وقایع آذربایجان غربی در جنگ جهانی اول
گروه جامعه :کشته شدن مارشیمون بدست سمیتقو:طیفی ازمسیحیان که در ارومیه میکوشیدند به پشتیبانی بیگانگان کشوری در برابر ایران پدید آورند، چون شماره خود را کم میدیدند بر آن شدند که کردان را نیز همدست کنند و در این زمینه سیمتقو را بهتر دانستند. دو سه روز پس از کشتار ارومیه، مارشیمون که در ظاهر میگفت که با کشتار و تاراجی که میشود موافق نیست و میخواهد خود را کنار بکشد ولی در باطن برای به دست گرفتن سلماس و دیدار با سیمیتقو میرفت که او را با خود همداستان کند، در کهنه شهر با سمیتقو دیدار کرد. کسروی میگوید: دو تن چون با هم نشستند، مارشیمون به سخن پرداخت ما همه گفتههای او را نمیدانیم. آنچه از زبان خود سیمیتقو بیرون افتاده آن است که مارشیمون به او گفته این سرزمین که اکنون کردستان نامیده میشود میهن همه ماها بوده ولی جدایی در کیش، ما را از هم پراکنده و به این حال انداخته. اکنون میباید همدست شویم و این سرزمین را خود بدست گیریم و با هم زندگی کنیم. ما سپاه بسیج کردهایم ولی سوار نداریم اگر شما با ما باشید چون سوار بسیار دارید بر سر تبریز میرویم و آنجا را هم میگیریم. بعد از خاتمه جلسه هر دو باهم دست مودت داده و به یکدیگر قول همکاری میدهند جناب مارشیمون از اتاق خارج شده و به طرف کالسکه رفته و هنگام سوار بر کالسکه مورد هدف شلیک طپانچه سیمیتقو قرار میگیرد با شلیک گلوله سیمیتقو کردها آسوریها را در آن دم نشانه گرفته و میزنند به طوری که تمام صد و چهل نفر آسوری به جز چند نفر همه کشته میشوند. پس از آن خود سمیتقو این داستان را بارها با افتخار تعریف میکرده که از پیش سر کشتن مارشیمون را داشته و بجز برادرش علی آقا کس دیگری را نیاگاهیده تا مبادا مارشیمون بویی ببرد. وی مدعی بود که ایرانیان قدر این کشتن مارشیمون و دیگر آشوریان همراهش را ندانستهاند. پیامد کشته شدن مارشیمون:چون آسوریان از کشته شدن پیشوای خود آگاه شدند، سخت برآشفتند و همان شب به سوی کهنه شهر حرکت کردند و هرکه از مردم محلی را دیدند کشتند و شهر را به آتش کشیدند. بیش از هزار نفر زن و کودک و مرد در کهنه شهر کشته شد. روز دوشنبه ?? اسفند که خبر کشته شدن مارشیمون به آسوریان و جلوها رسید، از سران خود برای کینه جویی اجازه خواستند که ایشان اجازه ?? ساعت کشتار دادند. در نتیجه ده هزار و اندی دیگر از ساکنین بیگناه ارومیه کشته شدند. بسیاری از کلیمیان ارومیه هم در این گیرودار بقتل رسیدند. پس از آن آقا پتروس، برای کینه جستن از سمیتقو بابت کشتن مارشیمون همراه با توپچیان روسی به چهریق مقر سمیتقو حمله کرد و پس از فرار اسماعیل آقا سمیتقو، هر مردی را که در چهریق باقیمانده بود، قتلعام نمود و از زنان یکی مادر سمیتقو و دیگری دختر جعفر آقا برادرش بود که اسیر کردند و به پیروزانه به ارومیه بازگشتند. اما در دیلمقان چون خود مردم سلاح دست گرفتند و نیز با توجه به کمک رسیدن از تبریز و شرفخانه کشتار صورت نگرفت. اما پس از چندی دستههایی دیگر از مسیحیان از ارومیه به دیلمقان آمدند و چون شمار مسیحیان زیاد شد، مسلمانان بیمناک شدند. در آنگاه آشوریان پیام فرستادند که اگر شهر را بیجنگ تسلیم کنید به کسی آسیبی نمیرسد وگرنه با کشتار شهر را خواهیم گرفت. در آن هنگام وثوقالممالک نامی حاکم شهر بود و تصمیم گرفت شهر را تسلیم کند. مردم شهر عدهای نومیدانه شهر را ترک کردند و عدهای در خانههای خود ماندند. غروب