زهد و زاهد ازمنظرادبیات وعرفان

زهد و زاهد ازمنظرادبیات وعرفان

گروه فرهنگی: درادبیات فارسی نسبت به زهدوزاهد دیدگاه مثبتی وجود ندارد ، شاید بدان علت است که کسانی که در جامعه دم از زهد می زدند ترک دنیا و رفتار زاهدانه اشان برای رضای خدا نبوده است بلکه بعضی افراد، ظاهری زاهدانه به خود می گرفته اند و بجای ترک دنیا به منظور حصول به معبود ، فقط نفس خود را فریب می داده اند زهد در لغت به معنی روی گردانیدن از چیزی . در آنچه که نسبت بدان زهد ورزیده می شود اختلاف است . بعضی آنرا دینار و درهم میدانند ، و برخی قوت و غذا و شراب . بعضی دیگر گویند ؛ زهد یعنی ترک نعمت دنیا و آخرت و بی رغبتی بدان .
خواجه نصیر الدین طوسی گوید : زهد نقیض رغبت است ، و زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا دارد مانند ماٌکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهیات و مسلمات دیگر ، و مال و جاه و ذکر خیر و قربت ملوک و نفاذ امر و حصول هر مطلب که به مرگ از او جدا تواند بود ، رغبت نبُوَد . نه از سر عجز یا از راه جهل به آن ، و نه از جهت غرضی یا عوضی که او راجع باشد ، زاهد باشد بر وجه مذکور . اما زاهد حقیقی کسی باشد که به زهد مذکور طمع نجات از عقوبت دوزخ و ثواب بهشت هم ندارد . بلکه صرف نفس از آن جمله که برشمردیم ، بعد از آنکه فواید و تبعات هر یک دانسته باشد او را ملکه باشد و مشوب نباشد یا طمعی یا امیدی یا غرضی از اغراض ، نه در دنیا و نه در آخرت . و ملکه گردیدن این صفت نفس را به زجر باشد از طلب مشتهیات او ، و ریاضت دادن او به امور شاقه یا ترک غرض در وی راسخ شود .بایزید می گفت : » زاهد آن بُوَد که می نگرد به لحظه و در آن می ماند و نظر خویش را به غیر آن باز نمی گرداند و عابد آن است که منّت خدای را بر خویش در عبادات بیش از عبادات می بیند چندان که عبادت او در منّت غرق می شود . شبلی گوید : زهد یعنی غفلت ، زیرا دنیا » چیزی« نیست و زهد نسبت به آنچه » چیزی« نیست ، خود غفلت است . همچنین از قول او گویند : در حقیقت زهد وجود ندارد . زیرا یا از آنچه ندارد روی بگرداند که این زهد نیست ، یا از آنچه دارد روی گردان شود ، و این چگونه زهدی باشد در حالی که از آن چیز از آن اوست ؟ پس زهد جز فریب نفس و سازش با آن نیست مثل کسی که در دنیا زهد اختیار کند جهت طمع نجاتی یا ثوابی در آخرت ، مثل کسی باشد که از دنائت طبع و پستی همت ، روزها تناول طعام نکند با وفور احتیاج ، تا در ضیافتی متوقع ، طعام بسیار تواند خورد . در سلوک راه حقیقت ، منفعت زهد ، رفع شواغل باشد تا سالک به چیزی مشغول نگردد و از وصول به مقصد ، باز نماند .
آنگاه که غرض ز زهد بهبود خود است/یا طاعت حق ز بهر مقصود خود است
عزالدین نَسَفی گوید : بدان که زهد عبارت از ترک است ، و زاهد کسی را گویند که او را از دنیاوی چیزی بوده باشد ، و به اختیار خود آن را ترک کرده بود . و هر که را چیزی نبوده باشد ؛ و ترک نکرده بود ، او را زاهد نگویند ، فقیر گویند . و هر که ترک دنیا کند از برای اظهار سخاوت ، یا از برای قبول خلق ، یا از جهت سبب دیگر که نه برای خدا بود ، و نه از برای آخرت بود ، او را هم زاهد نگویند . زاهد آن باشد که ترک دنیا کند از برای ثواب آخرت یا از برای خدا .
