دریاچه ارومیه احیا نشود چه بر سرمان می‌آید

دریاچه ارومیه احیا نشود چه بر سرمان می‌آید

بخش اول
هومان دوراندیش
گروه جامعه: در سال ۱۳۵۶ آقای روحانی وزیر کشاورزی دولت هویدا مطالعه‌ای را با کمک هانتینگ و بوکرز ، دو شرکت بین‌المللی مدرن، انجام داد و این دو شرکت گفتند شما در کل ایران می‌توانید فقط ۶۰ میلیارد متر مکعب آب مصرف کنید. ما نسبت به نتایج این مطالعه وفادار نبودیم. اصلا گفتیم اعداد و ارقام این مطالعه کفر ابلیس است و ما می‌خواهیم به خودکفایی برسیم. در سال‌های ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴ در سراسر آذربایجان غربی و کردستان این شعار را می‌دیدید که »گندم بکارید، استقلال درو کنید«.
خبرها حاکی از خشک شدن بخش اعظم دریاچه ارومیه است. برخی حتی گفته‌اند ۹۵ درصد این دریاچه خشک شده است. اینکه علل خشک شدن دریاچه چه بوده، موضوع اصلی این مصاحبه با دکتر محمدعلی حامدی، کارشناس برجسته حوزه آب است. امکان احیای دریاچه و پیامدهای خشک شدن آن نیز موضوعات دیگری است که در این مصاحبه به آن پرداخته‌ایم.
***
آقای دکتر حامدی، اگرچه این سوال تکراری است، ولی لطفا ابتدا بفرمایید علل ابتلای دریاچه ارومیه به وضع کنونی چه بوده است؟
اول نگاهی به کل ساختار دریاچه ارومیه داشته باشیم، بعد به این موضوع بپردازیم؛ چون بین ساختار فضایی و جغرافیایی دریاچه ارومیه با عللی که این شرایط را برای دریاچه ایجاد کرده، رابطه‌ای وجود دارد.دریاچه ارومیه سه حوضه آبریز بزرگ دارد: سیمینه‌رود که عمدتا در استان آذربایجان غربی است، زرینه‌رود که از کردستان شکل می‌گیرد، تپه‌رود که از سمت آذربایجان شرقی سرشاخه می‌گیرد.این سه حوضه آبریز در دریاچه ارومیه تخلیه می‌شوند. این رودخانه‌های بزرگ، سالانه۵/۳میلیارد متر مکعب آب می‌آوردند به دریاچه ارومیه. این میزان آب، آن تبخیری را که به طور طبیعی در دریاچه صورت می‌گرفت، جبران می‌کرد.در این سه استانی که آب دریاچه ارومیه را تامین می‌کردند، تحولات بزرگی در حوزه کشاورزی و توسعه شهری رخ داده. مثلا تهه توسعه شهری و توسعه در بخش کشاورزی یعنی در زراعت و باغداری و در محصولات آب‌بر، تقاضا برای آب در آذربایجان غربی و شرقی و در کردستان افزایش پیدا کرده. بیشتر از همه در آذربایجان غربی، سپس آذربایجان شرقی و کمتر از همه در کردستان.منابع آبی که از کردستان به دریاچه می‌آمد، کماکان دارد می‌آید. یعنی یک و نیم میلیارد متر مکعب آب بعد از وارد شدن به سد شهید کاظمی، وارد حوضه دریاچه ارومیه می‌شود. کردستان توسعه زیادی نداشته است.ولی در آذربایجان غربی، که دریاچه هم عمدتا در آن مستقر است، تقاضا برای آب در بخش شهری و بویژه در بخش کشاورزی به شدت افزایش پیدا کرده است. سطح زیر کشت در این استان، از ۱۸۰ هزار هکتار در اوایل انقلاب به حدود ۶۰۰ هزار هکتار در همین دهه اخیر رسیده است. ۴۰۰ هزار هکتار توسعه، قاعدتا حجم بزرگی از آب حوضه سیمینه‌رود را می‌بلعد.بخشی از این آب هم از آب زیرزمینی، که رابطه‌ای هیدرولیکی با دریاچه دارد، تامین می‌شود. یعنی هم آب سدی کاهش پیدا کرده، هم برای منابعی که از طریق سفره‌های زیرزمینی، دریاچه را تغذیه می‌کردند، تقاضای زیادی پیدا شده است. در نتیجه، ورودی سه و نیم میلیارد متر مکعب آب به دریاچه، بسیار کاهش یافته است. اگر ۴۰۰ هکتار را ضربدر ۱۰هزار متر مکعب بکنیم، می‌توان برآورد کرد چه حجمی از آب قبل از اینکه به دریاچه برسد، در سطح دشت‌های حوضه سیمینه‌رود و آذربایجان غربی وارد بخش کشاورزی می‌شود و این‌جا تبخیر می‌گردد، حالا یا از سد یا از سطح سبز.
