دیده شدن روح ملت در ادبیات

دیده شدن روح ملت در ادبیات

گروه فرهنگی: نویسندگان به جاهایی سر می‌زنند که مورخان و جامعه‌شناسان نمی‌توانند سر بزنند.
ادبیات از اولین آثار ادبی جهان این کار را کرده است. از هومر یونانی گرفته تا غیره، بازتاب وقایع اجتماعی را در آثارشان می‌بینید؛ اما اگر انتظار داشته باشید که این اعتراض یا نقد اجتماعی خیلی سریع و علنی و آشکار باشد، کار ادبیات این نیست. هرچند که برخی از نویسنده‌ها در جهان این کار را کرده‌اند، اما آثارشان به نظر من سطحی بوده است. البته بعضی‌ها هم به عمق جامعه رفته‌اند. نظریه‌پردازان سیاسی می‌گویند جامعه اشرافی فرانسه را پیش از آن‌که از مطالعات جامعه‌شناسی بشناسیم، از آثار بالزاک شناخته‌ایم.
ما با دو نوع واقعیت اجتماعی روبه‌رو هستیم. یکی رسانه‌های خود حکومت و دولت هستند و دیگری رسانه‌های مخالف آن. در هر صورت وقتی به این دو نگاه می‌کنیم می‌بینیم که هر دو مخدوش‌اند. هر دو قسمتی از حرکت را دارند و ندارند. حکومت‌ها می‌خواهند برای خودشان تبلیغ کنند برای همین هرچه را نشان می‌دهند زیباست. در مقابل، دشمنان آن‌ها هم می‌خواهد حکومت را تیره و تار نشان بدهند؛ برای همین هیچ چیز را مطلوب نشان نمی‌دهند. نه آن سیاهی واقعیت دارد و نه آن سفیدی.
محمد قاسم‌زاده می‌گوید: نویسندگان به جاهایی سر می‌زنند که مورخان و جامعه‌شناسان نمی‌توانند سر بزنند. جامعه‌شناسان به آمار مورخان به سندیت و عالمان علوم انسانی هم به سندیت و هم به آمار نیاز دارند.
نویسنده رمان »چیدن باد« سپس با اشاره به این‌که گاهی باید از وقایع گذشت تا صورت واقعی و پشت پرده آن‌ها آشکار شود، بیان کرد: وقایعی در جامعه اتفاق می‌افتد که همه درباره آن‌ها اظهارنظر می‌کنند. اما سندی رو می‌شود که نشان می‌دهد آن واقعه شکل دیگری داشته است. این‌جاست که قضاوت‌های فوری و آشکار رنگ می‌بازد و نویسندگان قادر به نقد و بررسی واقعیت هستند.
محمد قاسم‌زاده به دیده شدن روح ملت روسیه در آثار نویسندگانی مثل تولستوی و چخوف اشاره کرد و گفت: روح ایران در دوره رضاشاه را در آثار صادق هدایت، بزرگ علوی و حتی محمد حجازی و دیگران می‌بینید. این‌ها هم نقد است و هم تأیید قسمت‌هایی از حالات و وقایع جامعه. قسمتی از نوشته‌های نویسندگان امروز اصلاً حاصل تعمق در جامعه نیست. در قسمت‌هایی نوعی زبان‌بازی، در قسمت‌های دیگر هم نوعی بازی فرمی می‌بینیم، اما به طور کلی نمی‌توانم بگویم چه اندازه در زمینه نقد جامعه کار شده و چه اندازه نه.
این نویسنده همچنین بیان کرد: نویسندگان به این علت که ابزارشان تخیل است وارد عرصه‌های ذهنی‌ای می‌شوند که هیچ یک از گروه‌های دیگر قادر به ورود به آن نیستند و روحیات یک ملت را در وقایع نشان می‌دهند.
