وقتی شغلمان را با رویای بازاریابی شبکهای تاخت می زنیم
محمد نجار صادقی
گروه اقتصادی:از روش های جذب شرکت_های بازاریابی شبکه ایدر مرحله پرزنت »جادوی پول« نام دارد. این روش در شرکت های هرمی هم انجام میشد و در آن زمان هم افراد زیادی را جذب شرکت های هرمی کرده بود.
جلسات پرزنت و آموزش اسم هایی است که نتورکیها و بازاریابان شبکهای حتما به گوششان خورده است؛ جلساتی که هدف اصلی آن معرفی محصول و معرفی نحوه انجام کار به بازاریابان تازه وارد است. برگزاری این جلسات از وظایف اصلی لیدرها و یا سرگروهها است.
اهمیت برگزاری این جلسات تا به حدی است که در آیین نامه مصوب سرفصلهای آن را مشخص کردهاند. علاوه بر سرفصل های تعیین شده با عنوان آموزش آیین نامه، قوانین داخلی شرکت و حقوق اولیه بازاریابان؛ به منظور توانمند سازی بازاریابان دوره های آموزشی تکمیل کننده دیگری نیز توسط شرکت ها تدارک دیده شده است.
این دوره ها شامل: ۱- دوره های معرفی و آشنایی با محصولات، ۲- دوره آموزشی تکنیک_های فروش، ۳- آموزش طرح درآمدی شرکت است.
بازاریابی شبکهای صنعتی است که در آن همه افراد فارغ از هرگونه محدودیت و بدون نیاز به دارا بودن تواناییهای خاص میتوانند فعالیت داشته باشند. از این رو برگزاری دورههای آموزشی در این کسب کار بسیار اهمیت دارد.
جلسات برگزار شده در برخی از شرکتهای داخلی صرفاً جنبه انگیزه بخشی دارد انگیزه بخشی در جهت ایجاد حس طمع و تحریک؛ در برخی از این جلسات به جای تمرکز بر معرفی محصولات و آموزش تکنیک های فروش، تمرکز بر اغوای افراد صورت گرفته است.
*جادوی پول روشی موثر از هرمیها تا شبکهایها
یکی از روش های جذب شرکت های بازاریابی شبکه ایدر مرحله پرزنت »جادوی پول« نام دارد. این روش در شرکت های هرمی هم انجام میشد و در آن زمان هم افراد زیادی را جذب شرکت های هرمی کرده بود.
در این روش لیدرها ابتدا با شناخت مخاطب خود و دستیابی به نقاط ضعف شخصیتی آنها، تنها راه رسیدن به آرزوها و آمال بازاریاب را با کار بازاریابی شبکهای توصیف میکنند.
با در نظر گرفتن این موضوع که اغلب افراد جذب شده در شرکتهای بازاریابی شبکهای در ایران جوانانی هستند بین ۱۸ تا ۳۰ سال دارند انگیزه کسب ثروت میتواند به عنوان نیروی محرک خوبی در آنها ایجاد شود وحتی منجر به بروز رفتارهای افراطی در آنها نیز گردد.
اما روش جادوی پول به همین جا ختم نمیشود و یک ضلع دیگر این روش ایجاد اعتماد به نفس کاذب در بازاریاب است، به صورتی که بازاریاب قبول کند که ریسکی بزرگ انجام دهد، بازاریاب باید به تمام مسیرهای رسیدن به اهدافش به غیر از بازاریابی شبکهای بدبین شود و بازاریابی شبکهای را مسیر رسیدن به آمال و آرزوهایش تصور کند.
نباید فراموش کرد که جمع شدن دو عامل اعتماد به نفس کاذب و خیالبافی در کنار هم بسیار خطرناک هستند و در بیشتر مواقع همین دو عامل پایه و اساس جرم و جنایت هستند. به عنوان مثال سارقان مسلح که چیزی برای از دست دادن ندارند و یا بازندگان شرط بندیهای بزرگ در همین زمره طبقهبندی میشوند.در سالهای اخیر هم متأسفانه برخی از افراد سودجو در جایگاه لیدر بازاریابی شبکهای برای دستیابی به مطامع خودشان با ترفندهای مختلف به بازاریابها امید واهی میدهند که بتوانند به درآمد مورد نظر خودشان دست پیدا کنند.