بنابراین علت واضح وضعیت فعلی دریاچه ارومیه، افزایش تقاضای آب به دلیل توسعه نسنجیده بخش کشاورزی و شهری است. شهر هم افزایش تقاضا برای آب شرب دارد. شهر تبریز خودش یک بلعنده بزرگ است. در آذربایجان غربی هم ارومیه به شدت توسعه پیدا کرده و شهرهای پیرامونش هم توسعه پیدا کرده‌اند. این شهرها آب شرب تصفیه‌شده می‌خواهند و منابع آبی را که قبلا وارد دریاچه می‌شدند، می‌بلعند.
این آبی که صرف توسعه کشاورزی شده، قبل از رسیدن به دریاچه، عمدتا صرف تولید چه محصولاتی شده است؟
ترکیب کشت بسیار متنوعی در آن منطقه وجود دارد. از چغندر قند بگیرید تا باغات سیب و انگور و محصولات صیفی عمدتا محصولات آب‌بر هستند. مثلا توسعه دامپروری صورت گرفته است. توسعه دامپروری قطعا به توسعه علوفه‌کاری منجر می‌شود. علوفه هم بسیار آب‌بر است. باغات آب‌بر هستند. چغندر قند هم یکی از محصولات کشاورزی پرتقاضا از حیث مصرف آب است.چیزی وجود دارد به نام حقابه تالاب‌ها. ما حقابه دریاچه ارومیه را صرف توسعه بخش کشاورزی کرده‌ایم. در همه جای ایران حقابه تالاب‌ها را برای توسعه مصرف کرده‌ایم. در گاوخونی، تالاب‌های فارس: “پریشان” و “طشک و بختگان”. در سی چهل سال گذشته، وقتی می‌خواستیم بین حقابه تالاب‌ها و توسعه کشاورزی روستاییان انتخاب کنیم، دومی را انتخاب کرده‌ایم و این انتخاب‌ها گاه محصول رویکردی پوپولیستی بوده.
این مصداق سوءمدیریت بوده یا لازمه طبیعی زندگی و پیشرفت بوده؟
اینکه الان بگوییم چنین انتخابی مصداق سوءمدیریت بوده، بسیار ساده است. ولی چهل سال قبل، ما جمعیت روستایی بزرگی داشتیم که تقاضای شرب و توسعه کیفی زندگی داشت و طبیعتا به افزایش درآمد نیاز داشت و باید به این نیازش پاسخ داده می‌شد. نزدیک‌ترین راه برای تامین این نیاز، مسیر توسعه کشاورزی بود. پیچیده‌ترین مسیر هم توسعه صنعتی و توسعه معیشت جایگزین بود. خود مردم به طور طبیعی تقاضای پیمودن مسیر ساده را داشتند. یعنی جامعه روستایی در بسیاری جاها با دولت درگیر شده. من اعتقادم این است که یک تحول جمعی رخ داده است. نمی‌توانم بگویم این وضع فقط محصول سوءمدیریت دستگاه‌های دولتی است. چون تقاضا برای توسعه بخش کشاورزی، فقط از سوی مقامات دولتی ارائه نمی‌شد. رفتار مدیریتی ما در این زمینه بیشتر عکس‌العملی بوده.
