طنزپردازی در فرهنگ آذربایجان

طنزپردازی در فرهنگ آذربایجان

علی رزم آرای
گروه فرهنگی: بگذارید اصل ماجرا را با چند سؤال ناقابل آغاز کنم. ادبیات طنز ارومیه را با چه معیاری می‌شناسیم؟ اصولا ً ادبیات طنز این دیار از کجای تاریخ و با کمی تخفیف تاریخ معاصر شروع می‌شود؟ ره‌یافت طنز به زبان‌های ترکی و فارسی و کردی در این شهر هفتاد رنگ نسبت به گذر زمان، تغییرات و اتفاقات مختلف اجتماعی سیاسی و… چگونه بوده است؟ تا چه اندازه وضعیت بن بست زبان و ادبیات ترکی در دوران طاغوت قبل از انقلاب، گونه‌های متفاوت ادبی و هنری این زبان و ادبیات و از آن جمله طنز آن را عمیقاً ً متأثر کرده است؟ آیا فقدان یک جریان طنز روشن در ادبیات شهر ارومیه ارتباط مستقیمی با روحیات اجتماعی و سیاسی مردم منطقه دارد؟ و یا احیانا ً با نگاه دولتی و نوع مدیریتی حاکم بر آن؟ طنز ژورنالیستی در کنار طنز ادبی از چه نوع تعریف روشن و مشخصی در مطبوعات این شهر برخوردار است؟ و…
شاید تحلیل و پاسخ گویی به همه این سؤالات و یا سؤالاتی از این دست در مورد ادبیات طنز و فقط ادبیات طنز شهر ارومیه، به یک طرح مطالعاتی از نوع فرهنگی و ادبی نیاز داشته باشد تا در کنار مواد و منابع تاریخی به استخراج همه گوشه‌های مربوط به طنز آن، از ترکی تا فارسی، از کوشش و ظرافت‌های فردی تا حرکت‌های جسته و گریخته‌ای هفتگی و یا ماهیانه و… پرداخت و به همین دلیل اینک اولین گام در شناخت گوشه طنز در خطه آذربایجان و نه فقط ارومیه! علی اکبر صابر:تاریخ ادبیات آذربایجان، همچون تاریخ سیاسی آن، مملو از افرادی است که همگام با ملت برای تحقق آزادی تلاش کرده و منافع کشور و مردم خود را بر منافع شخصی ارجح دانسته و در این راه از هیچ‌گونه تلاشی فروگذار نکرده‌اند. میرزا علی‌اکبر طاهرزاده ملقب به صابر، یکی از همین مبارزان بی‌ادعاست.
میرزا علی‌اکبر طاهرزاده (صابر) در روز ۳۰ می سال ۱۸?۲ میلادی در شهر شماخی متولد شد. پدرش بقالی کوچکی داشت و به خاطر اعتقادات مذهبی، می‌خواست صابر را در قامت یک روحانی ببیند. به همین دلیل در هشت سالگی او را به مکتب فرستاد. صابر تا دوازده سالگی در مکتب بود تا اینکه بعدها در مدرسه دولتی باکو که توسط شاعر مشهور آن دوران، سیدعظیم شیروانی افتتاح شده بود شروع به تحصیل علوم جدید کرد. در این مدرسه بود که او به استعداد شاعری‌اش پی برد و با کمک سیدعظیم، به خواندن و ترجمه اشعار فارسی پرداخت. اما مدتی بعد پدرش او را از ادامه تحصیل منع کرده و وادار به کار در مغازه نمود. پدر صابر او را به خاطر علاقه¬ای که به درس و شاعری داشت سرزنش کرده و حتی یک بار دفتر اشعارش را پاره می¬کند. صابر در سال ۱۸۸? به آسیای میانه سفر کرد و از آنجا به ایران آمد. در سال ۱۸۸۷ با دختر یکی از اقوامش ازدواج کرد و در عرض پانزده سال صاحب هشت فرزند دختر و یک فرزند پسر شد. تامین مخارج چنین خانواده پرجمعیتی برای صابر سخت می‌شود و او ناچار به شغل صابون‌پزی می‌پردازد. هرچند این شاعر، سختی‌های زیادی در زندگی متحمل می‌شود اما از لحاظ مادی و معنوی در حق خانواده خود فداکاری‌های زیادی انجام می‌دهد. او دوست دارد همسر و دخترش هم باسواد باشند به همین دلیل به آن‌ها خواندن و نوشتن یاد می‌دهد. دخترش سریه بعدها در خاطراتش از خوبی‌ها و فداکاری‌های پدرش زیاد می‌نویسد. در اوایل قرن بیستم، اشعار صابر به مطبوعات آن زمان راه می‌یابد. در سال ۱۹۰۳، نخستین شعرش در مجله روس شرقی منتشر می‌شود و مدتی بعد هم اشعارش را به مجله حیات ارسال می‌کند. در سال ۱۹۰?