زندگی «شاد» یا زندگی «پرمعنا»؟!
مریم مروی
گروه اجتماعی: شادی و زندگی معنادار و هدفمند از مهمترین عواملی هستند که مردم خوشبختی خود را با آن میسنجند. با اینکه زندگی شاد و بامعنا باهم در ارتباط متقابل هستند اما دانشمندان میگویند این دو کاملا باهم فرق دارند.
شادی و زندگی معنادار و هدفمند از مهمترین عواملی هستند که مردم خوشبختی خود را با آن میسنجند. با اینکه زندگی شاد و بامعنا باهم در ارتباط متقابل هستند اما دانشمندان میگویند این دو کاملا باهم فرق دارند.
سلامتی، دوست داشته شدن، موفقیت در کار، بزرگ کردن فرزندانی سالم، خدمت به کشور یا پایبندی به اعتقادات معمولا از رموز خوشبختی و رضایت از زندگی به شمار میروند اما هیچکدام نمیتوانند باعث شاد زیستن شوند.
این نتیجه تحقیق روانشناسان دانشگاههای فلوریدا، مینه سوتا و استنفورد است که در ویژهنامه »جورنال روانشناسی مثبت« منتشر شده است.
*زندگی شاد چیست؟ زندگی پرمعنا کدام است؟
دانشمندان شادی را سعادتی ذهنی تعریف میکنند که تاثیر عاطفی مثبتی بر فرد میگذارد و این تاثیر در تمام جوامع و فرهنگها یکسان است. شادی میتواند از چیزهای کوچک نشات بگیرد مثلا پیدا کردن گردنبند گمشده یا از رویدادهای مهمتر مثل پایان گرفتن جنگ. شادی، عواطف و احساسات مثبت و خوشایند با خود میآورد و باعث میشود فرد ارزیابی مثبتی از زندگی خود داشته باشد.
شادی ریشه در غرایز و طبیعت دارد. برآورده شدن نیازها و خواستهها شادی میآورد. این اتفاقی است که در تمام حیوانات میافتد. شادی در لحظه و در زمان حال معنی پیدا میکند و «دم را غنیمت است» به نوعی عصاره مفهوم شادی و زندگی در لحظه اکنون است. با این حال، بررسی دانشمندان نشان میدهد شاد بودن ربطی به زندگی معنادار ندارد.
البته شادی و زندگی در لحظه اکنون میتواند عناصری از گذشته را در خود داشته باشد اما باز هم از منظر زمان حال به آن نگاه میشود.
به همین دلیل اگر امروز زندگی دردناکی داشته باشیم، گذشته شاد، به ما احساس خوشبختی نمیدهد. شادی چون در حال اتفاق میافتد گذراست و ثبات به همراه نمیآورد.
اما زندگی بامعنا ریشهای متفاوت دارد. معنا از ارزشهای فردی و اجتماعی زاییده میشود بنابراین منشاء فرهنگی دارد.
معنا از زبان و فرهنگ و نمادها شکل میگیرد و گذشته و حال و آینده را باهم در پیوند و ارتباط معنادار قرار میدهد. با اینکه معنای زندگی از پیگیری اهداف و ارزشها به وجود میآید اما الزام شادی به همراه نمیآورد؛ مثلا یک زندانی سیاسی که زیر فشار بازجویی است نمیتواند شاد باشد اما میتواند عمیقا زندگی خود را معنادار ببیند.
معنا در گستره زمان شکل میگیرد، مثلا ازدواج را میتوان»نوشتهای بر یک تکه کاغذ« دید یا آن را »پیوند مادامالعمر به معشوق«معنا کرد. ماهیت زندگی تغییر و تحول است و معنا دادن به آن راهی است برای ثبات بخشیدن به جریان پرتلاطم زندگی مثلا احساس یک زوج به یکدیگر مرتب و روز بروز تغییر میکند اما ازدواج به آن معنایی دائمی و ثابت میدهد. در عمل هم ازدواج به تثبیت رابطه کمک میکند چون قطع رابطه را دشوار میکند اما روشن است که ازدواج الزاما زندگی را شادتر نمیکند.
یکی از مهمترین راههای معنا دادن به زندگی پاداش دادن به خود است، از راه برنامهریزی و تعهد به اجرای آن که نیاز به انضباط فردی دارد.
بنابراین وقتی فرد با فعالیت و درگیریهای روزمرهای که باهم ربط دارند، هدفهایش را پیگیری و برآورده کند در عمل به زندگی خود معنا میدهد. تحصیل، کسب مهارت، شکل دادن به رابطهای جدی و صمیمانه همگی به زندگی معنی میدهند، چراکه گذشته و حال و آینده در راستای هدفی مشخص یکپارچه میکنند. به نظر دانشمندان هر چه بیشتر برای تحقق این هدفها »خودتان« باشید، زندگی خود را معنیدارتر میبینید.
اما بر اساس این تحقیق، چه عواملی در شادی موثرند و چه معیارهایی به زندگی معنا میدهند؟
*سختی زندگی
افرادی که زندگی خود را آسان و به دور از دشواری میبینند شادترند و آنها که زندگی خود را پرمشقت میدانند افراد شادی نیستند.
اما همانها که با سختیها دستوپنجه نرم میکنند زندگی خود را بامعنی تر میبینند.
بنابراین وقتی به دشواری یا آسانی زندگی نگاه میکنید در واقع شادی زندگی را میسنجید نه معنی آن را.
