ادبیات از حکمت تا ابتذالات پست مدرنیستی

ادبیات از حکمت تا ابتذالات پست مدرنیستی

حسن رضایی
گروه تحلیل: ادبیات ملت‌ها آیینه تمام نمای زندگی اجتماعی آنان است که معمولاً در داستان‌ها، اشعار، مثل‌ها، نمایشنامه‌ها، و در همه جلوه‌های ادبی و اجتماعی، نمایان می شود. و به راستی، ادبیات هر ملت را می توان محل تجلی روح جمعی آن ملت برشمرد. بی شک یکی ازبدیهی ترین افتخارات هر ایرانی، هم زبانی، هم وطنی و هم فرهنگی با بزرگانی همچون حافظ، مولانا، سعدی، خیام، فردوسی و سایر بزرگان ادب فارسی است. ما ملتی بزرگ هستیم و اینان شناسنامه های همیشگی عظمت ما هستند. ولیکن، این همه به معنای بی مسئولیتی ما در این برهه تاریخی نخواهد بود. کمترین وظیفه ما آن است که اگر برگی بر خرمن زرین افتخارات ادب ایران نمی افزاییم، آن را به لجنی آلوده نکنیم! دکتر جواد حدیدی در کتاب “از سعدی تا آراگون، تاثیر ادبیات فارسی در فرانسه”، در بیان جایگاه سعدی در نظر ادب شناسان فرانسوی می نویسد:” ارنست رنان، باربیه دومنار، هانری ماسه، مارسلین دبرد والمور، لویی آراگون و … بخشی از نویسندگان، منتقدان و شاعران فرانسوی هستند که سعدی را فروتنانه ستوده اند.” همان گونه که ویکتور هوگو هم یکی از عبارتهای مقدمه گلستان را سرلوحه کتاب »شرقیات« خود قرار داده است. بزرگان ادب فارسی هر کدام دلباختگان زیادی در سراسر جهان دارند. گوته شاعر بزرگ آلمانی سر بر آستان حافظ نهاده است و آندره ژید در مائده های زمینی شدیداً تحت تاثیر ادب ایرانی قرار دارد..ریشه یابی علل این عشق آتشین و همگانی به ادب فارسی درخور توجهی ویژه است. شاید بهتر آن باشد که راز این شیفتگی را از زبان کنتس دونوآی، “شاهزاده خانم دنیای شعر” کشور فرانسه بشنویم. وی آن قدر شیفته سخنوران بزرگ ایران بود که غرفه شخصی مجلل خود را در کنار دریاچه »لمان« سوئیس به سبک آرامگاه حافظ ساخت و بعد هم وصیت کرد که او را پس از مرگ در همان جا به خاک بسپارند. وی در مقدمه ای که بر ترجمه معروف گلستان از «فرانتس توسن» نوشته است، می آورد:” سعدیا، تا دلی در دنیا می تپد و تا نگاهی از شیفتگی به نگاهی دوخته می شود، تو با مردمان جهان راز عشق و هوس خواهی گفت: پریشان دلان را آرام خواهی کرد و تنگ چشمان را بخشندگی خواهی آموخت. حسودان را با آرامش خاطر خواهی خواند و تیره روزان را با شادکامی و خرم دلی آشنا خواهی ساخت و همیشه و در هر حال، آرامش و زیباییِ نغمه ای جواهرنشان را آراینده پریشانیها و آشفتگیها خواهی کرد… و ما با خواندن قطعات زیبا و لطیف و روح پرور تو، خواهیم توانست به پیروی از شاعره سخن سنج خویش، مارسلین دبرد والمور بگوییم:«بیا و عطر آن گلها را از دامان من ببوی!