اگر ابتدا دولت فرایند توسعه کشاورزی را در مناطق پیرامونی دریاچه ارومیه آغاز می‌کرد، بعد جامعه محلی درگیر این فرایند می‌شد، چه فرقی به حال دریاچه می‌کرد؟
ما اگر هنگام برنامه‌ریزی منابع آب قادر بودیم پیامدهای خشک شدن تالاب‌ها را درست پیش‌بینی کنیم و قانونا روی حقابه تالاب‌ها می‌ایستادیم و در مقابل جامعه محلی نیز جاهایی مقاومت می‌کردیم و جاهایی هم کشاورزی را توسعه می‌دادیم تا به نیاز غذایی مردم هم پاسخ داده باشیم، شاید سرنوشت گاوخونی یا دریاچه ارومیه چنین نمی‌شد.مسئله ما این است که پس از انقلاب در مقاطع مختلف، دولت‌ها قوانین و تصمیمات مقطعی و سیاست‌های مختلف داشتند. مثلا در دوره سازندگی و دوره آقای خاتمی و دوره آقای احمدی‌نژاد سیاستگذاری‌های متفاوت و گاه متناقضی صورت گرفته و نهایتا جامعه محلی هر طور که خواسته، عمل کرده است.اقتدار و هژمونی قانونی هم برای اینکه دولت در جاهایی محدودیت ایجاد کند و در جاهایی کشاورزی را توسعه دهد، وجود نداشته. برآیند تعامل مطالبه جامعه روستایی و ضعف قانون و نیز ضعف اجرای قانون، وضع را به این جا رسانده است.این وضع فقط در آب‌های سطحی ایجاد نشده؛ در آب‌های زیرزمینی هم چنین وضعی داریم. ما در کشور به تعداد چاه‌های مجاز، چاه غیرمجاز داریم. یعنی به قیمت نابودی منابع آب زیرزمینی کشور، سعی کرده‌ایم به مطالبه روستاییان توجه کنیم.
می‌توان گفت فقدان مدیریت علمی علت این وضع بوده است؟
فقدان مدیریت علمی و عدم اجرای طرح‌های برآمده از مطالعات جامع؛ مطالعاتی که با نگاهی همه‌جانبه موضوع را بررسی کرده باشند. این طور نبوده که نمی‌دانستیم چه باید بکنیم.در سال ۱۳۵۶ آقای روحانی وزیر کشاورزی دولت هویدا مطالعه‌ای را با کمک هانتینگ و بوکرز ، دو شرکت بین‌المللی مدرن، انجام داد و این دو شرکت گفتند شما در کل ایران می‌توانید فقط ۶۰ میلیارد متر مکعب آب مصرف کنید. ۵۰ میلیارد از آب سطحی و ۱۰ میلیارد از آب زیرزمینی.بر اساس این مطالعه، ایران به ۱۰ منطقه تقسیم شده بود. یکی از این مناطق هم منطقه آذربایجان بود. یک سقف هم برای هر منطقه تعیین کرده بودند که چه مقدار می‌توان کشاورزی و مصرف آب هر منطقه را توسعه داد. ما نسبت به نتایج این مطالعه وفادار نبودیم. اصلا گفتیم اعداد و ارقام این مطالعه کفر ابلیس است و ما می‌خواهیم به خودکفایی برسیم.در سال‌های ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴ در سراسر آذربایجان غربی و کردستان این شعار را می‌دیدید که «گندم بکارید، استقلال درو کنید». طبیعتا هر کسی که می‌توانست، سطوح کشت‌اش را افزایش می‌داد. حالا یا مرتع را شخم می‌زدند یا جنگل را می‌تراشیدند و غیره. سپس تقاضا برای آب شروع می‌شد. می‌گفتند سطح زیر کشت افزایش پیدا کرده، آب نیست، می‌خواهیم زمین‌های دیم را آبی کنیم، پس برویم سد بسازیم، شبکه و خطوط انتقال ایجاد کنیم و غیره.در آن مقاطع هیچ کس به حقابه تالاب فکر نمی‌کرد. نه همسایه دریاچه ارومیه می‌فهمید چه اتفاقی دارد می‌افتد، نه مدیر دولتی و نه نماینده مجلسی که فشار می‌آورد برای توسعه منابع آب منطقه، تا بتواند به رای‌دهندگان پاسخ دهد. در نتیجه، آن ۶۰ میلیارد متر مکعب آب الان شده است ۹۰ میلیارد. یعنی ما ۳۰ میلیارد متر مکعب اضافه‌برداشت داریم در کل کشور. در اطراف دریاچه ارومیه هم سه‌ونیم تا چهارمیلیارد متر مکعب اضافه‌برداشت آب داریم که این مقدار آب را از سهم دریاچه ارومیه داریم برمی‌داریم.
پس می‌توان گفت سیاست خودکفایی علت اصلی خشک شدن دریاچه ارومیه بوده.
یکی از عللش سیاست خودکفایی در بخش کشاورزی بوده. خودکفایی زراعت و باغبانی و دامپروری.
