فرازوفرود ترانه ازنیایش های زرتشت تا ابتذال امروزی

فرازوفرود ترانه ازنیایش های زرتشت تا ابتذال امروزی

گروه فرهنگی: اکثر ترانه‌های ماندگار، از محتوای غنی و قابل توجهی برخوردارند و بیشتر مسائل و دغدغه‌های اجتماعی را مورد توجه قرار می‌دهند. این آثار حاصل همدلی، همکاری و همفکری پدیدآورندگان آن بوده و صرفا برای کسب نام و نان و شهرت نبوده است.
ترانه، گونه ادبی است که قدمتی دارد به در ازای تاریخ و انسان از زمانی که به زندگی اجتماعی روی آورده، همواره با آن دمساز و همراه بوده است. برخی پژوهندگان ترانه را حاصل کار دسته جمعی می دانند و بر این باورند که انسان های اولیه برای کارهای دسته جمعی، موضوع و مساله و مطلبی را یکدل و یک زبان به طور ریتمیک تکرار می کردند، موید این نظر است.
همچنین در همه جوامع بشری و بخصوص کشور ایران، ترانه مقدم بر شعر بوده، نیایش های زرتشت هم به نوعی به زبان ترانه بوده و موید این موضوع است.
در ایران بعد از اسلام هم، در قرون اولیه از شعر سندی سراغ نداریم، اما از همان قرون ترانه هایی در دست است که از آن جمله می توان به ترانه یزید بن مفرغ با مطلع »آب است و نبیذ است« و ترانه کودکان بلخ با مطلع »از ختلان آندیه« اشاره کرد. ترانه های ایران زمین اصولا حول سه محور بوده است؛ ترانه های مادرانه، کودکانه و عاشقانه.
ترانه های کودکانه ترانه هایی بوده و هستند که کودکان اغلب هنگام بازی روایت می کرده اند. از قبیل »اتل متل توتوله« و… اما ترانه های اجتماعی، ترانه هایی هستند که پس از سر و سامان یافتن ترانه و به شکل امروزی درآمدن، هویت یافته که به حیات خود همچنان ادامه می دهند.
ترانه های سیاسی و ترانه های اجتماعی اما دو روی یک سکه هستند که با ظهور و بروز شیدا و سپس عارف قزوینی جایگاه اصلی شان را پیدا می کنند.
پیش تر، یعنی قبل از آن که علی اکبرخان شیرازی متخلص به شیدا به کار ترانه سرایی و ترانه سازی بپردازد، ترانه ها عمدتا حال و هوای اجتماعی و بعضا سیاسی با درونمایه طنز داشتند. این ترانه ها، عمدتا از جنبه تفنن و طنز قابل بررسی اند و در لایه های درونی شان، حکومت ها بویژه شاهان قاجار را نشانه می رفتند، اما هیچ گاه سراینده معین و مشخصی نداشتند.
دلیل این نامشخصی سراینده هم بیشتر آن بود که شاعران، ترانه را کلامی نازل می شمردند و شاعر کسر شأن خود می دانست در کلام خود از ادبیات شفاهی و کلامی که مردم کوچه و بازار در محاورات خویش استفاده می کند بهره ببرد، اما با ظهور شیدا وسپس عارف قزوینی، ترانه هویت می یابد و به عنوان مقوله ای بسیار مهم در روابط اجتماعی و سیاسی دارای کاربرد می شود.ترانه ها و تصنیف هایی که در حال و هوای مشروطه سروده می شد، اگرچه به ظاهر سیاسی بودند، اما عمدتا کاربردهای اجتماعی داشتند و پس از آن است که بازار ترانه های عاشقانه رواج می یابد.
اگر باز هم نگاهی گذرا به ترانه و تصنیف های قبل از نهضت مشروطه داشته باشیم به این مهم توجه می کنیم که اکثر ترانه های آن مقطع، عاری از اخلاق انسانی و شرف اجتماعی بودند، چراکه ترانه را بعضی دستاویزی قرار می دادند تا هر کلام نامعقول و نامربوطی را در آن بیاورند. ترانه »لیلی« که مردم در هجو »لیلی« دختر کنت مونت فرت ایتالیایی گفته بودند از این نمونه است.
این بی اخلاقی که زمانی در ترانه ها رواج داشت، متاسفانه امروزه هم در برخی ترانه ها، ترانه هایی که البته به صورت زیرزمینی و غیرمجاز منتشر می شوند، وجود دارد.
