حق با شریعتی بود نه مطهری

حق با شریعتی بود نه مطهری

هومان دوراندیش
گروه تحلیل : شریعتی معتقد بود اسلام و سرمایه‌داری دشمن یکدیگرند ولی اسلام و مارکسیسم با یکدیگر رقیب‌اند. اما مطهری می‌گفت سرمایه‌داری و مارکسیسم (کمونیسم) دو لبه یک قیچی هستند و اسلام هر دوی آن‌ها را دشمن می‌داند.
- در خبرها آمده بود که ابراهیم رئیسی گفته است »وجه مشترک ایران و کوبا، ایستادن در برابر نظام سلطه است.«
نظام سلطه در ادبیات سیاسی رایج در ایران، یعنی نظام سرمایه‌داری. و چون سرمایه‌داری فراگیر و جهانی شده، نظام سلطه یعنی سرمایه‌داری جهانی.
ابراهیم رئیسی به درستی گفته است که وجه مشترک جمهوری اسلامی ایران و کوبا ایستادگی در برابر “نظام سلطه” است. به غیر از کوبا، کره شمالی و ونزوئلا و چین و روسیه نیز با “نظام سلطه” مشکل دارند.
در کره شمالی و کوبا و چین و ونزوئلا، قدرت در دست سوسیالیست‌ها یا – به تعبیر دقیق‌تر – مارکسیست‌هاست. در روسیه اگرچه سرمایه‌داری الیگارشیک حاکم است، ولی هنوز زیرساخت‌های سوسیالیستی تا حدی وجود دارند و مهم‌تر اینکه، اعضای رده بالای هیأت حاکمه روسیه، مارکسیست‌های سابق‌اند که حسرت از دست رفتن شوروی مارکسیستی را می‌خورند. حالا غرض اینکه، جمله ابراهیم رئیسی و روابط حسنه جمهوری اسلامی با کشورهای مارکسیستی، به خوبی نشان می‌دهد که ایدئولوگ یا معلم اصلی انقلاب اسلامی، دکتر علی شریعتی بوده نه مرتضی مطهری. شریعتی معتقد بود اسلام و سرمایه‌داری دشمن یکدیگرند ولی اسلام و مارکسیسم با یکدیگر رقیب‌اند. اما مطهری می‌گفت سرمایه‌داری و مارکسیسم (کمونیسم) دو لبه یک قیچی هستند و اسلام هر دوی آن‌ها را دشمن می‌داند.
حتی اگر روسیه را کنار بگذاریم، روابط حسن? جمهوری اسلامی با چین و کوبا و کر? شمالی و ونزوئلا آشکارا نشان می‌دهد حرف شریعتی دقیق‌تر از مطهری بوده. اگر حکومت اسلامی ایران با این کشورها به اندازه آمریکا و بریتانیا مشکل داشت و در تقابل بود، باید حق را به مطهری می‌دادیم ولی در عمل چنین نشده است. در واقع در دنیای کنونی، اتحادی اسلامی-سوسیالیستی علیه سرمایه‌داری جهانی یا نظام سلطه شکل گرفته است. البته می‌توان سایر کشورهای اسلامی را مثال زد که رابطه حسنه‌ای با کشورهای غربی دارند. از عربستان و قطر و امارات گرفته تا مصر و مالزی و اندونزی.
بر این اساس می‌توان حرف شریعتی را نادرست دانست ولی حتی اگر روابط همین کشورها و جهان غرب را معیار داوری قرار دهیم، باز حرف مطهری درست از آب درنمی‌آید. دقیقا به همین دلیل که این کشورهای اسلامی، سرمایه‌داری و غرب را دشمن خود نمی‌دانند.
ولی طرفداران شریعتی می‌توانند بگویند اولا در این کشورها حکومت اسلامی برپا نشده، بنابراین سیاست این ممالک را نمی‌توان سیاستی اسلامی دانست، ثانیا منظور شریعتی از اسلام، اسلام شیعی یا در واقع تشیع بوده. در این صورت هر چقدر هم که مصر و امارات و قطر و عربستان پذیرای سرمایه‌داری جهانی باشند، باز خللی در جان کلام و روح رأی شریعتی پدید نمی‌آید؛ چراکه شریعتی در حقیقت گفته است: تشیع و مارکسیسم رقیب‌اند، ولی تشیع و سرمایه‌داری دشمن یکدیگرند. شاید یکی از علل این وضع، شکست مارکسیسم در اروپای غربی و رشد آن در جهان سوم یا کشورهای آسیایی و آمریکایی باشد. یعنی کشورهای کمتر توسعه‌ یافته. مارکسیسم راهی بود به سوی تحقق سوسیالیسم. برخی از محققان گفته‌اند از نظر مارکسیست‌ها، پس از سوسیالیسم نوبت کمونیسم می‌رسد ولی در آثار مارکس ظاهرا چنین تفکیکی وجود ندارد که کمونیسم مرحله‌ای پس از سوسیالیسم است.
