فرهنگ عجله نابهنجاری تخریب

فرهنگ عجله نابهنجاری تخریب

علی رزم آرای
گروه فرهنگی:روشن است که پیشرفت و ترقی همه ملت‌ها جدا از نوع حکومت و ساختار سیاسی، رابطه مستقیمی به نوع فرهنگ، خصوصیات فردی و گروهی مردم دارد. وجود برخی خصایص منفی و نابهنجار در بین انسان¬ها بطورغیر قابل انکاری می‌تواند در مسیر رشد و پیشرفت جوامع تأثیری معکوس داشته و این ویژگی‌های منفی با نهادینه شدن در فرهنگ و زندگی روزانه موانع بزرگی بر سر راه تغییرات مثبت اجتماعی و سیاسی بر جای گذارند. صفاتی که عمدتاً ارتباطی به نوع حکومت نداشته و معمولا ریشه در تربیت، شخصیت و اعتقادات مردم دارد. شاید اگر دقت کرده باشیم در جریان عادی زندگی ما اهالی کلانشهر ارومیه نیز مواردی به چشم می‌خورد که به شدت به آنان خو گرفته‌ایم. مواردی که بیشتر حکایت از وجود فاصله‌های عمیق بین ما اهالی شهر در هر حالت و در هر موقعیت دارد. در هر حال، این موارد همه از بد خلقی‌ها و حتی بی‌اخلاقی ما مردم ارومیه سرچشمه می‌گیرد.عجله نوعی نابهنجاری رفتاری: احتمالا شما هم بارها از این همه عجله در زندگی پیرامون¬ تان متعجب شده¬¬اید واز خودتان سؤال کرده¬¬اید که چرا همه این قدر با عجله از کنار یکدیگر می¬¬گذرند، چرا با سرعت بیش از حد مجاز ماشین¬های ¬شان را عبور می¬دهند یا اداره را همانطور با شتاب ترک می¬¬کنند که خانه را ترک گفته ¬بودند، با عجله خرید می¬کنند و گاهی برسر تأخیر و تعجیل دعوا راه می ¬اندازند. جالب است که با این اوصاف ضرب¬المثل معروفی چون عجله کار شیطان است هم ورد زبان کردارهای روزمره¬مان می¬شود. این همه عجله اگرهم مقصدی داشته باشد گویا همواره مقصودی ندارد. فرهنگ عجله به این معنا، چونان دالی میان تهی یا بدون مدلول می¬¬نمایاند که می¬¬توان آن را با ساختارهای ناپایدار زندگی نیز پیوند داد همین طور به فرهنگی نظر داشت که فرد را در مضیقه و اضطرار قرار می¬دهد. گویا همین در مضیقه بودن ماست که فرهنگِ عجله را ایجاد می¬کند. فرهنگی که بیشتر نشان دهنده ناداشته ¬هاست و فرهنگی که بیشتر بر فقدان¬ها تکیه دارد: عدم¬اطمینان، عدم¬قطعیت و عدم¬امنیت. مهمترین نشانه¬¬های فرهنگ در مضیقه را می¬توان در مؤلفه ¬هایی چون بی ¬ثباتی، بی¬ نظمی و عدم-استقرار در وضعیت مشخص جست و جو کرد. همه این مؤلفه¬¬ها یک چیز را نشانه رفته¬¬اند: فرار بودن امور در زندگی ایرانی. همین فراریت، موجب سیال بودن واقعیت¬های زندگی شده است. خصلتی که کار کارشناسانه وجامعه¬شناسانه را دشوار ساخته است اما این خصلت آنچنان¬که برخی گفته می¬شود معمایی نیست بلکه تنها در بستر تحلیل وضعیت مضطر بودن ما قابل تحلیل است. عجله، زمان را به ولوله می¬اندازد و با دستکاری در آن نقش ناموزون خود را بر آن حک می¬کند. در اینجا عجله به معنای با زمان بودن و همراه با زمان بودن نیست بلکه به معنای سبقت جستن یا عقب افتادن است. چیزی که عجله به فراموشی می¬¬سپرد دل سپردن و لذت بردن از لحظه حال است. عجله زمانِ ایرانی را از خطی بودن خارج ساخته و به زمان دیالکتیکی بدل کرده است. اگر زمان مسیر خطی خود را طی می¬کند آدم¬ها با مصرفِ متفاوت زمان آن را در حالت رفت و برگشتی جای می¬دهند: گاهی سریع¬تر و گاهی دیرتر. اگر من در زمان مشخصی بخواهم کاری انجام دهم عجله با پیشدستی کردن در زمان مقرر شده برنامه¬های مصوب را واژگون می¬کند. در جامعه ¬ای که راهی جمعی برای حل مسئله وجود ندارد عجله ساده¬ترین ساز و کار شخصیِ حل مسئله است. از سوی دیگر فرهنگِ عجله کردن در کشور با دستکاری و چرخش زمان، میان زمان¬های مهم و زمان در اضطرار همواره زمان در اضطرار را انتخاب می¬کند. پدیده ¬ای که اسم آن را می-شود«مازاد زمان یا زمان در وقت اضافی» گذارد. استفاده از تاکتیک مازادِ زمان در فضای زندگی رخنه ایجاد می¬کند و زمان دیگری یا زمانی بی¬زمان را به خود متعلق می¬سازد. حتی گاهی