فراز و فرودهای زندگی سیاسی ابراهیم یزدی

فراز و فرودهای زندگی سیاسی ابراهیم یزدی

گروه تاریخی: مرگ ابراهیم یزدی دبیرکل سابق نهصت آزادی،در رسانه‌های متکثر این روزگار،بازتابی داشت بس کمتر از انتظار. جماعتی که اپوزیسیون نظام خوانده می شوند،نه حاضر شدند درسوگ او »توفان توئیتری« برپا کنند و نه حتی در حد یک »ابراز تاسف ساده« با خانواده و کسان او همدردی.
این طیف حضور و فعالیت های یزدی در دوران اوج گیری انقلاب در نوفل لوشاتو و نیز گپ وگفت انتقادی او با فرماندار معدوم تهران در شب ۲۲ بهمن و مواردی از این قبیل را به مثابه گناهان نابخشودنی وی برگرفتند و تبلیغات خبری خود را بر پایه آن سامان دادند. جای دارد که افرادی که چون یزدی می اندیشند و زیست می‌کنند، از این رویداد عبرت پیشه کنند که همراهی های گسترده با سیاست های کانون های قدرت جهانی، عاطفه آنان را به غلیان نمی آورد و در داوریایشان به گاه خود،تغییری نمی آفریند.پی جویان سیاستِ ایران برای آغازین بار،ابراهیم یزدی را در دهکده نوفل لوشاتو دیدند که به عنوان تنظیم کننده و مترجم گفت وشنودهای مطبوعاتی ورادیو تلویزیونی امام خمینی انجام وظیفه می کرد. البته او تلاش داشت که به همراه ابوالحسن بنی صدر و صادق قطب زاده در رسانه ها «سخنگو» یا «مشاور» ایشان نیز قلمداد شود،که با تکذیبیه صریح امام خمینی،موضوع منتفی شد.
پیش از آن یزدی در انجمن های اسلامی اروپا و آمریکا فعال بود که البته او و گروهش، در سپهر مبارزات سیاسی، توجه چندانی را به خود جلب نمی کردند. او علاوه بر کنش گری سیاسی، وکیل امام خمینی در امور حسبیه بود، وجوه شرعیه را دریافت می‌کرد،مسئله شرعی جواب می‌داد و نمازجماعت اقامه می‌نمود! او در‌ سال‌های بعد نیز تلاش زیادی کرد که (لااقل هم سنگ با بازرگان)به عنوان یک نظریه پرداز دینی نیز مطرح باشد که در آن توفیقی نیافت و همچنان یک فعال سیاسی تلقی می شد.
در روزهای حضور در نوفل لوشاتو،اولین نشانه های همرنگی یزدی با موج انقلاب،در جریان سفر مهدی بازرگان به پاریس آشکار شد.بازرگان درچندجلسه گفت وگو با امام خمینی، حاضر به پذیرش برخی دیدگاه‌ها و شرایط ایشان نشد و در همان حال نوفل لوشاتو را ترک کرد.در این هنگام یزدی با صدور اطلاعیه ای بر علیه بازرگان،به تخطئه دیدگاه‌های او پرداخت.این یکی از مغفول ترین مواضع یزدی دردوران اقامت در پاریس است که کمتر به چشم تاریخ نویسان می آید.
گفت وگو با مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران در برابر دوربین تلویزیون درشب ۲۲ بهمن۵۷،از دیگر مظاهر آشکار انقلابی گری یزدی درآن دوران است.هرچند او بعدها وپس انتشاربخشی فیلم این گفت وگو،سعی درتعدیل برداشت عمومی از این جلسه داشت و خواهان انتشار تمامی این فیلم شد،اما بعید به نظر می رسید که او در قطعات منتشر نشده این فیلم،تغییر شخصیت داده و درقامت فرد دیگری ظاهرشده باشد.
او در آن جلسه تلاش داشت تا کاملا زمام بازجوی از رحیمی را دردست گیرد و حتی حجت‌الاسلام صادق خلخالی را نیز از دخالت و سوال منع می کرد!شواهدی نیز دردست است که یزدی می خواست خود قضاوت درباره متهمان بازمانده از فرارِ رژیم گذشته را برعهده داشته باشد که با حکم امام خمینی به آیت الله صادق خلخالی موضوع فیصله یافت.
