کج راهه ی هنر شهری در کلانشهرارومیه
علی رزم آرای
گروه فرهنگی:اشاره، نویسنده این نوشتار پیش از این نیز پیرامون موضوع هنر شهری، از زوایای مختلف مطالبی به قلم سپرده است.
مجمسه¬های بی سر، هنر شهری در کلانشهر ارومیه، مبلمان شهری و زیباسازی شهری به همراه چندین مصاحبه و گفتگو از جمله نمونه¬های این مطالب هستند.
آنچه که امروز نویسنده این نوشتار را بر آن می¬دارد که به شکل مجدد نوشتاری در موضوع هنرشهری آنهم در قد و قامت کلانشهر ارومیه به قلم بسپارد، نابسامانی و نا همگونی از تلقی اجرایی و نظری از موضوع هنر شهری با همه ابعاد آن است! مجسمه سازی، نقاشی¬های گرافیتی، دیواری و سه بعدی، حجم¬های شهری و حتی مبلمان شهری که امروزه جزو لاینفک هنر شهری و از وجوه تکمیلی آن است.
برای روشن شدن اصل ماجرا از همین ابتدای مقال با مثالی بحث را آغاز و پی می¬گیریم. درکلانشهرارومیه چندین پارک و فضای تفریحی شهری دارای ارزش استقراری و ابعادی مهمتر هستند. اولین آن پارک ساحلی الغدیر واقع در بلوار امامت، دومین آن واقع در پارک ساحلی والفجر در خیابان والفجر حد فاصل دنیای بازی تا پل جدید التأسیس میثم، سومین آن پارک ساحلی والفجر۲ و چهارمین آن پارک بزرگ ائللر باغی هر دو واقع در طول خیابان والفجر۲ و پنجمین آن پارک گوللر باغی واقع در خیابان امام¬علی از پارک جنگلی و دو پارک پرخاطره و قدیمی ملت و ساعت و ….. در می¬گذریم.
بین موارد مطروحه در بالا وزن نمونه پنجم به جهت محل اسقرار از جهت نصب و جانمایی آثار شهری سنگین¬تر از دیگر نمونه¬هاست. پارک گوللر باغی امروز موزه ناهمگونی از متریال¬های گوناگون و محتواهایی در هم از مجمسه تا حجم است.
حجم بتنی کاشی معرق حیوانات دریایی و خزنده، جلوه کشاورزی از شخم¬زدن یک جفت گاومیش، یک جفت بز آهنین، اسب بالدار شب نما، آب نمایی مجموعه¬ای، خط حجم لاتین سفید رنگِ من ارومیه هستم و شاید دیگر موارد! ( و نیز در زوایه دید مقابل انگشتری به چشم می¬خورد که بر سطح میدانچه زیر پل روگذر امام¬علی(ع) جا خوش کرده!)
نمی دانم چه دلیل دارد که پارک به ابعاد پارک گوللر باغی که قرار بوده پارک گل ارومیه باشد چنین با هجوم بی¬منطق و ناهمگون آثار مثلاً شهری مواجهه است!اگر شهرداری محترم کلانشهر ارومیه و نیز سازمان شریف زیباسازی آن قصد دارند از پارک مذکور موزه شهریِ حاوی آثار هنری شهری خلق نمایند، بسیار به جا و البته زیبا و شاید در کل کشور عزیزمان ایران بی همتا باشد، اما من نویسنده این نوشتار به عنوان شهروند کلانشهر ارومیه و مخاطب عمومی و شاید تخصصی این پارک و آثار داخلی هستم، از فضا و ساختار داخلی و نیز نوع نصب و جانمایی آثار آن به چنین دریافتی نرسیده¬ام.
بگذارید منظور خود را از زبان مجسمه¬ساز پیر شهرم که بسیار سال است مقیم تهران است بازگو کنم. به جملات زیر از بهروز دارش مجسمه ساز ارومی ساکن تهران دقت کنید: ¬
»بصریت، استقلال لازم را در فرهنگ ما ندارد و ما با محدودیتهایی در این زمینه روبهرو هستیم. با این حال، همین مجسمههایی که در کلانشهرها نصب میشوند تأثیر زیادی روی مردم دارند چون تأثیرشان غیرمستقیم است.
مسئولان شهری باید متوجه تأثیرات بصری و دیداری مجسمههایی که در شهرها نصب میشوند باشند. این آثار روی عقلانیت بشر تأثیرگذارند.« »عام بودن مخاطبان مجسمههای شهری باعث میشود نتوانیم از این آثار انتظار بالایی داشته باشیم. یک اثر هنری نمیتواند عام باشد، وگرنه دیگر اثر هنری نیست.
