وقتی ما دهه شصتی‌ها با پُز روشنفکری تِز افسردگی می گذراندیم

وقتی ما دهه شصتی‌ها با پُز روشنفکری تِز افسردگی  می گذراندیم

سونیا بدیع
گروه گزارش: به گزارش آرازآذربایجان، زمانی که برخی از ما دهه شصتی‌ها با پُز روشنفکری در حال گذراندن تِز افسردگی بودیم و خودمان را نسل سوخته خطاب می‌کردیم، کسی از نسل ما را با لقب»سردار اقتصادی« و »چریک اقتصادی دوران تحریم« خطاب می‌کردند.
وقتی ما نسل سومی‌ها در دوره باطل گرفتار بودیم و به خاطر مشکل اشتغال و ازدواج بی‌هدف ایام را سپری کرده و به دورمان پیله‌‌ی تنهایی پیچیده بودیم، این بسیجی عرصه اقتصاد شهید علی دادمان خار چشم عدو شد و مورد حمله بیولوژیکی قرار گرفت و ترور شد.چنین ستاره‌های درخشانی در سپهر ایران‌مان کم نیست ولی لازمه روشنایی‌ دادن آنها فقط همت شخصی نمی‌باشد بلکه باید اعتماد در مقامات ایجاد شود و به آنها بها داد چراکه مَترصَد فرصتی هستند تا پروانه‌وار گرد شمع میهن بچرخند، نور بیافشانند و بسوزند اما شِکِوه نکنند.استعدادهای برتر بین جوانان دهه کنونی نیز کم نیست، به طوری که نگارنده اقبال همراهی چند نخبه را دارد، بنابراین طبق شنیده‌هایم درباره فرار مغزها، هر موقع می‌دیدم از توانستن‌‌ها و نشدن‌ها به ستوه می‌آیند و زمزمه رفتن می‌کنند، وقتی مهاجرت این حاملان ژن‌های پاک و ناب را تصور می‌کردم »من خود به چشم خویشتن می‌دیدم که جانم می‌رود«.
از طرفی صرف قلب را به جداره سینه کوفتن در مواجهه با مُژگان خیس‌شان کافی نبود و باید کاری می‌کردم، هر چند آنها در بستر زمان از تمنّا به معنای»لَیسَ للانسانِ الّا ماسَعی«رسیدند بنابراین برای تحصیل و تهذیب تعلل نداشتند پس این من بودم که توانم زائل شده و قرارم به هم ریخته بود.پس تلاش کردم در این بازار مکاره و دنیای مُتلاطم راه‌بلد برای معراج‌شان پیدا کنم چون دنیا را در شهادت هنگام خدمت معنا می‌کردند، به هر ریسمانی چنگ زدم از چپ تا راست، شمال تا جنوب؛ تا بدانم کجا برای»آموزش و مراقبت از نخبگان« اقدام می‌شود.به هر جایی رسیدم دق‌الباب کردم، چه؛ نوابغی می‌شناسم که چادرشان عطر یاس حضرت زهرا (س) را می‌دهد، نفس‌شان به انفس قدسی ولایت بسته است، فقط به من بگویید به کجا بروم و به چه کسی بگویم.نه‌تنها پاسخ نگرفتم بلکه اساتیدی که برای خود مقام کِبریایی قائل بودند شخصیت نگارنده را کِشان کِشان مَسلخ غرورشان بردند و امیدش را پیش پای توهم‌های خود ذِبح کردند که »ما پول نداریم به تو بدهیم«، »اگر فکر کردی ما همه‌ جا آشنا داریم سخت در اشتباهی« و »ما نمی‌توانیم برای تو کار پیدا کنیم«.