وجه دیگر ترانه های عاشقانه است. ترانه های عاشقانه به باور اینجانب از شکل عاشقانه بودن خود درآمده اند اگرچه به قول حافظ:یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب/کز هر زبان که می شنـوم نامکرر است.با این حال ترانه های عاشقانه ای که امروزه سروده می شود، متاسفانه یک حال و هوا را حکایت می کنند، اکثر ترانه های عاشقانه شبیه هم هستند و نمی توان تفاوتی بین آنها قائل شد و در یک نگاه کلی مخاطب تصور می کند همه آنها توسط یک شخص سروده شده است.
از سویی دیگر چون ترانه ها، به صورت اصولی و علمی نقد نمی شود و جلساتی هم که به کار نقد ترانه مشغولند اکثرا یا فاقد صلاحیت علمی هستند یا ترانه ها را به صورت سلیقه ای و به لحاظ ظاهری نقد می کنند، جوان نمی تواند عیب و ایراد اصلی کار خود را متوجه شود. به این مساله کمبود منابع لازم برای مطالعه در ترانه و ترانه سرایی را هم می شود اضافه کرد.
جلسات ترانه ای که امروزه کم و بیش وجود دارد، عمدتا به ترانه خوانی سپری می شود و بعضا هم توسط بعضی از افراد آثار به بوته نقد گذاشته می شود، اما این نقدها عمدتا نقدهایی است که نسبت به وزن و ردیف و قافیه مطرح می شود و نسبت به شاعرانگی اثر، تصویر، تخیل و زبان در ترانه بی توجهی می شود.نکته دیگری که حائز اهمیت است و پرداختن به آن می تواند راهگشای ترانه های امروزی بشود، مقایسه ای اجمالی بین ترانه های امروزی و ترانه هایی است که در چند دهه قبل سروده شده است، اگر ترانه های چند دهه قبل را بویژه ترانه هایی که عمدتا عنوان تصنیف داشته و توسط ترانه سرایان بزرگی چون معینی کرمانشاهی، اسماعیل نواب صفا، بیژن ترقی و… سروده شده اند.
به لحاظ محتوایی مورد بحث و بررسی قرار دهیم، به این مهم می رسیم که اکثر آن ترانه ها، از محتوای غنی و قابل توجهی برخوردار بوده اند و بیشتر، مسائل و دغدغه های مبتلابه اجتماعی را مورد توجه قرار می دادند که این امر هم بیشتر از آن جهت بوده که ترانه ها و تصنیف های ساخته شده، حاصل همدلی، همکاری و همفکری پدیدآورندگان آن آثار بوده و صرفا برای کسب نام و نان و شهرت نبوده است.
متاسفانه امروزه بسیاری از ترانه سرایان، به واسطه این که سرودن ترانه برای آنها نام و نان می آورد و متاسفانه تر این که چون امروزه سرودن ترانه با تمایلات اقتصادی شاعر پیوند خورده است، بسیاری از ترانه ها یک شبه سروده و تولید می شوند تا ترانه سرا بتواند امرارمعاش کند.
اگر ترانه سرایی هم باشد که نیاز اقتصادی نداشته باشد، به دلیل این که سرودن ترانه و اجرا و نشر آن باعث شهرتش می شود به محتوای اثر و کیفیت کار توجهی نداشته و تمام هم و غمش این است که اثری را خلق و زودتر روانه بازار کند تا عنوانی برای او کسب نماید.
به همین جهت حوزه ترانه سرایی حوزه توهم زایی است و گاه خطرناک و غلط انداز. اگر ترانه های امروزی بعضا عاری از محتوا و خالی از کیفیت لازم هستند، بدون تردید نان سروده ها هستند و برعکس، ترانه هایی که جان سروده باشند ضمن آن که به لحاظ محتوای شعری از کیفیت لازم برخوردار هستند ماندگار و مانا هم خواهند بود. ترانه یا تصنیف »تو با منی اما…« سروده زنده یاد قیصر امین پور، نمونه بارز همان جان سروده هاست.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۴:۳۶ ق.ظ

دیدگاه


شش + 2 =