مثل رمان »بوف کور« که یکی از معروفترین رمانهای دوران مدرنیتهی ادبیات ایران است، اما مگر چند درصد مردم این کتاب را خواندهاند؟ مجسمههای شهری هم همینطور هستند و نمیتوان آنها را بهعنوان یک اثر هنری خاص در نظر گرفت.«
»برخی سازهها، معماریها و مجسمهها به هویت شهر تبدیل شدهاند؛ مثل میدان نقش جهان اصفهان یا برج ایفل پاریس. در ساخت مجسمههای شهری باید به هویت و فرهنگ آن منطقه و مردمی که در آنجا زندگی میکنند، توجه داشت. اگر مجسمه مطابق فرهنگ مردم نباشد، دوام نمیآورد و خرابش میکنند.«
»ساخت و نصب مجسمه در شهرها، پول زیادی میخواهد و عموما بخشهای دولتی و نیمهدولتی آن را اداره میکنند همین موضوع باعث میشود هنرمند نتواند بهراحتی کار کند و مجبور است اعمال نظر مسئولان این بخشها را هم بپذیرد. گاهی یک ایده در اثر همین اعمال نظرها به جایی میرسد که دیگر ایدهی هنرمند نیست و از شکل اصلیاش خارج میشود. اینجاست که خلاقیت و آزادی عمل هنرمند محدود میشود.«
»مردم، شهرداری و هنرمند سه ضلع مثلث طلایی هنر شهری هستند. یک مسئول شهرداری نمیتواند بهتنهایی این کار را پیش ببرد.« (سخنرانی در نخستین نشست از سلسله نشستهای تخصصی هنر شهری در تهران با عنوان مجسمهسازی شهری در کلانشهرها- تأثیر مجسمههای شهری بر روی مردم ، پایگاه اینترنتی فرارو)
ونیز جملات زیر از حمید شناس دیگر مجسمه ساز کشورمان که اصالتی کرمانی داشته و مقیم تهران است: »مجسمهسازی شهری با تحولات منظر شهر در ارتباط است و بهوسیلهی متخصصان و طراحان شهری که با این مقوله آشنا هستند، مدیریت میشود.
این کار بهتنهایی در چارچوب فعالیت هنرمند قرار ندارد و بدون تأثیر روی جامعه و درک قاعدهمندی و شیوههای سازماندهی شهری، قابل تصور نیست.« »مجسمههای شهری و بهطور کلی طراحی شهری فرآیندی برای ایجاد فضاها و مکانهای عمومی با کیفیت بهتر برای مردم است. مجسمهها از زمان شکلگیری شهرها و حتی از ابتدای شکلگیری معماری جزو لاینفک سازماندهی شهرها محسوب میشدند. مثلا در شهرهای اولیه، مجسمهسازی هنری بود که برای نشان دادن شکوه مذهبی، بهنمایش گذاشتن چهرههای پیروز و بزرگداشتهای آیینی از آن استفاده میشد. در شهرهای ثانویه (صنعتی) که مراکز رشد یافته محسوب میشوند و از بزرگترین مهاجرتها تشکیل میشوند و از لحاظ بشری بهشدت آلوده هستند، مجسمهسازی راه حلی برای آرامسازی بخشی از مشکلات شهری و ایجاد هویت برای آن است.«
»مجسمهسازی برای شهرها پیشنهادی برای سازماندهی فضاهای شلوغ با استفاده از المان¬های سبک انتزاعی، فضامحور و هندسی است. این شیوه، نوعی یافتن هویت بصری از طریق عناصر مجسمهسازی است.« »امروز هیچ مجسمه و اثر هنری نمیتواند خودش را در کنار ساختمانهای عظیم ۱۸۰ متری بهعنوان یک اثر زیبا جا بزند.
اغواگری شهرهای بزرگ دنیای امروز، این اجازه را به اثر هنری نمیدهد. ما به مجسمه نیاز داریم تا آنها قابلیتی برای نمود معنا و هویت شهر باشند، به درک مکان کمک کنند و به منظر شهری جان ببخشند.«
»وقتی یک مجسمه در یک گوشهای از شهر نصب میشود، دیگر یک امر فیزیکال نیست، بلکه یک تصور فرهنگی است، یعنی به اندازهی تعداد کسانی که آن را میبینند و از کنارش عبور میکنند، تصور وجود دارد و مردم آن را بهصورت نمادین درک میکنند.«
»مجسمهساز باید بتواند از شهر ایده بگیرد….. ما نیازمند محیطی هستیم که بتوانیم این ایدههای خلاقانه را بهدست آوریم و براساس آنها برای هویت شهرها قدمی برداریم.« (سخنرانی در نخستین نشست از سلسله نشستهای تخصصی هنر شهری در تهران با عنوان مجسمهسازی شهری در کلانشهرها- تأثیر مجسمههای شهری بر روی مردم، پایگاه اینترنتی فرارو )
نیاز به توضیح اضافات و واضحات از سوی نویسنده این نوشتار نیست. مطالب مطروحه از سوی این دو مجسمه ساز آنهم فقط در حوزه مجسمه سازی شهری خود گویا و روشن است! والسلام!
نوشته شده توسط admin در شنبه, ۰۳ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۱۶ ق.ظ