این چنین شد که از »آئینه‌فروشی در شهر کوران« منصرف شده و پذیرفتم که »آسمان بار امانت نتوانست کشد پس قرعه به نام من زدند«، البته گاهی به این فکر می‌کنم که این مسئولیت نیست بلکه تحفه الهی نصیب من شده است تا در خزان عمرم مادرانه من برای آنها باشد و دخترانه‌ها و دردانگی آنها برای من!بنابراین تصویر مبهمی درباره روند کادرسازی و جانشین‌پروری یا به زبان‌ ساده نخبه‌یابی و نخبه‌پروری برای نگارنده ایجاد شد و چون در این بین با خانه نخبگان بسیج سپاه شهدای آذربایجان غربی آشنا شدم، با مدیریت این خانه، محمد صادقی مصاحبه‌ای انجام گرفت، که از نظر مخاطبان می‌گذرد:
*خانه نخبگان بسیج آذربایجان غربی یکی از چهار استان ممتاز کشور است
رئیس خانه نخبگان بسیج آذربایجان غربی توضیح می‌‌دهد که این مجموعه متشکل از نخبه‌های دانشجو، اساتید و مهندسان رشته‌های مختلف است که در هفت کارگروه فعالیت می‌کنند، همچنین حمایت از طرح‌های صنعتی، ارائه خدمات مشاوره‌ای و همکاری با بسیج مهندسین از جمله اقدامات است.صادقی با اظهار اینکه اشخاصی نظیر رسول خدابخش، دانشگاهیان و کارخانه‌دارها حمایت‌ از طرح‌ها را عهده‌دار شده‌اند، بیان می‌کند: سالانه مبلغ کلانی به طرح‌ها کمک می‌شود؛ در مباحث مالی دخالت نداریم بلکه طرح‌ها را بررسی کرده و بعد از تائید آنها را به مراکز ذی‌صلاح معرفی می‌کنیم.در ادامه قصه پرغصه‌‌ام را نقل می‌کنم که دو سال در زمینه چگونگی و محل »آموزش و مراقبت از نخبگان« در کشور تحقیق کرده‌ ولی نتیجه‌ نگرفته‌ام و از وی سوال می‌کنم که روند این مقوله را چگونه می‌بیند.صادقی ضمن اینکه استیصال نگارنده را نمی‌پذیرد دلیل آن را ثمرات به دست آمده در کشور می‌داند و می‌‌گوید تحصیلات خود را در خارج از کشور گذرانده است بنابراین شرایط ایران چندان هم تاسف‌آور نیست.رئیس خانه نخبگان بسیج آذربایجان غربی می‌گوید: این شهدای دانشمند و انسان‌های نام‌آور فقط نوک قلم هستند چنانچه پشتیبانی کنیم سُلاله آنها در همه زمینه‌ها به قافله خواهند پیوست.در این قسمت، پریشانی برادر کوچکم در اوائل حمله وحوش داعش در ذهنم تداعی شد که با نگاه لبریز از آشفتگی پرسید سردار سلیمانی شهید شود در معده داعشی‌‌ها‌ هضم می‌شویم؟! که پاسخ دادم این دیار مجاهد ممتاز و گمنام زیادی دارد.صبحت‌‌ صادقی و یادآوری سوال برادرم مرا چند سال عقب‌ برد وقتی دانشمندان هسته‌ای شهید شدند نگرانی برای خودم ایجاد شد که این صنعت تعطیل می‌شود؟! ولی با مشاهده حضور سخنران برجسته کشور بین دانشمندان از رسانه ملی، یقین کردم ایران‌مان سرزمین پرگوهر است.
