تئاترارومیه و فرهنگ ضعیف اقبال عمومی به جلو ه های هنر

تئاترارومیه و فرهنگ ضعیف اقبال عمومی به  جلو ه های هنر

علی رزم آرای
گروه فرهنگی: نوشتار زیر از بدوبخش تشکیل شده است. بخش اول به قلم صاحب این نوشتار و بخش دوم به قلم شاعر و نویسنده فرهیخته استان شاهرخ رضوانی. هر دو واگویه¬ای هستند از جنس تئاتر و ادبیات که سعی در تکمیل یکدیگر دارند.
اقبال عمومی به تئاتر و دیگر جلوهای هنر در کلانشهر ارومیه بسیار کمرنگ و گاهی پریده رنگ و گه گداری پر رنگ است. جلوه و جلاء هنر در ارومیه ذاتی جریان جامعه نیست و عرضه آثار هنری هیچ سهمی از برنامه فرهنگی مردمان شهر را ندارد. به قول مسئولین امر هنر و فعالیت‌های هنری در سبد مصرف خانوارها آن هم در بخش فرهنگش جایی ندارد. متولیان امر هم از چرایی نشدن‌ها و هم از کمبودها ونبودها مطلع‌اند اما گویی در به روی پاشنه‌ای دیگر می‌گردد و قرار است ما همچنان غربتی‌های تئاتر باشیم تا عاشقان و شیفتگان. حال و روز ما بیشتر شبیه به آن دو دانشجوی است که در قصه کوتاه » اولش چی شد آخرش چی شد«امبرتواکو تقریباً موفق به تماشای همه شاهکارهای نمایشی دنیا می‌شوند اما فقط با یک تفاوت. یکی ابتدای شاهکارها را می‌دیده ولی پایان آن‌ها را از دست می‌داده و دیگری همه لحظات شاهکارها را از دست می‌داده و فقط به لحظات پایانی آن‌ها می‌رسیده است. تصور کنید انسان شاهکارهایی نظیر تراموایی به نام هوس ،اتللو،ادیپ شاه کور،شاه لیر، شش شخصیت در جستجویی نویسنده ، اهمیت ارنست بودن، بیمار خیالی، اشباح و… را ببیند ولی اول و آخر آن‌ها را از دست بدهد! دیدن این شاهکارها آن هم بی و سر ته چه ارزشی دارد. حتی اگر متن آن‌ها را هم بخوانی و یا خوانده باشی و حتی لحظه به لحظه متن آن‌ها راه هم از بر باشی ، اگر کار در حال اجرا یا اجرا شده آن‌ها را به تمام و کمال نبینی، انگار اصلاً با چنین شاهکارهای تا حال برخورد نداشته‌ای. این یعنی اینکه تو ناقصی و هیچ از دنیایی تئاتر و نمایش حالیت نشده! حال و روز ما اهالی ارومیه هم درست مثل حکایت این قصه است. اول و آخر کار و شاهکار را دیده ندیده همه اهل فن می‌شویم و یا اصلاً تئاتر و نمایش برای ما بی مورد می‌شود و بودن و نبودنش یکسان. الغرض ما اول و آخر تئاتر را نفهمیده‌ایم و ندیده‌ایم. درست در چنین حالی به سراغ شاهکارها می‌رویم و یا آن‌ها از ما سراغ می‌گیرند. نمی‌دانم به هر حال شاهکار را به صورت شاهکار عرضه کردن و دیدن توانایی می‌خواهد و دانایی.در شهر ما هم دانایی و توانایی کم نیست. اگر نباشد حداقل پزش را می‌دهیم.
این بار یکی از آن فهم کرده‌ها و روزگار تئاتر دیده‌ها دعوت ارومیه را اجابت کرده ( زنده یاد اکبر رادی) و به همت و هدایت سینه سوخته‌ای از همین اولی‌ها و آخری‌ها ( نیما رضوانی) می‌خواهد از روی صحنه و از زبان تئاتر با ما صحبت کند. دست خالی هم نیامده کاکتوس آورده خدمت تان! کمی سوزن و نیشتر لازم است تا ما هم بجنبیم و به قافله زمان برسیم، لااقل در هنر و تئاتر! جاوید یاد رادی از بازمانده های صف اول تئاتر مدرن ایران بود. بعد از حسن مقدم و عبدالحسین نوشین (و بعدها جمعی از لاله زاری‌ها و رادیویی‌ها) تئاتر مدرن ایران به سن بلوغ خود رسید. به عصر مفید و ساعدی، رادی و بیضایی، فنی زاده و استاد محمد و… رادی از میان اینان به دو تن دیگر یعنی ساعدی و بیضایی بیشتر شبیه بود. چون کار این سه شاخص تئاتر روز ایران بود و آبشخور همه شاهراه‌های تئاتری و سینمایی. زبان این سه تن به شدت امروزی بود و روان، دغدغه‌هایشان مثال آب زلال و به متن زندگی انسان ایرانی در هر کجای معاصرت نزدیک بود. وسواس زبانی که رادی در نمایشنامه‌های نیمه کلاسیک و نیمه مدرن خود نشان داده، ارائه صورت انسان در قالب تیپ‌هایی که قدرت فردیت یافتن دارند،شاخصیت بلند تاریخی شخصیت‌ها خواه چیزی که در نتیجه رشد تدریجی تاریخ حاصل شده و خواه آنچه که محصول تب و تاب تند و تیز حرکت انقلابی است- نوعی نمایش ایبسون و چخوف و اونیل که می‌خواهد از یک سو به برشت و از سوی دیگر به بکت بپیوندد- و از همه بالاتر فخر زبانی توفنده و پرتحرک که سینه شخصیت‌های نمایش را می‌شکافد و بیرون می‌پرد، باری این‌ها و سایر عناصر نمایشی که در قالب طرح و توطئه ای که نهایتاً شرافت انسان را به پیروزی می‌رساند، ویژگی نمایش رادی که در بعد از انقلاب هیجان انگیز تر از گذشته ادامه یافته است.