در جلسات برگزار شده توسط این افراد آموزشهای کاربردی و معرفی محصولات جاییگاهی ندارد بلکه صرفاً القاء تفکر کسب ثروت فوری با بازاریابی شبکهای هدف اصلی است.
زمانی این موضوع ملموستر میشود که به اظهارات یکی از مدیران شرکتهای بازاریابی شبکهای رجوع کنیم که وی با صراحت تمام از مردم میخواهد که فریب لیدرهای بازاریابی شبکه ای را نخورند و یک کلاغ ۴۰ کلاغ آنها را باور نکنند.
این اظهارات خود تاییدی بر سازوکار غلط جذب اعضای جدید توسط لیدرها است. اگرچه نباید از یاد برد که چنین سازوکارهایی در این شرکتها شیوع بسیار زیادی دارد و اگر مدیران ارشد این شرکتها با چنین شیوههایی به طور جدی مخالف بودند جلوی شیوع آن در شرکتهای خود را میگرفتند.
*وقتی شغلم را با رویای بازاریابی شبکهای تاخت زدم
برای درک این موضوع که جلسات پرزنت تا چه حد میتواند بر روی زندگی افراد تاثیر گذار باشد به سراغ یکی از قربانیان بازاریابی شبکه ای در سالهای اخیر رفتیم.
علی دانشجوی سال آخر حقوق است. او از سال ۹۲ تا ۹۳ در شرکتهای بازاریابی شبکهای فعالیت داشته است و حتی در ماههای اخر حضورش در این مجموعهها به درامد قریب به ۳۰۰ هزار تومان در ماه رسیده است.
او درباره نحوه جذبش به این شرکت ها میگوید: در دانشگاه ما همه از شرکتهای بازاریابی شبکهای حرف میزدند ولی من همیشه به این شرکتها بدبین بودم تا این که در رودربایستی با یکی از همکلاسیهایم که ماهها این کار را برای من تبلیغ میکرد، قبول کردم برای آشنا شدن با محیط این نوع خرید و فروش وارد یکی از این شرکتها بشوم ولی چندین بار قبل از رفتن با دوستم قرار گذاشته بودم که من را به هیچ وجه به جلسات پرزنت یا جذب نبرد چون هم من در ان زمان شغل مناسبی داشتم و هم اینکه از این نوع کار خوشم نمیآمد.علی ادامه میدهد: به محض ورود به آن مجموعه چندین نفر به استقبال من آمدند و برخورد گرمی با من شد ولی هیچکدام از انها حتی یک کلمه هم از بازاریابی شبکهای صحبت نکردند و فقط درباره کاری که من در ان ایام به ان اشتغال داشتم صحبت کردند.
وقتی به انها گفتم یک فروشنده در یک فروشگاه هستم و ماهی ۶۰۰ هزار تومان درامد دارم انها به من میخندیدند و یا وقتی به انها می_گفتم بعضی روزها باید حتی قبل از طلوع افتاب از خواب بیدار شوم و به محل کارم بروم نگاههای آنها ترحم برانگیز میشد.
در انتهای این دیدار این افراد از من خواستند در قرار دوستانهشان که خارج از فضای کاری است شرکت کنم و من را به پارک لاله دعوت کردند. من هم دعوت انها را پذیرفت. در پارک رنگ و بوی صحبتها عوض شد.
افرادی انجا بودند که به من می گفتند چطور به این سن رسیدهای و با این هوش و استعداد هنوز اتومبیل نداری.
یا به من می گفتند تا کی میخواهی برای دیگران حمالی کنی؟ آنها از درآمدهای چندین میلیونی خود ظرف مدت چند ماه سخن میگفتند و از طرفی هم مرا انسان قدرتمند معرفی می کردند که جایگاهم بهترینها است. این صحبتها در فضای مجازی هم ادامه داشت و آنها همیشه تاکید میکردند که من بسیار انسان توانایی هستم ولی راه را بلد نیستم.
بعد از گذشت مدتی من تجسم تمام رویاهایم را تنها از طریق ورود به بازاریابی شبکهای میدیدم.
بالاخره اتفاقی که نباید میافتاد افتاد و من وارد شرکت آنها شدم. اما با این شرط که کار اصلی خودم را هم داشته باشم و به صورت پاره وقت و تنها روزی ۲ ساعت به عنوان بازاریاب فعالیت کنم.
