دریای خزر می‌تواند دریاچه ارومیه را نجات دهد؟

حسین آخانی
گروه گزارش: اصرار برای انتقال آب دریای خزر یا آب شیرین ارس و زاب به دریاچه ارومیه همچنان ادامه دارد. اصرارهایی که با توجه به تبعات سنگین آن، واکنش کارگروه نجات اکولوژیکی دریاچه ارومیه را در پی داشته است.آنها تاکید کردند که بازگردانی دریاچه‌ ارومیه به وضع طبیعی، فقط باید با اتکا به استعداد طبیعی خود حوزه‌ ارومیه و کم کردن از فشارها و تنش‌های خارج از ظرفیت منطقه که به آن تحمیل شده، صورت گیرد. این کارگروه همچنین معتقد است که دستکاری در سامانه‌ رودخانه‌ها و پهنه‌های آبی دیگر با عنوان»نجات‌بخشی ارومیه« می‌تواند سبب بروز مشکلات زیست‌محیطی و اجتماعی دیگری در حوزه‌های مبدأ و مقصد شود.
*خطر انتقال گونه‌های زیستی
ورودگونه‌های مهاجم به اکوسیستم‌های آبی از جمله خطراتی است که انتقال آب‌ها از یک حوزه به حوزه دیگر در پی دارند. به گفته کارشناسان این کارگروه اکوسیستم‌های آبی از نظر ورود گونه‌های مهاجم بشدت حساس و آسیب پذیرند. تجربه‌های جهانی بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد انتقال یک گونه‌ از اکوسیستمی به اکوسیستم دیگر، فرصتی برای رشد و تکثیر گونه‌های مهاجم شده و باعث نابودی اکوسیستم مقصد شده است. مهم‌ترین نمونه شناخته شده در ایران، ورود سرخس»آزولا« به تالاب‌های شمال است که باعث نابودی تنوع گونه‌های آبزیان شد و خسارت‌های فراوان اقتصادی و زیست محیطی به دلیل کاهش اکسیژن آب و رقابت شدید با گونه‌های بومی ایجاد کرده است؛ دردی بی‌درمان که هم اینک تالاب انزلی را زجر می‌دهد.
همچنین ورود گونه »شانه‌دار دریایی« به دریای خزر است که باعث افت شدید جمعیت ماهی کیلکا، تهدید ماهیان خاویاری و فک خزری و افت ۵۰ درصدی جمعیت بسیاری از زئوپلانکتون‌ها شد. در دهه‌های اخیر، دریای خزر قربانی ورود ده‌ها گونه‌ وارداتی شده است که علاوه بر شانه‌دار دریایی می‌توان به گونه‌های صدف، کشتی چسب، ماهی کفال، کرم پرتاژ، خرچنگ گرد، خرچنگ پهن و گونه‌ای خرچنگ چینی هم اشاره کرد. مهاجم‌ها به خزر محدود نمی‌شود و دریاچه هامون هم از آنها زخم برداشته است.
به گفته این کارشناسان معرفی غیر کارشناسی گونه غیر بومی ماهی کپور به دریاچه هامون در سیستان برخی از گونه‌های بومی و اقتصادی منطقه از جمله »هامون‌ماهی« را در معرض تهدید قرار داده است. ورود گونه‌های غیربومی به دریاچه ارومیه می‌تواند حیات آبزیان هر چند اندک، اما هزاران هزار ساله‌ ارومیه را به خطر بیندازند. هر چند که ممکن است به نظر رسد شوری بالای دریاچه از گسترش این گونه‌ها جلوگیری خواهد کرد، اما این گونه‌ها می‌توانند در محیط‌های حد واسط بخصوص تالاب‌ها، آسیب‌های زیست محیطی جدی و پیش‌بینی نشده‌ای پدید آورند. در این مورد، تالاب‌های اقماری دریاچه ارومیه، بیش از دیگر بخش‌ها و زودتر از همه آسیب خواهند دید.