او مهم‌ترین محدودیت را برای کار نویسندگان در راستای نقد جامعه، دستگاه‌های دولتی دانست و اظهار کرد: آن‌ها دوست ندارند جامعه نقد بشود. این هم به حالامربوط نیست؛ به کل تاریخ ایران مربوط است. لقبی که به عبید زاکانی داده‌اند، »هجاگوی جهنمی« است. تا کنون سه بار آرامگاه حافظ را تخریب کرده‌اند؛ اما اگر حرفی می‌زد که خوشایند بود، آرامگاهش را تخریب نمی‌کردند. همچنین سنت‌های جامعه اجازه نقد کردن را نمی‌دهند. ما می‌گوئیم مهربان، غریب‌نواز و … هستیم؛ در حالی که با توجه به رفتار روزمره خیلی‌های‌مان این‌ها باید نقد شود و اگر نقد نشود از ریشه و بن آن‌ها را از بین می‌برند. کافی است یک نویسنده را نقد کنید، رگ‌های گردنش بیرون می‌زند و نمی‌پذیرد. این نبود تحمل و رواداری چه در بین مردم عادی و چه در بین فرهیختگان و سیاستمداران است اجازه نقد نمی‌دهد.
کاوه میرعباسی نیزبا بیان این که تغییر جامعه از عهده ادبیات برنمی‌آید می‌گوید: اگر ادبیات نقشی غیر از جایگاه ادبی خودش بازی کند، معمولا شعارگونه می‌شود و ماهیت ادبی‌اش را از دست می‌دهد. این مترجم و نویسنده درباره تأثیر و کارکرد ادبیات در نقد شرایط جامعه، اظهار کرد: من شخصاً فکر می‌کنم ادبیات روی فرد می‌تواند تأثیر بگذارد و اگر فرد را بخشی از جامعه بدانیم، می‌توان ادبیات را در نقد جامعه تأثیرگذار دانست. اما اگر با این دید نگاه کنیم که ادبیات بخواهد جامعه را عوض کند، این کاری نیست که از عهده ادبیات بربیاید و قطعاً به علوم دیگر مربوط است.
او افزود: من شخصاً به این‌جور ادبیات و کارکرد مثبت ادبیات متعهد اعتقادی ندارم، چون دیگر ادبیات نیست. اگر کسی می‌خواهد جامعه را اصلاح کند، باید از متون دیگر استفاده کند. ولی همانند یک نویسنده مثل بالزاک که جامعه فرانسه را توصیف کرده و بعدها آثارش برای درک بهتر پدیده‌ها استفاده می‌شود، اگر در درازمدت تأثیرگذار باشد، ارزش دارد. اما به نظر من اگر ادبیات تأثیر آنی بگذارد به مقاله تبدیل می‌شود.
مترجم رمان «سایه گیوتین» با اشاره به رئالیسم انتقادی و رئالیسم سوسیالیستی در ادبیات، بیان کرد: نویسنده دیدگاهی دارد که آن را مطرح می‌کند. اما وقتی از جامعه صحبت می‌کنیم، ادبیات را از این منظر به ادبیات واقع‌گرایانه تقلیل می‌دهیم؛ این می‌شود رئالیسم انتقادی که در قرن ۱۹ بوده است. اما قطعاً ادبیات به رئالیسم انتقادی محدود نمی‌شود و اگر بخواهد بشود هم رئالیسم سوسیالیستی و درواقع تبلیغات محض است و هیچ فایده‌ای ندارد.کاوه میرعباسی با بیان این‌که اگر نویسنده بخواهد در جایگاه یک پنددهنده باشد یا موعظه کند، نقش خودش را به عنوان نویسنده از بین برده است، اظهار کرد: من به ادبیات داستانی‌ای که بخواهد تأثیر آنی داشته باشد اعتقادی ندارم. اگر کسی می‌خواهد روی جامعه تأثیر بگذارد، می‌تواند مقاله بنویسد.
به گزارش آراز آذربایجان به نقل از ایسنا، او در ادامه متذکر شد: ادبیات نقش مهم‌تری دارد و می‌تواند روی فرد تأثیر بگذارد و دیدگاه او را تغییر دهد. این‌که بخواهد مسائل روز را مطرح و انتقاد کند و بعد هم از آن تأثیر بگیرد، کار ادبیات نیست.
Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۹:۵۱ ق.ظ

دیدگاه


+ 3 = نُه