دراوج

دراوج

علی رزم آرای
گروه فرهنگی:گفتگوی زیر حول محور کتاب در اوج و مؤلف آن خانم فلورانس مالخام انجام شده¬است. این گفتگو به بهانه انتشارجدید این اثر در ماه¬های اخیر، توسط سرکار خانم فرزانه ولی¬زاده دانشجوی کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات ارومیه تهیه و به نگارش در آمده است.
اشاره: داستان بلند”در اوج” با قلم خانم”فلورانس مالخام”، دنیایی سرشار از انگیزه و نوع¬دوستی و همدلی را پیش چشم مجسم می¬کند و با طنز ملیحی که در لابلای گفت وگوها خلق شده¬است، خواننده را ترغیب می¬کند تا بی¬وقفه بخواند و بخواند و بخواند. گرچه فضای داستان، دور از خفقان و تنش¬های بغرنج است، اما به¬قول صادق هدایت:”در زندگی زخم¬هایی هست!” و هر انسانی، کوله¬باری از رنج¬ها را به تحمیل زندگی بر دوش می¬کشد، نویسنده نیز با قلمی ساده و صمیمی؛ به گوشه¬ای از آلام مردم و یا دست¬کم قشر خاصی ازآنان پرداخته¬ است. وهمین ، انگیزه¬ای برای جوانان خیری شده¬ که آنها را دورهم جمع کرده¬است و با تقسیم مسئولیت¬ها، ماجرا را پیش می¬برد. برای مثال وقتی خانم”مایر” در جواب “ری” می¬گوید:” سالمندان من این¬همه نیروی کار لازم ندارند، تعداد کارمندان از تعدادسالمندان بیشترشده “، نشان دهنده¬ی این است که قشر سالمندان و مراقبت از آنها، در بطن فعالیت¬ها داوطلبانه¬ی جوانان؛ اهمیت دارد.شخصیت¬ها در کنار کارهای گروهی و خیرخواهانه¬ی خود، از آرمان¬های درونشان هم سخن می¬گویند. ازجمله اینکه هرکدام چه تعبیری از”مهم¬ترین چیز” و ” خوشبختی ” دارند؟ اما از ناگزیرترین اتفاقات زندگی هر انسانی،” عشق” بوده و هست و خواهدبود. و”در اوج” بر مدار عشق می¬چرخد! پس از تمام آنانی که عشق را می¬پرستند وعشق را زیبنده¬اند، دعوت می¬کنیم به خواندن “دراوج” و گفت وگوی دوستانه¬ی ما با خانم ” فلوراس مالخام” .*لطفاً ما را در جریان مختصری از زندگی خودتان شریک کنید؟! من در ۲۸مرداد۱۳۴۸ در کرمانشاه متولدشدم. دوران کودکی فقیرانه¬ای داشتم و پدرم دور از خانه زندگی¬ می¬کرد. مادرم، زنی با اراده بود که سعی می¬کرد جای خالی پدرم را پرکند. تا کلاس اول دبیرستان در کرمانشاه زندگی می¬کردم و پدرم، کار ثابتی در کارخانه¬ی “سیمان” پیداکرده بود. ما فضای جنگ راهم تجربه کردیم چون زودتر از شهرها دیگر، در کرمانشاه شروع شده¬بود. پدرم سواد چندانی ندارد ولی فردی بود آگاه وبا تجربه و البته ملایم! بخاطر همین تجربه، مدیر عامل کارخانه، او را برای کار در کارخانه¬ی سیمان “ارومیه” انتقال داد و ما به این شهر آمدیم. خون¬گرمی مردم ارومیه، ما را خیلی زود با آنها اُخت کرد. با اینکه واژه¬ای از زبان” ترکی “هم بلد نبودیم؛ اهالی شهرارتباط خیلی خوبی با ما برقرار می¬کردند. حتی در زمان بمباران هم، می¬توانستیم مثل دیگران در باغ¬هایشان پناه بگیریم. آن¬موقع بارها از اطراف می¬گفتند:”چرا از اینجا نمی¬روید؟ ولی من فکر می¬کنم هرگزنمی¬توانم مثلاً همسایه¬ما “زهرا” خانم را ترک کنم و بروم همسایه¬ی مثلاً “جک” باشم . احساس تعلق و احترام خاصی دارم به خاک و مردمی که با آنها زندگی می¬کنم!
*از چه زمای به نوشتن روی آوردید واولین متنی که نوشتید در چه مورد بود؟دقیقاً یادم نیست ولی فکرمی¬کنم از دوران راهنمایی می¬نوشتم برای خودم. بیشتر در حول و حوش”عرفان” بود. مطالبی هم که از آن دوران یادم مانده، در کتاب آورده¬ام. راستی بعضی وقت¬ها هم برای بچه¬های کلاس؛ انشا می¬نوشتم و تازه معلم هم می¬دانست. ولی می¬گفت:” باشه بیارین بخونین”