ماههای اول کار بسیار سخت بود و اتاق خواب من تبدیل به انباری از محصولات مصرفی شده بود. من در کیفم همیشه شامپو و دستمال کاغذی و جاسوییچیهای چرم داشتم. تمام دوستانم به دلیل اصرارهای مکرر من به خرید اجناسم از من دور شده بودند.خانوادهام هم رابطه خوبی با این کار نداشتند زیرا پدرم این کار را غیر شرعی و وقت تلف کردن میدانست. حتی او مرا چندین بار تهدید کرد که اجناسم را به خیابان می ریزد.
*ایمانت را به بازاریابی شبکهای نشان بده!
تنها کسانی که از من حمایت میکردند لیدرهای بالادستیام بوند. انها به من میگفتند تو ایمانت را به بازاریابی شبکهای نشان بده تا بازاریابی شبکهای هم تو را به ارزوهایت برساند.
این چرخه یک طرفه تا جایی ادامه داشت که لیدرها از من خواستند فول تایم در خدمت بازاریابی شبکه ای باشم انها به من گفتند دلیل این شکست هایم وقت کافی نگذاشتن برای بازاریابی شبکهای است و من هم که در ان ایام در توهم به سر میبردم از کار فروشندگیام خارج شدم و تمام وقتم را برای این کار گذاشتم. زمانی که پدرم این موضوع را فهمید بسیار عصبانی شد و تنشی بین من و او اتفاق افتاد و من سرخوشانه به او گفتم روزی پول دار شدن من را خواهد دید.
من دیگر میلی به خانه رفتن نداشتم. زیرا پدرم با سرکوفتهایش حباب آرزوهای من را از بین میءبرد. از صبح تا شب در شرکت بودم و فقط برای خواب به خانه اقوام میرفتم. به مرور زمان به دلیل مشکلات مالیام خریدم از شرکت کم و کمتر شد و از طرفی فشار لیدرها هم برای خرید بیشتر میشد.
من دیگر نه چتر حمایت اقتصادی خانواده را داشتم و نه شغلی که بتوانم درآمدش را در بازاریابی شبکهای خرج کنم. درآمدی که از بازاریابی شبکه ای به دست میآوردم تنها کفاف خوراکم را میداد چون من از صبح تا شب بیرون از خانه بودم و زندگیم را وقف بازاریابی شبکهای کرده بودم. این شرایط باعث شد تا لیدرهای من فشارهایشان را چندین برابر کنند و من روز به روز عصبیتر میشدم.
با مردم کوچه و خیابان دعوا داشتم و همه را در نرسیدن به آرزوهایم مقصر میدیدم. این شرایط باعث شد تا من که روزی از سوی لیدرهای بالادستی انسان توانا و با استعدادی نامیده میشدم به کلی کنار گذاشته شوم.
*ماشین چند صد میلیونی را کجا پارک کردی؟
دیگر هیچ راهی برای من نمانده بود به غیر از برگشت به خانه.
زمانیکه پدرم حال و روز من را دید به یاد آخرین باری که با هم در خانه دعوا کرده بودیم به استهزا به من گفت ماشین چند صد میلیونیات را کجا پارک کردهای؟ ثروت سرشارت را در کدام بانک سپرده گذاری کردهای؟
حرفهای پدرم مانند پتک روی سر من میخورد و هیچ پاسخی به او نمیتوانستم بدهم. من به معنای واقعی یک شکست خورده بودم و دو سال از زندگی را از دست رفته میدیدم.
علی که از یادآوری آنچه بر او گذشته بغض کرده بود، در پایان گفت: بعد از این اتفاق چندین بار به فکر خودکشی افتادم. حتی یک بار هم این فکر را تا مرحله عملی کردن پیش بردم که علاقهای به بیان جزئیاتش ندارم.
بعد از دوره درمانم با جدیت در حال ادامه دادن درسم هستم و مطمئنم که اگر خدا بخواهد این بار شکست نخواهم خورد و به نتیجه میرسم زیرا با تلاش و پشتکار است که انسان به اهدافش میرسد نه اعتماد به نفس کاذب و خیال پردازی.
نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۸:۲۳ ق.ظ