استرس ومشکلات کاریتان را به خانواده منتقل نکنید

استرس ومشکلات کاریتان را به خانواده منتقل نکنید

گروه خانواده وسلامت: هر وقت صحبت کارو زندگی خانوادگی، کنار هم به میان می آید، همه از تعادل بین کار و زندگی حرف می زنند. صحبت هم اغلب در مورد تعادل زمانی و انرژی است. یعنی به اندازه برای کار زمان بگذارید، به اندازه برای خانواده و عزیزان زمان بگذارید و مسائل هر طرف را قاطی دیگری نکنید. مثلا وقتی در خانه اعصابتان خرد شده، اجازه ندهید روی برخوردتان با ارباب رجوع از همه جا بی خبر تاثیر بگذارد و وقتی استرس کاری اذیتتان کرده، سر بچه هایی که تا شب منتظر بوده اند شما برسید خانه و نقاشی هایشان را ببینید، داد نکشید. اما به غیر از این موارد، تعادل بین کار و زندگی خانوادگی، وجهه دیگری هم دارد.
هر کدام از افرادی که شاغل هستند و تشکیل زندگی هم داده اند، در آن واحد چند نقش دارند، نقش همسر، نقش پدر یا مادر و نقشی که سر کار به عهده گرفته اند: کارمند، مدیر، پزشک، طراح و … هر کدام از این نقش ها، مسئولیت ها و حقوق خود را برای فرد به همراه دارند و الگوی رفتاری متفاوتی را می طلبند. این که بتوانیم بین این نقش ها تعادل ایجاد کنیم و در هر موقعیتی بسته به نقشی که داریم، رفتار درست و متناسب را نشان بدهیم، گاهی کار ساده ای نیست. در عین حال، نمی توانیم در خودمان چند شخصیت متفاوت به وجود بیاوریم و برای حفظ سلامت روانی خودمان هم که شده، باید یکپارچگی شخصیتی داشته باشیم و هم تکلیف خودمان با خودمان معلوم باشد و هم بقیه با ما! به همین خاطر، باید کمی حواستان جمع باشد، تمرین کنید، به موقع مچ خودتان را بگیرید و حتی از نزدیکانتان به خصوص همسرتان در این زمینه کمک بگیرید. یکی از کارهای اولیه ای که به شما در این راه کمک می کند، این است که قبل از هرچیز به تفکیک، شرح وظایف و مسئولیت های خود را در هر نقش بنویسید.
در نقش همسر، در نقش والد و در نقش شغلیتان. می توانید یک برگه بزرگ سفید بردارید، آن را به سه ستون تقسیم کنید و در هر ستون، هر آن چه به ذهنتان می رسد را یادداشت کنید. این کار کمک می کند به ذهنتان سر و سامان بدهید، موارد مشابه را در کنار هم با یکدیگر مقایسه کنید و انتخاب های دقیق تری داشته باشید. در عین حال، این کار تمرینی است که به شما کمک می‌کند در موقعیت‌های مختلف، تصمیم بگیرید که بسته به نقش خود چه تصمیمی باید بگیرید. مثلا وقتی همسرتان با فرزندتان دعوا می کند، یا وقتی که دو کارمندتان با هم دعوا می کنند، فرق دارد. در هر کدام از این موقعیت ها شما یک نقش متفاوت دارید و مسئولیت هایتان با هم فرق می کند. در یکی مسئول خدشه دار نشدن کانون خانواده و مسئول حفظ رابطه اعضا در عین آرامش درون خانه هستید، در دیگری شما مسئول ضربه نخوردن پروژه و پیشبرد کار به دور از تنش هستید. بنابراین واکنش هایی که دارید ، با هم فرق دارند. در خانه ممکن است با یک شوخی یا در آغوش گرفتن، مسئله را ختم کنید و نگذارید کار بالا بگیرد، اما در مورد دوم، هر دو کارمند را به اتاق جلسات ببرید و خیلی جدی از هر دو توضیح بخواهید.اغلب افراد در شغلی که هستند، بسته به پستی که می گیرند از بالادستی خود دستور می گیرند و به پایین دستی دستور می‌دهند. خب، طبیعت محیط کار این است و غیر از این باشد، سازمان کاری به بازدهی نمی‌رسد. اما اگر این دستور دادن یا دستور گرفتن بخشی از ویژگی شخصیتی فرد بشود، آزاردهنده خواهد بوددر خانه بیشتر احساس و عاطفه حکمفرما است. هدف حفظ رابطه است. برای همین راحت چشم پوشی می کنیم، براساس احساس هایمان حرف می زنیم و تصمیم می گیریم. به همه افراد خانه اعتماد داریم، خودمان هستیم، بدون این که تکلفی داشته باشیم؛ اما در محل کار، احساسات حکمفرما نیستند و اگر از روی احساس تصمیمی بگیرید، احتمال زیادی دارد که آن تصمیم نادرست باشد.البته در مورد شهود حرف نمی‌زنیم. افراد با تجربه به مرور زمان و برپایه دانش و تجربه ای که کسب می کنند، بسیاری از تصمیم های کاری را بر پایه شهود می گیرند. اما وقتی کسی از این که کارمند اتاق کناری، صبح او را دیده و سلام نکرده، عصبانی است و به همین دلیل هم پرونده را به موقع نمی برد روی میز او بگذارد، یعنی بر اساس احساس شخصی خودش و نه وظیفه کاری رفتار کرده است.