*” در اوج” چگونه و از کجا به ذهنتان رسید؟
آدم در این سنیی که من هستم، دلش می¬خواهد برگردد به دوران و خاطرات قشنگی که داشت! دلم می¬خواست با این تجربه¬ای که الان دارم، برمی¬گشتم به سنین بیست تا بیست وپنج سالگی ولی این محال است ! من دلم می¬خواست فداکاری-ها و زندگی افرادی که در خاطراتم بودند، یادداشت کنم و برای همیشه نگهدارم. در حقیقت یک جور احساس دین می-کردم.
*کدامیک از شخصیت¬ها را بیشتر دوست دارید و کدامشان را در واقعیت می¬بینید؟” فانی” را خیلی دوست دارم! اگر چنین دختری در واقعیت بود، من تأییدش می¬کردم . بعضی از شخصیت¬ها هم از دوستان هستند که بعضی¬ها را دیده¬ام و می¬بینم. ولی در داستان؛ کم و زیادشان کرده¬ام. در ضمن “دنیل” هم نمودی از پدرم هست که من به¬عنوان یک انسان والا دوستش دارم… *بیشتر آثار چه کسانی را مطالعه می¬کنید؟راستش “خلیل جبران “را خیلی دوست دارم.”جین وبستر” را هم که تمام آثارش را خوانده¬ام، و”چارلزدیکنز” هم همینطور. اما رمان برتر از نظر من”جین ایر”هست که عشقم به کتاب؛ از این کتاب شروع شد.” جین ایر” کادوی تولدم بود.* نوشتن را یک شغل می¬دانید؟
راستش نه! آدم می¬تواند خیلی چیزها را بنویسد که پول هم در بیاورد. اما من دوست ندارم همه چیز بنویسم.
*یک زن ایرانی، مسئولیت¬های مختلفی را برعهده دارد. شما در کنار همسرداری و تربیت فرزند و خانه¬داری، چقدر زمان برای نوشتن دارید؟چیزی که زیاد دارم زمان است ! بچه¬ها بزرگ شده¬اند و کارهایشان را خودشان انجام می¬دهند. خوشبختانه همسرم نیز حمایتم می¬کند
*و در کلام آخر ،اگر سخنی با خوانندگان عزیزمان دارید؛ بفرمایید؟من در نوجوانی خیلی آرامش داشتم. صلحی که در کتاب اشاره کرده¬ام؛ در واقع منظورم صلح درونم بوده¬است. فکر می-کنم هیچ نیرویی با صلح و ایمان درونم برابرنیست. امیدوارم هر انسانی، سعی کند به صلح برسد و در اوج بماند !این مولف، متن های ثقیل از نگاه دبیران را نیز به هیچ وجه ثقیل ندانست و گفت این متن ها نه اشکال دو کتاب، بلکه مایه اعتبار آنهاست.تالیف کتاب کار ساده ای نیست، این را می دانیم، همه را راضی نگه داشتن نیز کار سختی است، این را هم می دانیم، اما ایرادهای اساسی را نمی شود پذیرفت آن هم از جانب کتاب هایی که ماموریت دارند به اجرای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش کمک کنند و از دانش آموزان افرادی دست به قلم بسازد.زبان فارسی بخشی از هویت ماست و مسلط نبودن به آن نقصی است برای تک تک ایرانیان. کتاب های مدارس اما می تواند مانع ایجاد این نقص شود؛ البته به شرط این که خود بی نقص باشد. ایرادی که نمی شود براحتی از آن گذشت حذف تاریخ ادبیات از کتاب های هفتم و هشتم است، به طوری که فقط اطلاعاتی کلی و ناچیز در مورد برخی شعرا و نویسندگان در انتهای این کتاب ها بیان شده که چون طبق آیین نامه در سوالات امتحانی پرسیده نمی شود، دانش آموزان نیز ملزم به خواندنش نیستند. مهجورماندن تاریخ ادبیات، ظلم است به تاریخ زبان و ادب فارسی که چه منتقد کتاب ها باشی و چه طرفدار آن، شهادت خواهی داد.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۳۱ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۵:۲۲ ق.ظ

دیدگاه


− پنج = 1