معاصرت ادبی و یا ادبیات معاصر
علی رزم آرای
گروه فرهنگی: ادبیات به عنوان یک مجموعه مانند هر دانش جدی دیگری، دارای دستگاه است، دستگاه فکری، فلسفه و تئوری، ساختار و یا ساختارها که بدون درک آنها قادر به درک ادبیات نخواهیم بود. هرکسی ادبیات را جدی میگیرد به آن، دستگاهی سازمان یافته نسبت میدهد.
اصولا ً هرکسی که مقولهای را جدی میگیرد در اجزای متشکله آن به دنبال روابطی میگردد که اجزا را به هم مرتبط کند و کلیتی متشکل و متناسب از آن اجزا بسازد. برای مثال عروض فارسی! یک دستگاه فکری است که در آن هجاهای کوتاه و بلند – اسباب و اوتاد فواصل – به عنوان اجرای متشکله وزن شعر فارسی، با حرکت به سوی یکدیگر و ارتباط و علقه پیدا کردن با یکدیگر، نظامهای افاعیلی خاصی را پیشنهاد میکنند که از یک سو اصوات زبان و روابط آنها را به سنجش میسپارند و از سوی دیگر در چهارچوب ادبیات (در اینجا فقط شعر) به سوی نظامهای خاصی حرکت میکنند. این دستگاه چیزی است قانونمند و سازمان یافته!برای شناختن و شناسایی لایههای مختلف فکری و ساختاری در ادبیات از شعر تا رمان لازم است که دستگاه ادبی مورد اشاره در بالا که در مثالی حول و حوش شعر به روشنی مورد توضیح قرار گرفت به شکل مشخصتری به واکاوی سپرده شود. ابتدا ً باید اشاره شود که ادبیات و زیر مجموعههای مرتبط با آن در دوران معاصر بی هیچ شک و شبههای از روابط انسانی میان انسانها و جوامع مختلف که زیستگاه اجتماعی نوع انسان است برمیخیزد. این ادعا که ذات متبلور در ادبیات دوران معاصر همان ذات روابط انسانها است، پیش از پیش پذیرفتنی مینماید. برای شرح موضوع فقط باید به سراغ عصرشناسی ادبیات در کلیت آن رفت. با دقت در عصرشناسی ادبیات میتوان به روشنی به صدق ادعای فوق اذعان کرد.عصر شناسی ادبیات در کلام مختصر یعنی شناسایی حرکت ادبیات از نظر اجرای ادبی و تئوریک و نمای فکری و فلسفی آن در هر عصر و دوره! این چیزی فراتر از مکتب شناسی ادبیات است، مکتب شناسی ادبیات فقط راه ورود به این مسیر است. عصر شناسی ادبیات را به شکل عمومی به سه بخش مختلف اصطلاحی تقسیم میکنند. ادبیات کلاسیک، ادبیات مدرن، ادبیات پست مدرن! چرا ادبیات زمانی رویه کلاسیک دارد و زمانی مدرن و زمانی بعدتر در موقعیت پسامدرنی به حیات خود ادامه میدهد؟ فقط تغییرات پیرامونی و ظاهری در جوامع مختلف برای این تغییرات و تکاپوها کافی است؟ آیا ادبیاتی که زمانی لباس کلاسیک به تن داشته، امروزه که ادبیات به لباس مدرن درآمده، دیگر ادبیات محسوب نمیشود؟ آیا ذات ادبیات و به عبارتی ادبیت ادبیات دست خوش تغییر عمیق میشود یا کارکردهای ظاهری آن؟ و دهها پرسش دیگر که میتوان طرح کرد و در پی پاسخ گویی آنها تکاپو کرد. اما به عبارت ساده ادبیات پست مدرن را اینگونه تعریف کردهاند: »چرخش از سلطنت خفقان آور روایتهای کبیر به خودمختاری پرتفرقه خردهروایتها«. در کل پسامدرنیسم مدرنیتهای دیگری است که به مدرنیته با نگاهی نو و دیگرگونه نظر میافکند. پسامدرنیسم سنت نفی کننده و انتقادی مدرنیته را در مورد خود مدرنیته به کار میگیرد. با این وصف ساده از ادبیات پست مدرن و تفاوت آن با ادبیات مدرن به سراغ ویژگیهای ادبیات پست مدرن در قالب ادبیات داستانی میرویم.