از دیگر مخاطرات انتقال گونه‌های غیربومی می‌توان به انتقال ویروس‌ها و باکتری‌های موتاژن به اکوسیستم اشاره کرد. گونه‌های موتاژن می‌توانند با وارد شدن به ژنوم یک باکتری و تغییر ژنوم جلبک‌ها و دیگر موجودات منطقه ساختار وراثتی آن را تغییر دهند و باعث بیماری‌زایی یا تغییر عملکرد آن‌ها شوند.
*تغییر در شیمی و فیزیک آب
با ورود آب خزر به دریاچه ارومیه، شیمی آب به یکباره تغییر می‌کند؛ علاوه بر آن‌که نمک بیشتری به آب وارد می‌شود، به دلیل آن‌که دریاچه‌ ارومیه آرام و کم موج است، امکان ایجاد جریان سطح به عمق نخواهد بود و آب شیرین در سطح و آب شور در زیر حبس خواهد شد. این لایه‌بندی، ضمن بالا بردن تبخیر (به دلیل کم بودن شوری آب سطحی) و حتی تغییر دما، میزان رسوب نمک بیشتری را در دریاچه فراهم می‌کند، علاوه بر آن با ایجاد گرادیان نمکی، براحتی باعث نابودی فیتوپلانکتون‌ها و آرتمیای بومی ارومیه می‌شود.
انتقال آب دریای خزر به دریاچه‌ ارومیه تبعات زیست‌- شیمیایی فاجعه باری هم در بر دارد که تنها برخی از آنها قابل پیش‌بینی است. برای مثال، آب دریای خزر بر خلاف بیشتر رودخانه‌های ورودی به دریاچه ارومیه لبشور است و شوری سواحل جنوبی آن بین ۱۰ تا ۱۴ گرم در لیتر تغییر می‌کند. بنابراین انتقال آب دریای خزر به ارومیه به معنای انتقال دائم آب شور و اضافه شدن منبع جدید ورودی نمک به درون حوضه آبریز آن است. از آنجا که دریاچه‌ ارومیه یک حوضه بسته محسوب می‌شود، این نمک ورودی برای همیشه در درون این حوضه باقی مانده و در آن انباشته خواهد شد. اما مشکل اصلی دیگر، ترکیب شیمیایی آب دریای خزر است که در مقایسه با آب دریاهای آزاد، سدیم و کلر کمتر ولی کلسیم و سولفات بسیار بالایی دارد. این به معنی آن است که با انتقال آب خزر، رسوب‌گذاری سولفات کلسیم یا گچ در دریاچه ارومیه بشدت افزایش خواهد یافت.
*ریسک انتقال آب، برای دریای خزر
با انتقال آب از خزر، بزرگ‌ترین خطر زیستی در بستر همین دریا رخ خواهد داد. برای انتقال حدود ۵۰۰ میلیون متر مکعب آب در سال باید حدود ۱۶ متر مکعب آب در ثانیه از دریای خزر پمپاژ شود. این مقدار پمپاژ، جریانی مصنوعی ایجاد می‌کند که به شعاع چندین کیلومتر اکوسیستم خزر را به کلی آشفته و تخریب خواهد کرد. در این منطقه، تخم‌ریزی ماهی‌ها مختل خواهد شد و امکان وقوع مشکلات پیش‌بینی ناشدنی دیگر هم وجود دارد. برای آن که گونه‌های زیستی با مکش آب وارد کانال‌های انتقال نشوند یا باید با فیلتر ورود آن‌ها را محدود کرد که خود چالشی فنی است که به‌دلیل نبود مورد مشابه، معلوم نیست چگونه در عمل انجام شود. یا آن‌که باید آنها را وارد کانال کرد و سپس با استریلیزه کردن نابودشان ساخت که هم از نظر فنی غیر ممکن است و هم اگر انجام شود، خود فاجعه زیست محیطی دیگری را رقم خواهد زد.