یاد وخاطره این نمایش نامه‌نویس محبوب بار دیگر در ذهن وزبانم شعله ورمی‌شود.و آتش شور واشتیاق رادر تمام هستیم می‌گستراند وبدین سان این چند سطر را پیش کش می‌کنم به هواداران مردی که سراسرعمر پاکش را فدای تئاتر این سرزمین نمود روحش شاد باد.زنده یاد اکبر رادی انسانی پاک وراستین بود وعاشقی شیدای نویسندگی در مقام نمایشنامه‌نویس.اوبه مرتبه والای استادی رسیده بود. اودر زمان حیاتش شامخ ترین نمایشنامه‌نویس وهنرمند خلاق در عرصه نمایشنامه‌‌نویسی معاصر به شمار می‌آمد. در فقدانش نیز پرتو افشانی‌های او به پایان نرسیده و نسل امروزهنوز در شعله‌های تفکرات و تاملات او به روشنایی‌ها دست می‌یابد. رادی را با چند کلمه نمی‌توان شناساند ، مغازله با آثار او شور وحالی می‌طلبد وسیر وسلوک مکاشفه گونه‌ای.می‌گویند او رئالیست بوده است، من می‌گویم او رئالیست‌ترین نمایشنامه نویسی بود که شاعرانه می‌رقصید وخوانندگانش را دراین میدان به تکاپو می‌انداخت:یک دست جام باده ویک دست زلف یار/ رقصی چنین میانه میدانم آرزوست ( مولانا)
آرزوها ورویاهای رادی در متون نمایشی اش تحقق پیدا می‌کرد نثر پخته وشاعرانه رادی با عبور از تونل‌های واقعیت ،درام‌هایی پدید آورده است که تبدیل به سبک ویژه‌های در میدان نمایشنامه‌نویسی شده است. دیدار واقعیت‌ها با احوالت آرمان‌خواهی رادی ما را مجذوب وشیفته او کرده است. ظهور رادی دیگر درآینده این سرزمین شگفت‌انگیزخواهد بود پس او را گرامی باید داشت و مقامش را ارج نهاد. همانگونه که در عرصه داستان‌نویسی جمال‌زاده‌ها ، صادق‌هدایت و صادق‌چوبک‌ها و سیمین دانشو‌رها گرامی‌اند. در میدان پر تلاطم نمایشنامه نویسی نیز در کنارغلامحسین ساعدی‌ها، بهرام‌بیضایی‌ها و… اکبر رادی‌ها ماندگار خواهند بود.هرگزنه میرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوام ما (حافظ)
شاهکار‌هایی رادی یکی دوتا نیستند، او هرچه آفریده زیباست و هرچه نوشته خواندنی و هرچه گفته راز و معماست. او می‌خواست راز هستی را بگشاید با دیدن، شنیدن، گفتن و این همه را در چهارچوب درام های ماندگارمی‌ریخت و خوانندگانش را حیران یافته مکاشفه هایش می‌کرد. او از پشت شیشه ها به دریاها و ساحل‌ها می‌نگریست و روزنه‌های‌آبی را تماشا می‌کرد و با صیادان گفت و شنودها داشت. هملتش را با سالاد فصل طی می‌کرد و آهسته با گل سرخ از منجی در صبح نمناک سخن می‌گفت. و با کاکتوسش جهانی و انسانی فکر می‌کرد.سیر و سلوک او در تمام نوشته‌هایش رسیده به تعالی بشری در متافیزیک هستی‌شناسانه بود. همه کار‌هایش در زمره بهترین کار‌ها بود چراکه تفکراتش ژرف و داناییش فراوان بود. این اقیانوس بیکران شگفت‌های بسیاری داشت که نمی‌توان در چند کلام از آنها یاد کرد.
چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود/ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد ( حافظ)سخن کوتاه،کاکتوس ازآخرین نوشته‌های اکبررادی است که عصاره اندیشه‌های او ازکار‌های پیشین است. از پشت شیشه‌ها تا کاکتوس رنگین کمانی از دانش‌ها، یافته‌ها، احساس‌ها و آموخته‌ها و کشف‌های این بزرگمرد را در دیدگان ما به معرض نمایش می‌گذارد که در زیر این رنگین کمان سالها بایستی پرسه زد و هر زمان به روشنایی عرفانی دیگری در این چشم انداز رسید.برای هضم این متن نمایشی (کاکتوس) باید تمام آثار قبلی او را خواند و دریافت.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴ ساعت ۵:۳۴ ق.ظ

دیدگاه


سه + = 4