*دولت باید ضمن کنار گذاشتن حواشی و سیاسی‌کاری‌از مهدکودک نخبه‌یابی کند
این استاد دانشگاه ضمن انتقاد از کند شدن رشد علمی، تصریح می‌کند: جای سؤال است سپاه مگر چقدر می‌تواند به این حوزه‌ها وارد شود، سپاه رسالت‌‌های دیگری دارد فقط به واسطه تبعیت از ولایت برای پرورش استعداد اقدام می‌کند.صادقی تصریح می‌کند: با حمایت سپاه تهرانی‌مقدم‌ها رشد کردند، با پشتیبانی سپاه شهرک‌ موشکی داریم و فقط در حوزه دفاعی وارد نشده‌ایم بلکه حمایت سپاه در زمینه‌ هسته‌ای تاثیرگذار بود که سرانجام آن را مشاهده کردید!رئیس خانه نخبگان بسیج استان معتقد است کشف و پرورش استعداد درخشان نه از دانشگاه‌ بلکه باید از مهدکودک‌ آغاز شود، اینکه می‌گوییم فرار مغزها فقط یک موج‌سواری رسانه‌ای است به این معنا نیست که دولت مسئولیت خود را رها کند.
*دولت‌هایی که شعار حمایت از مستضعف می‌دادند به استعدادها توجه کردند
وی در پاسخ به اینکه استعدادهای ممتاز خود تقویت شده‌اند یا سیستمی رشد یافته‌اند، می‌گوید: همه را ما پرورش نداده‌ایم، آن قسمت که نتوانسته‌ایم هدایت کنیم به ساختار و تشکیلاتی که در اختیار دولت‌ها است مربوط می‌شود.صادقی اظهار می‌کند که زمان ریاست جمهوری حضرت آقا همچنین سال‌هایی که شعار دفاع از مستضعف وجود داشت رشدهایی کردیم، ولی برای فهم این موضوع که روند نخبه‌پروری چندان غم‌انگیز نیست باید یک سلسله به عقب برگشت.این استاد دانشگاه دوره طاغوت را یادآوری می‌کند، برای اینکه ایران به بیگانه وابسته بماند مبتکران را به قتل می‌رساندند، کارتل‌های اقتصادی اروپا و آمریکا به این کار دست می‌زدند چون پیشرفت کشور شیعه باعث استقلال‌خواهی سایر ملل می‌شد.طبق اظهارات وی نخبه‌پروری در برخی دولت‌ها به دلیل وجود روحیه اشرافی‌گری و فقدان دوراندیشی به حاشیه رفت، چرا که در صورت فعالیت استعدادهای برتر، منافع یک عده از آن متاثر می‌شد.صادقی می‌افزاید: نه فقط دولت کنونی بلکه اغلب‌شان مقدمات لازم برای رشد همه علوم را فراهم نکرده‌اند، ولی این موضوع در سه سال اخیر بیشتر مشهود است چرا که خود را مشغول حاشیه‌ها و سیاسی‌بازی‌ کرده‌اند.وی ضمن ابراز تاسف از اینکه در کشورمان به خاطر نبود ساختار و تشکیلات برای نخبه‌پروری با مشکلاتی روبه‌رو شده‌ایم، می‌گوید: اما با حمایت‌های حضرت آقا و سپاه در زمینه‌های مختلف اقداماتی آغاز شده است.صادقی ادامه می‌دهد که آیا فراموش کرده‌اید بعد از ترور شهدای هسته‌ای نخبه‌های جوان دانشگاهی ضمن تغییر رشته، مهندسی هسته‌ای را انتخاب کردند، پایه و اساس این حرکات دانشجویی روشنگری‌ حضرت آقا بود.