همان روز سامون با دستهای از ارمنیان به شهر آمدند و همانطور که گفته بودند غارت نکردند. فردا دسته? جلوها به همراه آقا پتروس از چهریق بازگشته بودند به شهر آمدند و آنان ابتدا نیز غارت و کشتار نکردند اما شروع به آزار و اذیت مردم میکردند و کالا و ابزار گرانبها در خانهها را میربوند. آن عده که فرار کرده بودند بسیاریشان دوام نیاورند و مردند و عده کمی موفق شدند به خوی درآیند و مورد استقبال مردم خوی قرار گرفتند. بعدها منابع آشوری ادعا کردند که سمیتقو از حاکم تبریز دستور کشتن مارشیمون را گرفته بوده و علت انتقام گرفتن از مردم ارومیه همین بودهاست، این منابع توضیح ندادند که بلافاصله پس از اقدام سمیتقو، از کجا فهمیده بودند که دولت ایران در آن قتل دخیل بودهاست.آقا پتروس و ارتش آسوریها:نزدیک به ?? هزار خانواده جلو با مارشیمون از خاک عثمانی آمده بود. نزدیک به ?? هزار خانوار از ارمنیان و آسوریان خود ارومیه و سلماس و سلدوز و پیرامون بودند که به آنان پیوستند. پنج تا شش هزار ارمنی از ایروان و وان و نخجوان گریخته و به اینان پیوسته بودند. بیست هزار سپاهی و هشتصد نفر سرکرده روسی و ?? نفر سرکرده فرانسوی داشتند به همراه ?? توپ و ??? مسلسل. بازآمدن سپاه عثمانی به آذربایجان:نقاط سرخ مرکزهایی را که در آن کشتار آسوریان انجام شده و سبز قلمروامپراتوری عثمانی را نشان میدهد.پس از شورش عربها در امپراطوری عثمانی و ورود آمریکا به جنگ، نیروهای عثمانی برای جبران شکستها در عراق و نواحی دیگر، سعی در تصرف مناطق ترکزبان در شمال و جنوب رود ارس نمودند که در این راه با ارمنیان و گرجیان و آسوریان درگیر شدند.سوزاندن پیکر مسیحیان مرده. انگیزه این کار، بدست آوردن طلا یا سنگهای قیمتی بود که برای غارت نشدن بلعیده شده بود.جنبش ترکان جوان که دارای گرایشهای پان ترکیستی میبودند، تمایل به گسترش مرزهای سرزمینی خود داشتند. از آن جا که بیشتر سرزمینهای اروپایی تحت سیطره? خود را در خلال جنگ جهانی اول از دست دادهبودند، در اندیشه? شکست دادن امپراتوری روسیه و گسترش مرزهای خود در شرق و ضمیمه ساختن مناطق ترکزبان قفقاز و آسیای مرکزی به امپراتوری عثمانی افتادند. بر همین اساس، ترکان عثمانی شروع به پاکسازی مناطق غیرترکنشین امپراتوری کردند. در این راستا، ارمنیان که بزرگترین اقلیت غیرترک ساکن در عثمانی و همچنین جداکننده? مناطق ترکزبان قفقاز و ترکان عثمانی از منظر جغرافیایی بودند، قربانی نخستین نسلکشی قرن بیستم شدند. همزمان اقوام دیگر نظیر آشوریان مسیحی نیز در همین راستا نسلکشی شدندتا این زمان (پیش از بازگشت لشکریان عثمانی به آذربایجان)، در سلماس آبادی ای نمانده و مردم بیچاره یا کشته و یا پراکنده شده بودند، در ارومیه که هنوز عدهای از مردم باقیمانده بودند باز روزی نمیگذشت که چندین تن از زن و مرد و کوچک کشته شوند. ژنرال دنسترویل در این زمان به همدان و قزوین آمده بود. در نیمه نخست خرداد یک دسته از سپاه عثمانی از راه خوی به سلماس آمدند و مسیحیان به سرکردگی آقا پتروس را شکست دادند. آوارگی مسیحیان از سلماس به ارومیه باز باعث آدمکشی و غارت در ارومیه شد. در این میان آندرانیک، فرمانده سپاه داوطلب ارمنی، که برای متفقین میجنگید، به خوی حمله کرد که باعث عقب نشینی عثمانیها از اطراف ارومیه شد. علت این حمله به خوی این بود که در ژانویه ???? و تشکیل جمهوری ارمنستان در ?? مه ???? / هفتم خرداد ماه ???? شمسی، داشناکها