، او روزنامه ملانصرالدین را موافق با عقاید خود می‌بیند و شاعر فعال و دوست داشتنی این نشریه موفق می‌شود. صابر به همان اندازه که محبوب ملت بود و دوستان زیادی پیدا کرد، مورد خشم و غضب نیز قرار گرفت. او از سال ۱۹۰۷ به بعد بود که صابر صابون‌پزی را کنار نهاده و به فعالیت‌های فرهنگی و مطبوعاتی پرداخت. او پس از اخذ دیپلم در تفلیس، به باکو رفته و با روزنامه زنبور همکاری می‌کند. در سال ۱۹۱۰ همکاری¬اش را با نشریات گونش و حقیقت آغاز می‌نماید. مجله گونش، صفحه طنزی به نام پالاندوز منتشر می‌کند که آثار صابر در این صفحه، با نام‌های نیزه‌دار و جوالدوز، مورد استقبال قرار می‌گیرد. همکاری او با ملانصرالدین هم در این سال¬ها همچنان ادامه دارد. این شاعر بزرگ در اواخر سال ۱۹۱۰ به بیماری ورم کبد مبتلا شده و به شماخی بر می‌گردد. در سال ۱۹۱۱ برای معالجه بیماری به تفلیس می‌رود. اما درمان-ها کارگر نبوده و او در همان سال چشم از جهان فرو می‌بندد. صابر را در قبرستان هفت گنبد شماخی به خاک سپرده‌اند. اشعار صابر یک سال پس از درگذشتش تحت عنوان “هوپ هوپ نامه” منتشر و مورد استقبال زیادی قرار گرفتحمید آرش‌آزاد: حمید آرش‌آزاد متولد سال ۱۳۲۷ در محله کوره باشی تبریز بود و بیش از ۳۵ سال سابقه فعالیت مطبوعاتی در نشریات مختلف آذربایجان شرقی و کشور را در کارنامه فعالیت‌های مطبوعاتی خود داشت. عمده نوشته‌های حمید آرش آزاد در زمینه طنز بود و وی یکی از همکاران دایمی مجله گل آقا و ماهنامه جوالدوز در دوران انتشار این دو نشریه طنز به شمار می‌رفت. حمید آرش آزاد در کنار فعالیت مطبوعاتی چندین عنوان کتاب را منتشر کرده بود.زندگی نامه استاد به زبان خودش: در روز چهارم دی ماه سال ۱۳۲۷ برابر با ۲۵ دسامبر سال ۱۹۴۸ در محله‌ی “کوره باشی” از توابع خیابان‌های منجم و ملل متحد در کلان‌شهر تبریز معروف به یک روستای بزرگ ، به دنیا آمدم. دوره‌ی تحصیلات ابتدایی را در دبستان غیر انتفاعی و اجاره‌ای نوروز به پایان رسانده، سیکل اول متوسطه را در دبیرستان رازی خواندم و دوره‌ی دوم دبیرستان را نیز در رشته‌ی ادبی، در دبیرستان دهخدا گذراندم.در کنکور سراسری، در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی قبول شدم و پس از سه سال تحصیل در این رشته، در سال ۱۳۴۹موفق به ترک تحصیل اجباری گشتم.در سال ۵۱ برای تحصیل در رشته‌ی حقوق قضایی عازم تهران شدم و دو سال بعد دست از پا درازتر به تبریز برگشتم و ضمن تحصیل در رشت? علوم اجتماعی به شغل پر درآمد! معلمی پرداختم و بعدها، این شغل را نیز با دماغی سوخته ترک گفته و بعد از تعویض چندین و چند شغل در نهایت به شغل پر درآمد و کم دردسر روزنامه‌نگاری مشغول شدم. تاکنون دو بار موفق شدم در میان طنز نویسان استان‌های کشور مقام اول را کسب کرده¬ام. سرانجام حمید آرش‌آزاد، پیشکسوت مطبوعاتی، شاعر، نویسنده و طنزپرداز رسانه‌ای در مردادماه سال ۱۳۸۹ پس از تحمل سال‌ها بیماری قلبی و ریوی جان به جهان آفرین تسلیم کرد.به اعتقاد کارشناسان، آرش‌آزاد هیچ‌گاه همانند عده‌ای ساده‌اندیش طنز را با تمسخر قومیت‌ها به لودگی نکشاند و حق بزرگی بر گردن ادبیات و فرهنگ ایران زمین دارد. آرش آزاد با حساسیت‌های موجود در طنز با برشمردن قابلیت‌ها و آسیب‌شناسی طنز، فردی بود که به خوبی توانست طنز را به خدمت مردم در آورد.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۰۱ تیر ۱۳۹۳ ساعت ۴:۵۳ ق.ظ

دیدگاه


3 − = یک