به هر حال مارکسیست‌ها قائل به هدم نظام سرمایه‌داری و تحقق سوسیالیسم بودند. کسانی که به حدی از تحقق سوسیالیسم در ذیل سرمایه‌داری قائل‌اند، مارکسیست یعنی پیرو مارکس و انگلس نیستند. بنابراین بسیاری از سوسیالیست‌های اروپای غربی را باید صرفا سوسیالیست شمرد، ولی سوسیالیست‌های جهان سوم را، از کرهشمالی تا کوبا، باید سوسیالیست‌های پیرو مارکس یعنی مارکسیست دانست.
با این حال از عجایب است که چرا این کشورهای سوسیالیستی، متحدان سیاسی کشور ما شده‌اند. چون که اقتصاد جمهوری اسلامی، عمدتا سرمایه‌دارانه است نه سوسیالیستی. این هم‌سویی صرفا دلایل سیاسی دارد نه ایدئولوژیک. یعنی جمهوری اسلامی در پی ساختن جهانی سوسیالیستی نیست، ولی چون به دلایل سیاسی و فرهنگی با لیبرالیسم مشکل دارد، در تقابل با سرمایه‌داری‌های لیبرال‌دموکراتیک جهان غرب، به اتحاد سیاسی با دولت‌های سوسیالیست مخالف جهانی شدن سرمایه‌داری رسیده است. بدیهی است که اگر سرمایه‌داری جهانی از بین برود، فصل اختلافات جمهوری اسلامی و متحدین سوسیالیست‌اش برای ساختن آینده جهان آغاز می‌شود. آینده‌ای که از نظر دولتمردان کشورمان باید اسلامی باشد نه سوسیالیستی.
در چنین آینده‌ای، برخلاف نظر سوسیالست‌ها، مالکیت خصوصی وجود خواهد داشت و شریعت اسلام در حکم قانون خواهد بود. دو مطالبه‌ای که قطعا همه سوسیالیست‌های جهان با آن مخالف خواهند بود. ولی تا وقتی که خصمی به نام “سرمایه‌داری لیبرال‌دموکراتیک” وجود دارد، وقت پرداختن به این اختلافات نیست.
از سه جزء ترکیب مذکور، یعنی “سرمایه‌داری” و “لیبرالیسم” “دموکراسی”، متحدین سوسیالیست‌ جمهوری اسلامی، قطعا با سرمایه‌داری مخالف‌اند ولی بخشی از لیبرالیسم (یعنی لیبرالیسم فرهنگی و اخلاقی) را می‌پذیرند.
جمهوری اسلامی نیز با اکثر وجوه لیبرالیسم (معرفتی و اخلاقی و سیاسی) قطعا مخالف است ولی بخشی از سرمایه‌داری یا لیبرالیسم اقتصادی (یعنی مالکیت خصوصی و آزادی کسب‌وکار و تجارت) را می‌پذیرد.
درباره دموکراسی هم باید گفت که موضع جمهوری اسلامی و دولت‌های سوسیالیست مذکور این است که دموکراسی یعنی همین وضعیتی که در ذیل حکومت ما محقق شده است؛ بنابراین پذیرش دموکراسی از سوی ما، تحصیل حاصل است و ما اصولا نیازی به “پذیرش دموکراسی” نداریم بلکه این جهان غرب است که باید دموکراسی ظاهری‌اش را با عبور از سرمایه‌داری لجام‌گسیخته و بستن دست و بال بورژوازی لیبرال، به دموکراسی واقعی بدل کند.
تنها چیزی که می‌تواند به عنوان نقطه قوت یا مایه برتری یا دست کم فضل تقدم سوسیالیست‌ها مطرح شود، جاذبه شخصیت‌های انقلابی سوسیالیست و نیز انقلاب‌های سوسیالیستی برای انقلابیون مسلمان ایران است. شخصیت‌هایی نظیر لنین و تروتسکی و مائو و کاسترو و چه‌گوارا. به گزارش آراز آذربایجان به نقل از عصر ایران ، ولی اگر سوسیالیست‌ها بخواهند به این امور تفاخر کنند، با این پاسخ قابل توجه مواجه می‌شوند که تشیع ذاتا دینامیسمی انقلابی داشت که در نحوه حکمرانی حضرت علی و واقعه کربلا به چشم می‌خورَد و در دهه‌های اخیر با ایده‌ها و مشی سیاسی دکتر شریعتی و امام خمینی فعال شد. و اگر شما انقلابیونی نظیر لنین و کاسترو و چه‌گوارا و رزا لوکزامبورگ را دارید، ما نیز علی و حسین و ابوذر و زینب (صلوات الله علیهم اجمعین) داریم.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۸:۲۵ ق.ظ

دیدگاه


7 − یک =