*آلودگی نفتی و فلزات سنگین خزر
نکته مهم دیگر آلوده بودن آب خزر به هیدروکربورهای نفتی و فاضلاب و فلزات سنگین است که برابر پاره‌ای برآوردها، سالانه صدها میلیون تن آلودگی نفتی به آن وارد می‌شود. آب انتقالی از هر عمقی برداشته شود، نمی‌تواند جلوی ورود این آلاینده‌ها را بگیرد. ورود این آلودگی‌ها به اکوسیستم ارومیه می‌تواند عاملی در نابودسازی این دریاچه به دست خودمان باشد. تخریب مسیر شامل جنگل‌ها، مراتع و کشتزارها
فاجعه بزرگ دیگر، مسیر انتقال آب است که مستلزم کانال‌کشی و لوله‌گذاری است و حدود ۳۲۰ کیلومتر را ویران خواهد کرد. جداسازی زیستگاه‌ها، آسیب‌دیدگی زمین‌های کشاورزی و مراتع، تضاد منافع با جامعه‌های انسانی و بروز معضلات زیست‌محیطی و اجتماعی، بسیار زیاد خواهد بود. بخش مهمی از این مسیر از جنگل‌های خزری با خاک اسیدی عبور خواهد کرد. خاک جنگل‌های خزری، بخصوص در غرب، از بهترین خاک‌های ایران است که در صورت نفوذ آب شور خسارت‌های جبران ناشدنی خواهد دید و نتیجه آن تسهیل بیابانی شدن این جنگل‌ها است. جنگل‌های خزری در بر گیرنده تعداد زیادی گونه‌های بومی هستند که به نوعی میراث جهانی محسوب می‌شوند. هر گونه دخل و تصرف در این جنگل‌ها – بخصوص وارد کردن کانال آب شور – از نظر جامعه علمی مردود است و با قوانین جمهوری اسلامی، بویژه اصل ۵۰ قانون اساسی و کنوانسیون‌های بین‌المللی (بخصوص کنوانسیون تنوع زیستی) مغایرت دارد.
بخش عمده کانال‌کشی هم در منطقه »ایران – تورانی« خواهد بود. این منطقه از غنی‌ترین مناطق ایران از نظر داشتن گونه‌های بومی گیاهی و جانوری است و تخریب زیستگاه این گونه‌ها از نظر زیست محیطی قابل توجیه نیست. اگر تغییر کاربری در مسیر دیده شود (که طبق گفته‌های طراحان، به منظور تامین مالی طرح، مورد نظر است) خسارات چنین انتقالی بسیار بیشتر خواهد شد.
*تفکیک استان‌ها به دو بخش شمالی و جنوبی
با توجه به حجم زیاد آب مورد نیاز برای انتقال و برای دستیابی به دبی بهینه، ساخت کانال و یا لوله‌گذاری در سطح گسترده در استان‌های گیلان، اردبیل و آذربایجان شرقی اجتناب ناپذیر است. بزرگی مقیاس این طرح به گونه‌ای است که باعث تقسیم استان‌های فوق به بخش‌های شمالی و جنوبی می‌شود. این مسأله علاوه بر محدودیت‌های ارتباطی، فشارهای مدیریتی زیادی را نیز به همراه خواهد داشت. تفکیک فیزیکی سرزمین در مناطقی از کشور که شرایط ویژه و منحصر به فرد قومی و فرهنگی دارد، به همراه خود نگرانی‌های خاص امنیتی را پدید ‌خواهد آورد.