*سلامتی
سلامتی نیازی همگانی و اولیه است و افراد سالم افراد شادتری هستند؛ اما سلامتی معنای بیشتری به زندگی نمیدهد. استیون هاوکینگ دانشمند سرشناس کاملا فلج است اما شاید زندگی بسیار معنیدارتری از افراد سالم داشته باشد و تاریخ پر از مثالهایی اینچنین است.
*احساسات مثبت و منفی
بدیهی است که احساس خوب شادی میآورد اما این تحقیق نشان میدهد احساس خوب زندگی را معنیدارتر نمیکند.
از بین احساساتی که در این تحقیق بررسی شدهاند، شاید جالبترین مورد بیحوصلگی باشد. بیحوصلگی بیتردید احساسی ناخوشایند است و خوشحالی نمیآورد اما از طرف دیگر، نشانه نبود معنا هم هست، بنابراین فرد بیحوصله نه شاد است نه در طلب معنا.
*پول
میگویند پول خوشبختی نمیآورد. این تحقیق نشان میدهد که پول تأثیر شدیدی بر احساس شادی میگذارد اما معنایی به زندگی نمیدهد.
خرید ضروریات یا حتی تجملات با شادی رابطه نزدیک دارد و بیثباتی و بحران اقتصادی لذت از زندگی را کاهش میدهد.
اما دخل و خرج مناسب و هدفمند اثری معکوس دارد. به زندگی معنا میدهد ولی شادی نمیآورد. وقتی برای آینده فرزندتان پسانداز میکنید، قسط خانه را کامل میپردازید یا بدهی خود را تسویه میکنید، زندگی معنیدارتر میشود. تاثیر پول بر زندگی ارتباط نزدیکی باارزشهای فردی دارد و اینکه فرد چگونه خود را در رابطه با پول تعریف میکند.
*روابط
ارتباطهای اجتماعی یکی از عواملی است که هم زندگی را شادتر میکند و هم به آن معنا میدهد. تنهایی یکی از مهمترین عوامل شاد نبودن است. بسیاری از افرادی که در این تحقیق شرکت کرده بودند ارتباط با خانواده و دوستان را معنای زندگی خود میدانستند. به یادآوردن ساعتها و روزهایی که در تنهایی گذشته و یا احتمال تنها ماندن در آینده تأثیر شدیدی بر شادی دارد.
اما در کمال شگفتی، اینکه چقدر با دوستان یا کسانی که دوستشان داریم وقت میگذرانیم تأثیر زیادی بر شادی ندارد هرچند که به زندگی معنا میدهد. وقت گذراندن با آنها که دوستشان داریم میتواند کار بسیار سختی باشد بنابراین ممکن است خوشحالی زیادی عاید ما نکند اما به زندگی ما معنایی دیگر میبخشد. کسانی که در این تحقیق شرکت کرده بودند و زندگی معنادارتری داشتند، روابط را مهمتر از دستاوردهای زندگیشان میدانستند.
شادی از منفعتی که از دیگران میبریم زاییده میشود و معنا از آنچه به دیگران میدهیم. »گیرنده« شاد است و»دهنده« زندگی بامعنایی دارد. کمک به دیگران زندگی را بامعناتر میکند اما مستقیما ما را شاد نمیکند.
اگر کمک به دیگران لذت دارد برای این است که زندگی معنادارتر میشود. بر اساس این تحقیق فداکاری و از خودگذشتگی تاثیر چندانی بر شادی میگذارد، شاید هم اندکی آن را کاهش میدهد، اما اهمیت بسیاری در معنادار بودن زندگی دارد.
نکته جالب دیگری که در این تحقیق روشن شد این بود که جرو بحث با دیگران شادی را کم میکند اما به زندگی معنایی بیشتر میبخشد. افراد شاد کمتر تمایل به جر و بحث دارند.
*فرزند
بزرگ کردن بچه برای بسیاری از پدرها و مادرها دستاوردی مهم تلقی میشود چرا که نیازمند از خود گذشتن و وقف دیگری شدن است. به همین دلیل برای بسیاری از پدر و مادرهایی که در این تحقیق شرکت کرده بودند بزرگ کردن بچه، شادیشان را کمتر کرده اما به زندگیشان معنا داده بود. آنها هرچه وقت بیشتری برای فرزندشان گذاشته بودند زندگی معنیدارتری پیدا کرده بودند و این همان چیزی است که به آن »تناقض بچه داشتن« میگویند.
*استرس و نگرانی
نیازی به گفتن نیست که استرس و نگرانی شادی را کم میکند اما عجیب این که به زندگی معنا میدهد. این که چرا چنین است تفسیرهای متفاوتی میتواند داشته باشد. شاید پیوند گذشته و حال و آینده احتمال خطرهای پیش رو را بیشتر برای فرد آشکار میکند و یا استمرار فعالیتهای دشوار و سنگین برای رسیدن به هدفی در آینده دور (که البته تحقق آن تضمین شده هم نیست) برای فرد استرس و نگرانی میآورد، هرچند که به زندگیاش معنا میدهد.
محققان در پایان نتیجه میگیرند که شادی بیشتر حاصل برآورده شدن خواستهها و نیازهاست بخصوص از طرف دیگران و یا حتی با پول خرج کردن اما معنا بیشتر فراهم کردن برای دیگران است و بیشتر با تعریفی که فرد از خود دارد مربوط است. خلاقیت و خردمندی و افکار عمیق به زندگی معنی میدهد اما با استرس و نگرانی همراه است.
نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ ساعت ۵:۰۰ ق.ظ