« … زبان فرانسه ما، با همه کمال خود، قدرت آن را ندارد که زیبایی سخن تو و عمق آن را کاملاً منعکس کند. ولی عطر پنهان این سخن، از خلال ترجمه کلام تو به مشام همه می رسد آنگونه که پیداست، آنچه ادبیات منظوم و منثور ایران را حتی در نظر بیگانگان، گوهری خواستنی و کم نظیر نموده است، التزام شاعران و نویسندگان نامدار ایرانی به اخلاق و آموزه های اخلاقی-عرفانی بوده است. با این همه در ادبیات معاصر ایران هستند کسانی که می خواهند با هزل گویی و دریده خویی خود، بر روی این چهره زیبا و خواستنیِ ادب ایرانی لجن پراکنی کنند. صادق هدایت را شاید بتوان از پیشگامان حضور در این عرصه دانست. وی که سرانجام ترجیح داد تا با خودکشی به زندگی ادبی! خود پایان دهد، از سوی طرفداران خود به دارا بودن نگاه رئالیستی و واقع بینانه در توصیف_های داستانی معرفی شده است. وی در توصیف هیچ مرزی نمی شناسد و در متن داستان_های خود از به کار بردن عبارات سخیف جنسی و وهن و تخفیف مفاهیم دینی هیچ ابایی به خود راه نمی دهد. این در حالی است که بر خلاف وی، بزرگان ادب فارسی همچون حکیم فردوسی توسی همواره از دامن زدن به حیازدایی و نقل عریان مسائل جنسی گریزان بوده و از طرفی، مهمترین ویژگی قهرمانان داستان های خود را اعتقاد و توکل آنها به خدای بزرگ برشمرده اند. رعایت مرزهای اخلاقی توسط حکیم ابولقاسم فردوسی را می توان در جای جای شاهنامه دید. فردوسی را به راستی می توان استاد حیا و ادب نامید. به عنوان مثال، وی در توصیف صحنه سزارین رودابه-به عنوان یک صحنه حاوی مفاهیمی که ارائه عمومی آنها سخت تواند بود- آنچنان ادب و حیا را رعایت می کند که انسان را به تحیر وادار می کند. در متن گفتگوی سیمرغ با زال در صحنه مذکور می_خوانیم: به چشم هژبر اندرون نم چراست/ چنین گفت سیمرغ کاین غم چراست/ یکی مرد بینا دل پرفسون/ بیاور یکی خنجر آبگون/ ز دل بیم و اندیشه را پست کن/ نخستین به می ماه را مست کن/ نباشد مر او را ز درد آگهی/ بکافد تهی گاه سرو سهی/ همه پهلوی ماه در خون کشد/ وزو بچه شیر بیرون کشد/ وز آن پس بدوزد آن کجا کرد چاک/ز دل دور کن، ترس و تیمار و باک! این در حالی است که برخی نویسندگان معاصر به دنبال توصیف عریان و بدون سانسور صحنه های اروتیک و جنسی برای ایجاد جذابیت در آثارشان هستند! هوشنگ گلشیری و تربیت شدگان کارگاه ادبیات داستانی وی در دهه ۶۰ را می توان از نویسندگان معاصر طرفدار این رویه فکری به حساب آورد. رجبعلی اعتمادی، داستان‌نویس بهائی و نویسنده قصه‌های مبتذل با مضامین اِروتیک از این جمله به شمار می آید. با این همه تولد نسلی از شاعران و نویسندگان ایرانی که خود را طرفدار مکتب پست مدرن می خوانند، ابعاد جدیدی به انحطاط اخلاقی و ابتذال جنسی در فضای شعر و ادبیات ایران بخشیده است. زیرا پرداختن به ابعاد مختلف سکسوالیته از مشخصات ادبیات پست مدرن است.
غزل پست مدرن امروزه طرفداران و اساتید! خاص خود را در ایران دارد و مدعی خلاقیت و نوآوری در عرصه ادبیات و شعر است. مرتضی لک، منتقد ادبی در همین زمینه می نویسد:”با نگاهی اجمالی به غزل پست مدرن و اشعاری که در این به اصطلاح نوآوری جای گرفته اند به این حقیقت می توان دست یابید که ابتذال زبانی و موضوعی، تنها عناصر پست مدرنیسم هستند که در غزل پست مدرن رعایت شده اند… چنین غزلی اساساً بی معنا بوده و برچسب زدن به غزل، آن هم با عبارت جنجال برانگیز “پست مدرن” چیزی جز یک ابتذال ادبی که احتمالاً ناشی از کج فهمی پست مدرنیسم است به نظر نمی رسد. پدیدار شناسی دو مقوله پست مدرنیسم و غزل با اتکاء به بررسی جنبه های زیبایی شناختی