هم آوایی یزدی با انقلابی گری ِسال‌های آغازین انقلاب، مصادیق دیگری نیز دارد که نوع موضع گیری وی دربرابر رویداد تسخیر لانه جاسوسی در زمره بارزترین آنهاست.او برخلاف مهندس بازرگان که اقدام دانشجویان را »برخلاف اسلام،امام و همه چیز«می دانست و حتی در محفلی آنها را »بی شرف«نامید،تسخیر را تائید و حمایت کرد و در وهله نخست،دولت آمریکا را مسئول این واقعه دانست!تاسف یزدی از این رویداد،تنها فرازهای پایانی اظهار نظر او را به خود اختصاص داد،آنجا که اشاره داشت: دولت ایران مسئول حفظ جان و امنیت اتباع خارجی است.
یزدی پس ازکنار رفتن از دولت موقت و در دوره آغازین مجلس،اگرچه در فراکسیون کوچک نهضت آزادی و درقامت منتقدین رفتارهای حزب جمهوری اسلامی و نهاد های حاکمیتی هم سو با آن ظاهر شده بود،اما با این همه تلاش داشت که همچنان برای طرف مقابل دوست و تفاهم پذیر جلوه کند. در دهه ۶۰ وپس از خروج نهضت آزادی از قوای مجریه و مققننه،تنها یزدی بود که در فروردین ۱۳۶۴، اقبال دیدار با امام خمینی را پیدا کرد.
هرچند که تاکنون موسسه نشر و تنظیم آثار امام یا هر فرد و نهاد مطلع دیگری،گزارشی از مطالب مطروحه در این ملاقات را منتشر نکرده اند،اما خود وی مدعی بود که برای مشاوره در امر جنگ به جماران خوانده شده است. هرچند که گزارش او از این دیدار،دست کم در فقراتی، دور از باور به نظر می رسد.
پاسخ امام خمینی به نامه وزیر کشور وقت درآستانه انتخابات سومین دوره از مجلس شورای اسلامی، آئینه‌ای تمام نما از واپسین دیدگاه‌های ایشان درباره این گروه، در واپسین ماههای حیات است که ازآن پس، راه هرگونه فعالیت قانونی را براین حزب بست: »پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت می‌دهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکا است، و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است؛ و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شاید آمریکای جهان‌خوار را، که هرچه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملت‌های تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست، بهتر از شوروی ملحد می‌دانند. و این از اشتباهات آنها است.
در هر صورت، به حسب این پرونده‌های قطور و نیز ملاقات‌های مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها، که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملت‌های مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا می‌زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می‌خورد که قرن‌ها سر بلند نمی‌کرد، و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانون‌گذاری یا قضایی را ندارند ؛ و ضرر آنها، به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی‌مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویل‌های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهک‌های دیگر، حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است«.
ازآن پس تلاش نهضت آزادی و شخص یزدی نیز برای تشکیک در اصالت این نامه نه تنها به جایی نرسید،که وی با شکایت مرحوم حاج سیداحمد خمینی به دلیل ایراد تهمت به تحمل شلاق محکوم گشت.ابراهیم یزدی پس از بازگشت به ایران،در دو حوزه»نهضت آزادی« و »دولت موقت« کردارهایی را از خود به نمایش گذاشت که تمایل او را برای ایفای نقش »پدرخوانده «نمایان ساخت.
یزدی در دولت موقت نیز،با برخی وزرا اصطکاک هایی یافت که عمدتا به کناره گیری رقیبان منتهی شد.اولین مورد اختلاف، با کریم سنجابی وزیر خارجه دولت موقت نمود یافت که به استعفای وی انجامید و سپس خود جای او را گرفت! بعدها سنجابی و عزت الله سحابی درخاطرات خویش از ماجرا پرده برداشتند و گفتند:یزدی و دامادش شهریار روحانی در قلمرو مدیریتی وزارت خارجه، دخالت هایی غیرمسئولانه داشتند و حتی در مواردی برای وزیر پاپوش می دوختند!…سنجابی نیز که درآن موقعیت اینگونه رفتارها را تاب نمی آورد،عطای وزارت را به لقایش بخشید و کنار رفت.
درآستانه هفتمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری،یدالله سحابی از بنیانگذاران نهضت آزادی طی اطلاعیه ای، از دوتن از اعضای این نهضت یعنی ابراهیم یزدی وعلی اکبرمعین فر و نیز فرزندش عزت الله سحابی خواست که در این انتخابات کاندیدا شوند.