داستان پستمدرن به لحاظ ساختاری و نه فقط نتایج، خصلت پیوستگی و سکون ندارد. ساخت را میشکند و در دل خود تکنیک نو میآفریند. در تقابل با دنیای واقعی که زیر سلطه پیوستگی ایدوئولوژیک و ساختارهای کلان (قدرت، سرمایه و …) قرار دارد، این نوع داستانها تنوع را در ناپیوستگی منطقی و جایگزینی عناصر درون متن جست و جو میکند. مقدمه ندارد که پایان واحد داشته باشد (پایان داستان باز است) در طول زمان حرکتی نیست که پایان مشخصی در انتظارش باشد و در هر لحظه باید بتوان به آغاز داستان بازگشت، اتفاقات یکدیگر را دنبال نمیکنند، هر چند که ممکن است مخاطب در ذهنش ساختاری به آن نسبت دهد، هر قطعه در داستان به سوی قطعه بعدی که عملکرد دیگری در زمان است حرکت میکند. مکان نیز قطعه قبلی را کاملا ً نفی میکند، در نتیجه استمرار وجود ندارد، حداقل کلمه و جمله به کار میرود (مینیمالیسم)، گرایش در به هم ریختگی داستان وجود دارد (شکل- ساختار- زبان)، در داستانهای پست مدرن کنار گذاشتن قاعدههای مرسوم در داستان نویسی به چشم میخورد البته مبتنی بر منطق درونی، هر موضوعی را میتوان به داستان وارد کرد، از بحثهای فلسفی و اجتماعی گرفته تا گزارشها و مقالههای فنی و سیاسی. (یعنی متن در متن)، شکستن خط داستان و معلق گذاشتن آن، نظام چند صدایی یا چند روایتی- روایتها به موازات هم پیش میروند و همدیگر را قطع میکنند و به هم میپیوندند. داستان پسامدرن با زندگی شهری سر و کار دارد و با تغییراتی که از نظر فناوری در دنیا روی داده است همراه است، داستان پست مدرن بدوی گرایی هم دارد، یعنی هم میتواند درون شهری باشد و هم برون شهری، محور داستان با روایت است و در نتیجه همسو با کسی است که میتواند ذهن خودش را بیان کند – یعنی راوی- پس فرد و فردیت که به این راوی موجودیت میبخشد مهم است و … وجه مشخصه ادبیات پستمدرن (و حتا مقالههای آن) حضور بی چون و چرای َمجاز (استعاره، کنایه، مجاز مرسل) است. متن مجازی – و در سطح محدودتری متن استعارهای (ادبیات مدرن) – خواننده را از مصرف کننده به تولید کننده تبدیل میکند. متن معمولی (بدون عناصر مجازی) متنی است خواندنی و متن دوم متنی است نوشتنی که یکی نزد نویسنده و دیگری نزد خواننده تکمیل میشود. پست مدرنیسم به طور عام ذات گرایی، بنیاد گرایی و شناخت شناسی را نفی میکند، لذا داستان پست مدرنیستی اساسا ً گونهای هستی شناسی و به طور مشخص هستی شناسی روایتی است.این نوشتار به شکل خلاصه فقط افق دید محدودی از چگونه عمل کردن داستان پست مدرن به عنوان نماینده تام فکری از این موقعیت (یعنی پست مدرنیسم) اشاره داشته و به پیوند ذات روابط انسانی و بار معنایی این روابط در عرصه جوامع مختلف با ادبیات داستانی برای مثال تأکید دارد.
منابع:?- پست مدرنیسم، گلن وارد، ترجمهی ابوذر مرمی، نشر ماهی
?- ادبیات پسامدرن، پیام یزدانجو، نشر مرکز
نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۰۲ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۵:۰۲ ق.ظ