا ـ که از طریق رابط های عینی (ستاره، خورشید، بت و…) صورت می گرفته اندـ، جای خود را به مسائل ذهنی و انتزاعی پیچیده تری چون: اسطوره ها و ربّ النّوع های (الهه های) مقدّس ـ که در اسطوره های یونان و ادیان باستانی چون دین زردشت و… می توان نمونه های آنها را مشاهده نمودـ، دادند. با گذشت زمان، تمام نیروهای پراکنده در ربّ النّوع های مختلف، در یک خدای واحد، متمرکز شدند و نوعی ارتباط جدید با ماورا، به نام یگانه پرستی» را پدید آوردند که نمونه های آن را می توان در ادیان توحیدی مشاهده نمود.
آنچه در این میان مورد توجّه است، آرامشی است که انسان از این رهگذر، به دست می آورد. همراه دانستن و در تحت حمایت یک موجود ماورایی قدرتمند بودن، در میان گذاشتن مشکلات و غم و اندوه هایی که یک نفر نمی تواند با دیگران مطرح کند، با نیروهای ماورایی و درخواست کمک برای رفع مشکلات و گرفتاری هایش از آنها؛ ارجاع پدیده ها و مسائلی که از حیطه آگاهی و دانش بشری خارج هستند به قضا و قدرهای ماورایی و…، همه و همه، باعث افزایش عزّت نفس، ایجاد آرامش و به نوعی، آسودگی خاطر در ذهن و روان آدمی می شوند. این مسئله، امروزه بر اساس مشاهدات تجربی نیز به اثبات رسیده است که دین و اعتقاد به ماورا، شادکامی و رضایت از زندگی را در افراد، افزایش می دهد.انسان، موجودی است با قابلیت تفکّر، تعقّل، اختیار، مدیریت و تفسیر و تجزیه اطّلاعات و وقایع پیرامون خود، و همین ویژگی های منحصربه فرد، سبب شده اند که جایگاه آدمی، در بین تمام موجودات، در ممتازترین درجه ممکن قرار بگیرد، به گونه ای که توانایی های هیچ موجود دیگری را نمی توان با قابلیت های بشری مقایسه نمود. لذا می توان چنین ادّعا کرد که تمام موجودات، به نوعی، تحت سیطره انسان قرار دارند. این، واقعیتی است که آدمی در طول تاریخ به آن رسیده است و همواره در جهت اثبات آن و تحکیم حاکمیت بلامنازع خود بر جهان، کوشیده است.از آن جا که کشش به سوی اقتدار و عزّت نفس را می توان به عنوان یکی از نیازهای غریزی بشر نیز جستجو کرد، از این رو، فرهنگ هایی که به این نیاز انسان، بیشتر بها داده اند و میدان را برای به کارگیری قوّه اختیار و بلندپروازی های ذهن نوآور و همیشه ناآرام او فراهم کرده اند، احساس رضایت بیشتری را برای پیروان خود در زندگی به ارمغان می آورند.مطمئناً رضایت از زندگی در فرهنگی که انسان را برترین و کامل ترینِ موجودات می داند و تمام کائنات را طفیلی او و وسیله ای در اختیار او برای رسیدن به کمال معرّفی می کند و نیز طبیعت را صحنه و جولانگاه اختیار و عقل و احساس و شعور و تفکّر آدمی برای کشف قوانین جدید و گشودن دروازه هایی تازه به سوی لایه های پنهان جهان درون و برون او بر می شمارد، بسیار متفاوت است با رضایت از زندگی در فرهنگی که انسان را گناهکاری معرّفی می کند که به واسطه گناه خویش، از کمال حقیقی خود به دور افتاده است و محکوم به زندگی توأم با رنج و سختی همیشگی، در تبعیدگاهی به نام زمین است.از این رو، در طول تاریخ، همواره پیروان فرهنگ ها و مکاتبی که برای انسان، ارزشی بالاتر از دیگر موجودات، قائل بوده اند و او را به عنوان موجودی مقتدر و توانا در انجام دادن هر کاری ستوده اند و راه را برای این اقتدار و حاکمیت او باز گذارده اند، شادتر و با رضایت بیشتری از مکاتبی که این گونه به نوع بشر نمی نگریسته اند، زندگی کرده اند. شاید بتوان بزرگ ترین و درخشان ترین دستاوردهای تاریخ بشر را به دوره های فرهنگی ای نسبت داد که باعث افزایش صلابت و عزّت نفس انسان ها شده اند.انسان نیز مانند موجودات دیگری چون: مورچه، زنبور عسل، موریانه و…، به طور فطری، به زندگی در جمع هم نوعان خود، متمایل است؛ امّا تفاوت اجتماعات انسانی با موجودات دیگر، در این است که موجودات دیگر، تنها برای حفظ حیات و بقای خود (تأمین غذا و حفاظت خود در برابر دشمنان و…)، به جمع گرایی روی می آورند، در حالی که انسان، علاوه بر برآوردن نیازهای زیستی خود در اجتماع، می تواند عواطف و احساسات درونی خود را نسبت به دیگران بروز دهد، با آنها احساس همدردی کند و به طور متقابل، از آنها احساس همدردی ببیند، با آنها گریه کند و بخندد، آنها را تحسین کند و مورد تایید آنها قرار بگیرد، به همنوع و میهن خود عشق بورزد و… . از این رو، زندگی کردن در جمع، به خاطر ارضای احساسات و عواطف آدمی، کمک بسیار زیادی به آرامش درونی و تخلیه هیجانات روحی او می کند و بدین ترتیب، موجبات ایجاد احساس آرامش، شادکامی و رضایت از زندگی را در او فراهم می‌‎آورد.بنا بر این، می توان چنین نتیجه گرفت که فرهنگ هایی که انسان ها را به زندگی در جمع و شرکت در فعّالیت های گروهی (جشن ها و ایین های سنّتی، مراسم عبادی و…) تشویق می کنند، به نوعی، با ایجاد روابط متقابل میان آنها و تشکیل و تقویت پیوندهای مشترک عاطفی، ارزشی، ملی و… در بین آنها ـ که زمینه ساز رفاه مادّی و توسعه و تمدّن اند ـ و نیز با ایجاد انسجام و همبستگی عقیدتی و عاطفی در میان اعضای یک اجتماع، موجب ایجاد آرامش و رفاه خاطر بیشتر آنها می شوند.چنین فرهنگ هایی، با تشویق افراد به جمع گرایی، به نوعی، باعث هنجارپذیر شدن آنها و حمایت و رعایت از ارزش های حاکم بر جامعه می شوند که این، خود باعث ایجاد همگونی (وحدت) اجتماعی و جلوگیری از تشتّت آرا و نظریات و زد و خوردهای عقیدتی در اجتماع می شود و از سوی دیگر، با ترویج احترام به حقوق دیگران، در واقع، فضای اجتماعی را برای یک زندگی آرام و دلپذیر و به دور از تنش، فراهم می‌آورند.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۵:۰۹ ق.ظ

دیدگاه


هشت − = 3