ای درویش ! هر که ترک دنیا کند از برای ثواب آخرت ، زاهد است ، اما نزدیک اهل معرفت این زهد ضعیف است ، از جهت آن که دنیا و آخرت در نظر عارفان حقیر و مختصر است . ایشان از عذاب های گوناگون دوزخ نترسند ، و به نعمت های گوناگون بهشت امید ندارند . از خدا بترسند و به خدا امید دارند ، و از خدا می جویند .عراقی و زهد ریایی :
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند/که برون در چه کردی که درون خانه آیی به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم/چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در ادبیات فارسی نسبت به زهد و زاهد دیدگاه مثبتی وجود ندارد ، شاید بدان علت است که کسانی که در جامعه دم از زهد می زدند ترک دنیا و رفتار زاهدانه اشان برای رضای خدا نبوده است بلکه بعضی افراد، ظاهری زاهدانه به خود می گرفته اند و بجای ترک دنیا به منظور حصول به معبود ، فقط نفس خود را فریب می داده اند . به همین دلیل است که حافظ شیرین سخن دیدگاه خوبی نسبت به زاهدان نداشت .شاید اولین دلیل حافظ برای دوری جستن از زاهدان ریایی مواردی چون ؛ خرده گیری ، ملامت دیگران و عیب جویی آنها از مردم عادی بوده است . بعضی از زاهدان در دیگر افراد جامعه خود ، چیزی جز عیب و تقصیر نمی دیدند .عیب حافظ گو مکن واعظ ، که رفت از خانقاه/پای آزادی چه بندی گر بجائی رفت رفت
علت بعدی دلزدگی حافظ از زاهدان ، ظاهرپرستی زاهدان و توجه آنها صرفاً بر اعمال و رفتار ظاهری خود و افراد جامعه است . اینگونه زاهدان به منظور قبول و خوشآمد خلق ، اینگونه رفتار زاهدانه خشک داشته اند .
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست/در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
نکته دیگری که حافظ از زاهدان دیده است ، خودبینی است ، زاهدان فقط اعمال و عبادات خود را قبول دارند و فکر می کنند با اینگونه عبادات خشک زاهدانه ، مقرب درگاه حق شده اند به همین علت راههای دیگر رسیدن به خدا را نمی بینند و سایر افراد جامعه را گمراه می بینند و دچار خودبینی می گردند ، و این در حالتی است که هیچکس راز درون پرده خلقت را نگشوده این راز همچنان در پرده نهان است ؛
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند/دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
علت دیگر فاصله زاهدان از مردم و افراد جامعه ، بدخویی و اخلاق ناپسند بعضی از آنهاست است ، که احتمالاً ار همان خودبینی حاصل می شود .گله از زاهد بد خو نکنم رسم این است/که چو صبحی بدمد در پیش افتد شامی
سعدی آن استاد سخن نیز همانند حافظ شیرین بیان ، از زهد فروشی و نمایش زهد بدون عمل صالح ، روی گردان بود .
در من این هست که صبرم ز نکو رویان نیست/زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست
سعدی نیز برای روی گردانی از زاهدان ، دلایلی دارد یکی از این علت ها، کنکاش زاهدان در رفتار و عملکرد پنهانی افراد است .
غلام همت شنگولیان و رندانم/نه زاهدان که نظر می کنند پنهانت
سرخوشی عارفان به طور کلی با نشاط و سرور زاهدان متفاوت است و آن چیزی که عارف را به سرور می آورد ، زاهد و فقیه از آن بی خبر است .
نشاط زاهد از انواع طاعتست و ورع/صفای عارف از ابروی نیکوان دیدن
به همین دلیل است که عارف ، عاشق سرخوش و شادان است ولی در همان حال زاهد تنگ نظر، دلتنگ و غمگی

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۲ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۵:۱۳ ق.ظ

دیدگاه


+ 6 = دوازده