قابل حدس بود که صلاحیت آنان از سوی شورای نگهبان رد خواهد شد. رد شدگان در موضع گیری های بعدی خویش،ضمن اعتراض به شورای نگهبان،اعلام کردند که در روز انتخابات،به خودشان رای خواهند داد! با این همه و به ناگاه پس از دوم خرداد، اعضای این گروه درقامت حامیان سینه چاک خاتمی ظاهر گشتند و خویش را از ابواب جمعی «حماسه دوم خرداد» قلمداد کردند! جناح چپ نیز که تازه بر مسند قوه مجریه تکیه زده بود، دست آنها را خواند و در برابر ایشان، شگرد جالبی را به کارمی بست.
در کنگره های خویش آنها را زینت المجالس می ساخت،صفحات روزنامه های خود را با تصاویر وگفت و گوهای ایشان مزین می کرد،اما حاضر نبود که قدرت را با آنان تقسیم کند.
شواهد این امر در چند نوبت بروز کرد.یکی در آستانه انتخابات ششمین دوره مجلس بود که هیات اجرایی وزارت کشور، صلاحیت علی اکبر معین فر از اعضای شاخص نهضت آزادی را رد کرد.
دیگری در آستانه دومین دوره از انتخابات شورا ها بود که در مرحله اول،صلاحیت همه کاندیداهای موسوم به ملی-مذهبی از سوی مجلس اصلاحات رد شد.اصلاح طلبان چپ،تنها در یک نوبت به نهضت آزادی فرصت وزن کشی اجتماعی دادند و آن هم در مرحله دوم بررسی صلاحیت ها در دومین دوره از انتخابات شوراها بود که نتیجه ای بس نامیمون برای ایشان رقم زد.
دیدگان حیرت زده یزدی پس از سالها توهم محبوبیت و محرومیت از شرکت در انتخابات،مشاهده کرد که حضور او وطیف متبوعش دراین کارزار، هیچ شوق وانگیزه ای در مردم تهران برنیانگیخت وساکنان این کلانشهر، بود و نبود آنان در این رقابت را یکسان انگاشتند و نهایتا گروه اصولگرای «آبادگران ایران اسلامی»اعتماد رای دهندگان را جلب کرد.
ضربه ای که ابراهیم یزدی و گروه متبوعش درپس این گزینش متحمل گشتند،بس سنگین بود.آنان در اظهار نظرهای خویش در روزهای منتهی به انتخابات،به قدری از پایگاه اجتماعی خود مطمئن بودند که برای ائتلاف بادیگر گروه‌های اصلاح طلب شرط می گذاشتند!
شخص یزدی نیز در حرکتی نمادین در برخی میادین تهران – از جمله میدان ۷تیرکه مرکز فروش البسه زنانه و معمولا پرجمعیت است – حضور می یافت و اوراق تبلیغاتی نهضت آزادی را پخش می کرد! پس از آن رویداد بود که یزدی وگروهش مصلحت را در این دیدند که همواره سربه زیر چتر اصلاح طلبان داشته باشند و هوای استقلال را از سر بیرون کنند و اینچنین شد که در وقایع بعدی او وهمفکرانش تنها در قامت شریک اصلاح طلبان ظاهر شدند و خوب و بد وقایعی چون انتخابات های ریاست جمهوری سالیان ۸۴،۸۸،۹۲و۹۶را باهم پذیرا گشتند.
گروه موسوم به نهضت آزادی را میتوان حزبی»عقیم«قلمداد کرد که کمتر در عرصه زایش و تربیت نیرو توفیق داشته است. آنان از بدو پیدایش و حتی در دورانی که پس از پیروزی انقلاب قدرت را در دست گرفتند،تنها در سطح نخبه گان و مراکز تصمیم گیری فعالیت می کردند و ارتباط با بدنه اجتماعی را فرو گذاردند. رفتار آنان در دوره اصلاحات نیز نشان می داد که بیشتر به لابی گری با دولتیان و مراکز مربوطه علاقه دارند و بسوی عضوگیری و تبدیل شدن به یک جریان پرقدرت اجتماعی پیش نمی روند.
راز بی اعتنایی جامعه به آنان در دومین دوره انتخابات شوراها و نیز دراین روزها عکس العمل بسیار ضعیف بدنه اجتماعی به مرگ ابراهیم یزدی را نیز، باید درهمین نکته جست.اینک با مرگ اغلب چهره های نمادین و مشهور این جریان وفقدان نیروهای شناخته شده و فعال درمیان آنان،شاید بتوان بی عاقبتی را درپیشانی این حزب خواند و آن را جریانی تمام شده دانست،چنانکه بسیاری از فعالان سیاست اینگونه می اندیشند.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۶ ساعت ۴:۳۵ ق.ظ

دیدگاه


8 − = هفت