*چالش‌های دیگر
آیا با توجه به وضعیت اقتصادی کشور امکان تأمین اعتبارات عظیم مورد نیاز انتقال آب از خزر ممکن می‌شود و توجیه دارد؟ آیا با صرف این هزینه، بودجه‌ای برای اصلاح کشاورزی و تأمین آب دریاچه از منابع حوضه باقی می‌ماند؟ سؤالات کارگروه به همین جا ختم نمی‌شود آنها می‌پرسند که آیا در مورد برق مورد نیاز برای پمپاژ این حجم عظیم آب تا ارتفاع بالای حدود ۱۵۰۰ متر – که برآورد می‌شود معادل دو برابر برق تولیدی سد کارون یک باشد- هزینه‌های بهره‌برداری و نگهداری برآورد شده است؟ آیا زمان مورد نیاز برای اجرای طرح برآورد شده است؟ در خوش‌بینانه‌ترین حالت‌ها، زمان اجرای این طرح کمتر از ۱۰ سال نخواهد بود و یقیناً دریاچه ارومیه تا آن زمان تاب نخواهد آورد و این طرح، نوش‌دارویی پس از مرگ سهراب خواهد شد.با انتقال آب دریای خزر به دریاچه ارومیه، احتمال آسیب دیدن آبخوان‌های اطراف دریاچه تا شعاع چند ده کیلومتر وجود دارد که از این بابت خسارت‌های اقتصادی و تبعات اجتماعی شدیدی ایجاد خواهد کرد. آیا مسائل بین‌المللی و ملاحظات حقوقی دریای خزر برای برداشت این حجم آب مورد توجه قرار گرفته و توافق‌های لازم انجام شده است؟ تکلیف این طرح در شرایط ترسالی چه می‌شود؟ (در دوره‌های ترسالی قبلی، برای حفاظت زمین‌های کشاورزی و تأسیسات حاشیه دریاچه، چندین دایک ساخت شده است که همان دایک‌ها هم‌اکنون مانعی برای ورود آب رودخانه‌ها به دریاچه شده است). آنها نکات دیگری را هم یادآوری می‌کنند که می‌تواند خط بطلانی بر انتقال آب دریای خزر یا ارس و هر انتقال حوزه به حوزه‌ای باشد. تأسیسات انتقال آب شور، بسیار خاص است و هزینه‌های بهره‌برداری و نگهداری آن بسیار بالاست، مقدار آب قابل انتقال، نسبت به مقدار مورد نیاز دریاچه، بسیار ناچیز است، دوره بهره‌برداری از چنین طرحی چند سال درنظر گرفته شده است و هزینه‌های برچیدن آن چه می‌شود؟خشکی تالاب‌ها و دریاچه‌ها فقط مشکل ارومیه نیست. در حال حاضر بسیاری از دیگر تالاب‌های کشور به دلایل مشابه ارومیه خشک شده‌اند. به فرض هم که بتوان مشکل ارومیه را با انتقال آب حل کرد آیا برای دیگر نقاط هم می‌توان چنین نسخه‌های گران و پیچیده‌ای را تجویز کرد؟ آیا می‌توان از دریای خزر آب این همه تالاب‌ و دریاچه خشک را فراهم کرد؟!
*حرف آخر
باید دانست که آب محیط زنده و مانند خون است. همان‌طوری که انتقال خون موجودی به موجود دیگر کشنده است، انتقال آب از حوضه‌ای به حوضه دیگر، آن هم در ابعاد اکوسیستم‌های بزرگ و کاملاً متفاوت چون خزر و ارومیه بسیار خطرناک و بدترین گزینه برای نجات ارومیه است. با درصد کمی از اعتبارات مورد نیاز این گونه طرح‌های عظیم، می‌توان راهکارهای اکولوژیک را پیش گرفت و با قطعیت، بدون تنش‌های اجتماعی و زیست محیطی و به صورت پایدار، دریاچه ارومیه را نجات داد. برای مثال، در صورت پرداخت خسارت آیش یا کاهش بخشی از زمین‌های کشاورزی، می‌توان در چند سال مشکل اصلی دریاچه ارومیه را حل و با ایجاد اشتغال مناسب و کاهش جذابیت‌های کشاورزی و ارتقا دادن روش‌های آبیاری، وضعیت اصلاح شده را حفظ کرد.
در نهایت تهیه‌کنندگان این مقاله که اغلب در دانشگاه‌ها و مرکز تحقیقاتی ایران، امریکا، آلمان و فرانسه مشغول به کار هستند از دولت تدبیر و امید درخواست دارند که بدون عجله اجازه دهند تا صدها محققی که با مدیریت آقای دکتر کلانتری در ستاد احیای دریاچه ارومیه مشغول هستند، راهکار فنی و کارشناسی شده خود را به دولت ارائه دهند.
تجربه چند دهه اخیر نشان داده است که پیروی از دیدگاه‌های شرکت‌های سودجو بدون توجه به تأثیرات زیست محیطی یک طرح نه تنها باعث حیف و میل شدن سرمایه‌های ملی می‌شود، بلکه خسارت‌های اجرای آنها تبعاتی بس خطرناک برای آینده این سرزمین و مردمان شریف آن خواهد داشت.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۴:۰۱ ق.ظ

دیدگاه


3 − دو =