*فرار مغزها کلیدواژه‌ای برای استفاده تبلیغاتی است
وی فرار مغزها را کلیدواژه‌ای برای استفاده تبلیغاتی و مسموم کردن فضا می‌داند و معتقد است غرب به دنبال ایجاد جوی‌ست که ایران به نوابغ توجه ندارد، شاید فردی که گوهر وجودی چندانی ندارد برای تبلیغات مخرب جذب کند.این استاد دانشگاه سلب انگیزه جوان را دلیل تبلیغ علیه فضای علمی ایران می‌داند و می‌گوید: این فکر را تزریق می‌کنند که چه نشسته‌اید سایر کشورها به نخبه آپارتمان و دلار می‌دهند سپس منفعت‌طلب‌ها مجذوب این فریب‌ها می‌شوند.صادقی می‌افزاید: نخبه‌ای که از کشور می‌رود و متخصصی که تعهدی به کشور خود ندارد بگذار برود می‌پرسید چرا؟! باید بگویم می‌پذیریم غفلت‌ وجود دارد، ولی یک فرد نخبه چرا تلاش نمی‌کند خودش تکیه‌‌گاه شود، این شخص کجا به این مقطع رسیده است، کشور بیگانه که نبود همین جا بود.وی می‌افزاید: حتی من هم ضمن مهاجرت دانش خود را در اختیار استثمارگران قرار دهم به دنیا ظلم کرده‌ام، چرا که فجایع سوریه و عراق را شاهد هستیم؛ این فرد چه نخبه‌ای است که تشخیص می‌دهد خود را در اختیار شیطان بزرگ قرار دهد.این استاد دانشگاه ادامه می‌دهد: فلذا بر این باور هستم ضمن ترک نکردن کشور، تا زمان هموار شدن مسیر باید صبر کرد، اگر فرد موقعیتی برای بروز استعداد پیدا نمی‌کند باید بگردد تا پیدا کند کما اینکه دیگران یافته‌اند. اقبال آشنایی با چند استعداد برتر باعث شد که به دنبال پناهی برای نخبگان بروم، ولی آنقدر که رفتم و حتی به سراب نرسیدم مرز جنون قدم‌گاهم می‌شد و کم مانده بود جان از قفس کالبد بگریزد!بارها با اغلب استراتژیست‌های بزرگ کشورمان که دل در گروی عشق حضرت امام (ره) دارند و احادیث اهل بیت (ع) لقلقه زبان‌شان است، ارتباط برقرار کردم، تصور باطل داشتم که نه برای حمایت بلکه برای استفاده از توانایی‌ بی‌شمارشان جهت تحقق اهداف خود از یکدیگر سبقت می‌گیرند.تنها دستاورد این بود که همه متفق‌القول با ان‌شاءالله برای سلامتی نگارنده و با ماشاءالله برای موفقیت اشخاص مورد نظرم دعا کردند، گویی آنها امامزاده بیژن بودند و من سائل درگاه‌شان؛ ولی مایوس نیستم چرا که باید غصه‌های ملت را با عشق به میهن درهم آمیخت و مشق کرد، چه؛ این هم نوعی درد است که قدر ثروت‌های‌مان را نمی‌دانیم.پس چون تلاش‌ها برای دیده شدن آنها بی‌ثمر بود خودم کنارشان ماندم، تا پرده‌نشینی، جهاد فردی و تجسم »اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم« را نظاره کنم؛ چه‌بسا گل‌های زندگی من روزی درختی پربار شوند و به نوردیده‌های یک ملت سایه دهند.
در این مدت فهمیدم که مادرمان ایران از درد به خود می‌پیچد ولی برای درمان بیماری‌ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کسی نیست که فرزندانش را پرورش دهد و راه‌های نرفته را بپیماید؛ چنین می‌شود که برادری برای دستاوردی خون می‌دهد ولی دیگری عرق می‌ریزد برای بتن کردن آن.
فارغ از اینکه کجا و که هستیم می‌توانیم حرف زدن با یک نخبه میهن را زیباترین تصنیف زندگی‌مان کنیم، سینه‌مان را قبرستان اسرار یک انسان شاخص کنیم، با آب دیده غبار غم از چهره‌های نوابغ بشوییم و با ترنّم نفس‌های‌مان نهال وجودشان را آبیاری کنیم.در این صورت اگر آنها به مغز متفکرهایی برای ما تبدیل نشدند فریفته ام‌الفساد قرن و مجذوب دشمن درجه یک ملت خود نیز نمی‌شوند، در صورت هجرت بعد از مسلح شدن به سلاح علم و ممزوج کردن آن با ایمان به آغوش مام وطن برمی‌گردند.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۶:۰۱ ق.ظ

دیدگاه


سه − = 2