ادبیات پست مدرن گواه آن است که اجماع آن دو از بنیان بی نتیجه و تولد نوعی متفاوت ازغزل آن هم در سایه اندیشه پست مدرن از اساس ناممکن است.” ابتذال زبانی و موضوعی اما تنها ویژگی های عجیب غزل! مذکور را تشکیل نمی دهند. تاکید بر یاوه نویسی و طرح مسائل غامض و بی معنا یکی دیگر از مشخصه های آثار منسوب به شعر پست مدرن در سطح ایران است. مریم حقیقت یکی از طرفداران این سبک نوشتار، در مقاله ای زیرعنوان ” تاملی در باب غزل پست مدرن” به بررسی جانبدارانه ای از مجموعه اشعار آقای سید مهدی موسوی که با نام ” فرشته ها خودکشی کردند” به چاپ رسیده است، پرداخته، می نویسد: “اگر چیزی را نمی فهمم، به این معنا نیست که آن چیز وجود ندارد!” وی سپس به ذکر این نکته می_پردازد که یکی از دلایل مخالفت منتقدین مغرض! با غزل پست مدرن ” مخاطب نفهم بودن” آن است. حال آنکه اگر قرار باشد شعری را نه خود شاعر! و نه مخاطبانش بفهمند، طبیعتاً از اساس بی محتوا، غیر منطقی و نازیباست و چیزی جز هجو و هزل نخواهد بود.
با این همه، رواج ابتذال درادبیات ایران منحصر به شعر و رمان نمانده است. متن بسیاری از فیلمنامه های طنز سالهای اخیر و فیلم های سینمایی سینمای ایران نیز آلوده به الفاظ اروتیک و جنسی شده است. بر روی پرده رفتن تئاترهای مبتذل نیز نشان دهنده گوشه ای دیگر از این رویکرد قهقرایی بوده است. فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی که از ضعف محتوایی قابل تامل رنج می برند، سعی می کنند تا با تعبیه شوخی های جنسی در دیالوگ های شخصیت های اصلی یا فرعی داستان، زمینه ی خنداندن و جذب مخاطب را فراهم نمایند. غافل از اینکه خنداندن لحظه ای مخاطب هرگز نخواهد توانست جای تولید یک فیلم سالم، اخلاقی و باشکوه را در ذهن وی پر کند و مخاطبان این نویسندگان و فیلمسازان نیز از آنها تصویری بیش از یک دلقک بی ادب و اروتیک در ذهن نخواهند داشت. تولستوی، خالق هنرمند “جنگ و صلح”، هنر و ادبیات را از عالی ترین تجلیات جمال الهی و به وجود آورنده عالی ترین لذّت های روحی و معنوی برای انسان، تعریف می کند و دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن می گوید: “ادب ـ که در آغاز، به معنای رسم و ایین خوب زندگی کردن بودـ، ادب فنّی (یعنی ایجاد آثار ادبی) را گسترش داد و در واقع، ادب نفس با ادب درس، پیوند گرفت و ادبیات، وسیله ای شناخته شد برای بهتر و زیباتر زندگی کردن.” امانوئل کانت، شاعری را والاترینِ هنرها می پندارد و می گوید: “شعر، غذای روح و فکر آدمی و آموزنده است.” روشن است که رعایت اخلاق و داشتن تعهد اخلاقی برای یک نویسنده یا شاعر، بیش از دیگران ضروری و بدیهی به نظر برسد. درواقع، اخلاق در حوزه ادبیات را می توان پرهیز شاعر و نویسنده از خوراندن غذای مسموم به روح و فکر آدمیان دانست و این همان چیزی است که بزرگان ادب فارسی را برای همیشه تاریخ در ذهن تمامی ملل جهان، عزیز و ماندگار کرده است. با این وجود جا دارد تا ما اکنون از خود بپرسیم که چقدر شبیه فردوسی، حافظ و سعدی هستیم؟!

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴ ساعت ۴:۳۶ ق.ظ

دیدگاه


− یک = 6