لازم میبینند برای ایجاد ارمنستان کبیر محور وان، ایروان، و نخجوان را به همدیگر وصل کرده و نیروهای خود را به هم ارتباط دهند بنابرین تصمیم میگیرند به هر قیمتی شده خوی را تصرف کنند. سرکرده سپاه عثمانی در خوی از مردم شهر تقاضای کمک نمود که کسی به او نپیوست و خود عثمانیان به تنهایی در ایواوغلی که با خوی سه فرسنگ فاصله دارد با ارمنیان وارد جنگ شدند که شکست خوردند و هشت نفر زخمی از سپاه عثمانی در شهر باقی ماند. بدنبال فتوای مراجع تقلید خوی و همکاری مردم، اهالی شهر در مقابل سپاه آندرانیک مقاومت کرده تا هنگامی که لشکر عثمانی از سوی سلماس رسید و ارمنیان شکست خوردند. پس از دو سه روز عثمانیان تمام مردان ارمنی خوی و پیرامون آنرا قتلعام نمودند.پس از این ناکامیها، آسوریان در ارومیه خشونت را افزایش داده و به مردم ارومیه میگفتند که عثمانیان را شما خواستهاید که بسر ما بیایند و پیاپی مردمان شهر را بقتل میرساندند؛ از کسانی بنامی که در این روزها کشتند آقا میر محمد پیشنماز خلخالی (که از سادات مجرب و محترم بود) که سرش را بریدند و تکهتکه اش کردند. در این هنگام چون کلیه خطوط تلگراف پاره شده بود و جمعیت محلی هم پراکنده، و رفت و آمدی هم به این ناحیه نمیشد، آسوریان در بلاتکلیفی و ترس شدیدی گرفتار شده بودند که ناشی از نزدیک شدن سپاه عثمانی و خبر نداشتن از وضعیت متفقین و محل استقرار آنها بود. در دوشنبه شانزدهم تیر، یک هواپیمای انگلیسی، وابسته به نیروی دنسترویل (ژنرال انگلیسی مامور به عبور به سمت باکو) به ارومیه آمد و با آسوریان قرار گذاشت که در صایین قلعه به نیروهای انگلیسی بپیوندند تا پیوستگی عثمانیان را از راه همدان – ارومیه قطع کنند و با اشغال تبریز، قفقاز را از عثمانیها بازپس گیرند. پس از این ملاقات، در ناحیه میانه درگیری شدیدی بین عثمانیها و آسوریها پیش آمد که منجر به عقب نشینی عثمانیها شد، اما از طرف سلماس نیروی عثمانی پیش میآمد. باز در جریان فرار آسوریها از شهر، آدمکشیهایی اتفاق افتاد. پیشروان سپاه عثمانی که به شهر وارد شدند، خود به چپاول مسیحی و غیر مسیحی پرداختند. در مسیون مسیحی فرانسوی بسیاری از مسیحیان ضعیفی که امکان فرار از شهر را نداشتند، بدست عثمانیان قتلعام شدند و مسیو سونتاق که نماینده پاپ در ارومیه بود و واقعا با مردم خوشرفتاری میکرد بدست عثمانیان کشته شد: این فرد در دوران چیرگی آسوریان از هیچ کوششی در نجات مردم و نکوهش رفتار جیلوها دریغ نمیکرد. با وجود اینکه مردم اجتماع نموده و از عثمانیان درخواست آزادی این فرد و کشیشان دستگیر شده را نمودند، با این وجود عثمانیان پروا نکردند و ایشان را در جلوی مسجد مناره تیرباران کردند. بسیاری از اهالی بومی مسیحی شهر (بغییر از جلوها) در خانههای همسایگان مسلمان خود پنهان شدند که باعث شد عثمانیان خانههای شهر را تک به تک جستجو کنند و از کسانی که یافتند و به قتل رساندند، فردی بنام دکتر اسرائیل از سران مسیحی شهربود که اتفاقا با مسلمانان خوشرفتار نبود و در زمان چیرگی جیلوها دائم تشویق به خونریزی میکرد، اما در خانه همسایه مسلمانش پناه گرفته بود. مسیحیانی که از شهر گریختند به سلماس رفتند و تعدادی عثمانی آنها را تعقیب کرده و زنان و فرزندان ایشان را دستگیر میکردند، در میان خود ایشان هم هرکس به فکر خود بود و جلوها و ارمنیان قفقازی بقیه را غارت میکردند. در میاندوآب، مجد السطنه دست به کشتار ایشان زد و سپس کردان هم بسیاری از ایشان را کشتند و غارت کردند. جمعا حدود پنجاه هزار نفر به صایین قلعه رسیدند که دنسترویل ایشان را به بعقوبه فرستاد. کسروی تعداد کشته شدگان مسلمان را در طی کل این دوره بیش از صد وسی هزار نفر میداند و کشتگان مسیحی را انبوه ذکر میکند.