مطابق توضیحات شما، اگر سیاست خودکفایی مبنا واقع نمی‌شد، دریاچه ارومیه هم خشک نمی‌شد. انگار علت اصلی همین بوده.
اگر سیاست خودکفایی مبنا قرار نمی‌گرفت، باید توسعه شهری صورت می‌گرفت و جمعیت روستایی به ۱۰ یا ۵ درصد می‌رسید. سپس باید مشاغل صنعتی ایجاد می‌شد و مشاغل گردشگری توسعه می‌یافت. یعنی در بسیاری از حوزه‌ها باید تحولاتی صورت می‌گرفت که این جامعه شغل داشته باشد تا بتواند غذا بخرد و بخورد؛ به جای اینکه برای خودش به شکلی خودکفا گندم تولید کند.حرکت به سمت خودکفایی آرمانی، یعنی اینکه ما می‌توانیم در همه محصولات خودکفا شویم، علت مهمی در پیدایش این وضع برای دریاچه ارومیه بوده و این نقد شامل دولت خاتمی هم می‌شود.گزارش هانتینگ و بوکرز می‌گوید ایران اگر بخواهد در غلات خودکفا شود، باید پروتئین وارد کنید. یعنی گوشت و تا حدودی هم مواد روغنی وارد کنید. این گزارش در ادامه می‌گوید ایران اگر بخواهد در دامپروری و پروتئین و روغن خودکفا شود، باید گندم وارد کند.این مطالعه، چنانکه گفتم، در سال ۱۳۵۶ انجام شده و مبتنی بر مدل‌سازی و ادله ریاضی بوده و حقانیتش امروز دارد ثابت می‌شود. نهایتا باید گفت که سیاست خودکفایی و نیز وصل کردن توسعه روستایی به توسعه بخش کشاورزی، علل مهم خشک شدن دریاچه ارومیه بوده‌اند.توسعه روستایی می‌تواند با گردشگری و صنعت و امور دیگر نیز حاصل شود. توسعه روستایی الزاما به معنای توسعه بخش کشاورزی نیست. مثلا در خیلی از مناطق که به طور طبیعی خشک‌اند، خودبه‌خود صنایع دستی رشد می‌کنند. مثلا فرش‌بافی. فرش‌بافی متعلق به روستاهایی است که به به لحاظ تاریخی قلمرو کشاورزی نبوده‌اند یا کشاورزی‌شان با محدودیت شدید مواجه بوده است مثل قم، کاشان، یزد، نایین. قلمروهای اصلی قالی‌بافی ایران عمدتا سرزمین‌هایی بوده‌اند که با مشاغل غیرکشاورزی زندگی می‌کردند. ولی ما در همه جا فرض را بر این گذاشتیم که باید کشاورزی‌مان را توسعه دهیم و توسعه کشاورزی را مبنای توسعه روستایی قرار دادیم.یعنی این نگاه که باید هر طور که شده به روستاها آب برسانیم تا بتوانند کشاورزی کنند باعث این وضعیت شده؟ یعنی جهل مقامات تصمیم‌گیرنده موثر بوده؟ ما یک جهل عمومی نسبت به رفتارمان در قبال آب و خاک داشتیم. همه ما. چه مقامات دولتی چه مردم و حتی کارشناسان.به گزارش آراز آذربایجان به نقل از عصر ایران،برنامه‌های طراحی شده، محصول کار یک عده کارشناس مثل من است. ما همه با هم، بدون نگاه به آینده متصور، در این وضع موثر بوده‌ایم. چه کارشناسان، چه نمایندگان مجلس، چه مقامات دولتی. نباید گفت علت این وضع فقط سدسازی دولت‌ها بوده. سدسازی‌ها پاسخ به یک مطالبه بوده. عده‌ای تحلیل‌های توطئه‌اندیشانه هم می‌کنند. مثلا می‌گویند مافیای آب از سدسازی نان خورده و بساط دزدی‌اش فراهم شده با سدسازی. در حالی که اصلا این طور نیست. من با بسیاری از طراحان سدها و شبکه‌های آبی از نزدیک آشنا هستم. آدم‌هایی بسیار وطن‌پرست و معتقد و مردم‌دوست هستند. مفاهیمی مثل مافیای سدسازی و مافیای آب، تبیین‌های رمانتیستی مشکل کنونی است. ادامه در شماره بعدی

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۳۰ ق.ظ

دیدگاه


× 2 = چهارده