بدون آنکه مالکیت خدشه دار شود افراد از موقعیت¬های دیگران به سود خود بهره می¬برند. فرهنگِ عجله از آن رو که در زمان می¬دود زمان¬های دیگر را نیز به سود خود تسخیر می¬کند. کار تاکتیک نیز دستکاری و چرخش چیزها به نفع خود ماست. این عمل درست در جایی می¬تواند صورت گیرد که امکان تصاحب کامل چیزی وجود ندارد. بیراه نیست که بگوییم عجله نوعی ساز و کارِ تاکتیکی در اختیارمان قرار می¬دهد تا از نظم¬ های مستقر بگریزیم. این مسئله در مفهوم مازاد زمان که چند سطر پیشتر از آن سخن گفتیم مشهود است. این مفهوم را می¬شود با نگاه کردن به یک چهار راه سه¬ زمانه بدست آورد. مفهومی که اگرچه توضیح دهنده یک موقعیت جزیی در زندگی روزمره است اما برای تمامیت زندگی روزمره ایرانی قابل تعمیم است. به خصوص وقتی که بین فرهنگِ عجله و مفهوم مازادِ زمان پیوند خویشاوندی برقرار کنیم قدرت این تعمیم بخشی نمایان می¬شود. برای فهم مفهوم مازادِ زمان کافی است لحظه¬ای را تصور کنیم که پشت چراغ قرمز ایستاده¬¬ایم و چراغ برای ما هنوز قرمز است. در لحظه¬ای این امکان وجود دارد که چراغ راهنمایی برای هیچ کدام از طرفین سبز نباشد. این لحظه همان لحظه در تعلیق است لحظه¬ای که گویا به طرف خاصی تعلق ندارد و همه باید بایستند تا چراغ به یک طرف دستور حرکت دهد. درست در لحظه¬¬ای که چراغ برای طرف دیگر قرمز شده است اما هنوز برای این طرف سبز نشده است طرف سومی وجود دارد که ازاین «نازمان» استفاده می¬کند و فرصت را غنیمت می¬شمارد و از خیابان عبور می¬کند. البته این اقدام بیشتر توسط موتورسواران صورت می¬گیرد فرهنگ موتور ¬سواری در شهرخودمان ارومیه ناشی از همین فرهنگ عجله است تکنولوژی که هم ماشین هست وهم نیست و در عین حال اجازه می¬یابد تمامی قوانین راهنمایی ورانندگی را دور بزند و …. در اینجا رسیدن به مقصد خود هدف نیست بلکه سریع¬تررسیدن (عجله) هدف اصلی است! همان طور که دیدیم فرد ایرانی ( برای مثال ارومیه¬ای) مترصدِ لحظه زمادِ زمان است و به تصرف زمانی می¬پردازد که بدان¬ تعلقی ندارد. به این معنا، جامعه ما در تمامیتش جامعه مازادِ زمان است. جامعه¬ای است که از فرصت¬های خاص استفاده لازم را می¬برد و شاید آن فرصت را از فرصت¬های مربوط به خودش مفیدتر تشخیص می¬دهد. مسئله در اینجا بر سر یافتن راه¬های فرار در جامعه است اما این جامعه¬¬ای که همواره به دنبال یافتن راه¬های فرار و رخنه در چیزها و زمان¬هایی است که بدان تعلق ندارد نمی¬تواند جامعه¬¬ای قانون¬مند باشد. درعوض دنبال رخنه در لایه¬هایی از قانون است که بتواند از آنها به نفع خود بهره ببرد.عجله کردن همواره جامعه ما را در حرکت قرار داده است اما این حرکتی نیست که توسعه زا باشد یا مطلوبیت داشته باشد بلکه این حرکت به معنای عدم¬ثبات و تغییرپذیری و بی¬¬برنامه¬گی مستمر است. وضعیتی که اجاز نمی¬دهد چیزها در موقعیت خود بایستند و قدری درنگ کنند، قوام یابند، پایدار شوند و قابل پیش¬بینی گردند.فرهنگِ عجله است که جوانمرگ شدن چیزها را موجب می¬شود درکشورما بسیاری چیزها پیش از آنکه بالغ شوند از میان می¬روند. زندگی در عجله، زندگی در رفتن است، نه زندگی در سکون. تمدن¬سازی نیازمند توقف و ایستادن است در عوض عجله می¬¬تواند شکلی از مدرنیته ایرانی را بنا کند که دائما کارش را از طریق تخریب جلو می¬¬برد و نه ساختن. جامعه¬ای که تخریب و ویران¬سازی برایش مقدم بر مقصدی است که باید به آن دست یابد. ناپایداری، بی¬ثباتی، ویران¬سازی مداوم جامعه، نمی¬¬تواند با فرهنگِ مضطرب، عجول و بی هدف آن جامعه نامرتبط باشد. و در نهایت عجله تنها فرهنگ ناداشته¬ها نیست بلکه فرهنگ از دست دادن هم هست و جامعه¬¬ای را به ما نشان می¬دهد که دائما نگران از دست دادن چیزهاست!

نوشته شده توسط admin در جمعه, ۰۷ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۵:۲۸ ق.ظ

دیدگاه


+ نُه = 18