پس از این دوران در نواحی سلماس و ارومیه جمعیت به حدی کم بود که تمام محصول در دهات دست نخورده میماند و عثمانیها افراد را به زور به دهات میفرستادند تا محصول را جمع کنند و به شهر بیاورند.نقش ایرانیان در دفاع از آشوریان در برابر کشتار عثمانی:کنسول انگلیس در سال ???? مینویسد بسیاری از ایرانیان سعی در پناه دادن ارامنه و آسوریها در منازل خود داشتند، ولی ماموران عثمانی نمیگذاشتند.[??] همچنین در سلماس، ??? نفر از آسوریان در منازل ایرانیان پنهان شدند که افسر عثمانی دستور حمله به خانههای ایرانیان را صادر نمود که این عده همگی کشته شدند. درپی لشکرکشی آندرانیک به خوی و شکست خوردنش هم، آندرانیک دو قریه معتبر را (در نخجوان) با زن و بچه قتلعام نمود که به آن جهت علی احسان پاشا (فرمانده عثمانی) به روشنی به اقبال السلطنه ماکویی و ضابطین آن حدود نوشته بود که در عوض مسلمانان، ارامنه ماکو و کشمش تپه و قره کلیسا و خوی باید قتلعام شوند و اگر از خوانین و اهالی کسی جانبداری نماید، خودش مصلوب و همه داراییش مصادره خواهد شد. ، اقبال السلطنه مینویسد که اهالی هیچ اقدامی برای اجرای دستور عثمانی نکردند، ولی ” عساکر عثمانی با واغون آمده و در پایین محله ارامنه پیاده شده و با کمک مهاجرین قفقاز که از تعدیات ارامنه گریخته و به ماکو آمده بودند، اقدام به قتلعام نمودند. از اهالی کسی اشتراک ننمود “[??] در قره کلیسا، اقبال السطنه، پسر خودش را فرستاد تا به مسیحیان بفهماند که یا بگریزند یا اموال خودشان را با سند و دست خط اقبال السلطنه به او امانت بدهند و ظاهرا ادعای مسلمانی کنند تا قتلعام نشوند، اما آنان نپذیرفتند و اظهار کردند که باید با فائق افندی و لشکر عثمانی بجنگند. سمیتقو، چندین سال بعد (????) پس از بدون پشتیبان ماندن، از قوای دولتی شکست خورد و به همان روشی که مارشیمون را بقتل رسانده بود، کشته شد. بعضی از پاشاهای عثمانی از ترکان جوان که در نسلکشیها دست داشتند توسط داشناکها ترور شدند. دکتر شت(به انگلیسی: William Ambrose Shedd)، کشیش آمریکایی که در برافروختن فجایع دست داشت را در راه صایین قلعه، کنار تیر تلگرافی مرده یافتند که در گورستان مسیحیان تبریز (لیلاوا) دفن شد. آقا پتروس، سرکرده آسوریان که به بعقوبه رفت، در کنفرانس لوزان دوباره طرفدار ترکیه شد و قول داد که در مقابل برگشت به حکاری، نسبت به ترکیه وفادار بماند که نتیجهای نداشت و بقایای جیلوها در عراق باقی ماندند: خود آقا پتروس هم در پروندهای که شامل سواستفاده مالی از یک یتیمخانه بود در کانادا درگیر شد و از دست پلیس کانادا که در پی بازداشت او بود فرار کرد و به واتیکان رفت بعنوان اینکه میخواهد قبیله اش را از کلیسای آشوری تابع کاتولیکها کند که باعث شد واتیکان به او دو مدال بدهد سرانجام در تولوز فرانسه سکته مغزی کرد و درگذشت (?? سالگی). آندرانیک هم در تبعید در فرزنو آمریکا درگذشت و موفق به دیدن ارمنستان بزرگ نشد: شاید شکست خوی یکی از علل ناکامی او بود که باوجود دست زدن اش به پاکسازی قومی هرگز به آن نرسید.
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳ ساعت ۵:۵۸ ق.ظ