همچنین در خانه، خیلی راحت می توانیم بگوییم خسته ام، ناراحتم، بی حوصله ام و مثلا تماشای فیلم دسته جمعی را به تعویق بیاندازیم. اما سرکار به دلیل احساس های ناخوشایند، نمی‌توانیم فرآیند کاری را عقب بیندازیم، مگر این که اوضاعمان آن قدر خراب باشد که کار یا سلامت خودمان را به مخاطره بیندازیم که در آن صورت، باید رسما مرخصی بگیریم، همه این ها یعنی تکلف هایی در کار است که موظفیم رعایتشان کنیم. نه در خانه می توانیم این تکلف ها را رد کنیم و از بقیه انتظار رعایت آن‌ها را داشته باشیم و نه می توانیم سر کار، آن ها را نادیده بگیریم، چون نظام کاری به هم می ریزد.در دنیای امروز، به خصوص با رشد انواع کسب و کار، احساس رقابت در بسیاری از کارها دیده می‌شود. از مدیران ارشد گرفته تا کارمندان و کارگران با احساس رقابت به پیش می روند. مدیران در رقابت با سایر کسب و کارها هستند و کارمندان و کارگران در حال رقابت با همکاران خود هستند. همه به دنبال موفقیت بیشتری هستند که ایرادی هم ندارد؛ شاید لازمه بقا در این بازار کار مدرن همین احساس باشد. اما اگر این احساس بر فرد مسلط شد و یادش رفت که زندگی بُعدهای دیگری هم دارد، خطرناک می شود. آن قدر این حس در او نفوذ می کند که ممکن است به خانواده اش هم انتقال دهد. آن وقت افراد خانواده بدون این که اصلا بدانند چرا، مشغول رقابت می شوند. بچه ها می خواهند از هم و همسالانشان جلو بزنند، همسر پابه پای زن یا شوهرش، استرس های کاری او را تحمل می کند، موفقیت های کاری بیش از اندازه مهم می شوند و در سایه این رقابت بی دلیل، بسیاری از لحظات خوش یک خانواده قربانی می شود.
اغلب افراد در شغلی که هستند، بسته به پستی که می گیرند از بالادستی خود دستور می گیرند و به پایین دستی دستور می دهند. خب، طبیعت محیط کار این است و غیر از این باشد، سازمان کاری به بازدهی نمی‌رسد. اما اگر این دستور دادن یا دستور گرفتن بخشی از ویژگی شخصیتی فرد بشود، آزاردهنده خواهد بود. فکر کنید زن یا مردی که در شرکت مدیر ارشد است، در خانه به همه دستور بدهد، طوری که بارها از اهالی خانواده بشنود که من کارمندت نیستم که بهم دستور می دی! یا زن یا مردی که کارگر است و دائم اطاعت می کند، وقتی با خانواده اش در محیطی قرار می گیرد که حقشان پایمال شده، ممکن است به جای دفاع از خانواده اش باز سرش را بیاندازد پایین و چیزی نگوید یا برعکس، تلافی همه اطاعت کردن های سر کار را بخواهد آن جا در بیاورد و چنان دعوای خشنی راه بیاندازد که باعث ترس همسر و فرزندان خودش بشود. بسته به نقشی که در هر موقعیت در آن قرار دارید رفتار کنید. فقط باید هشیار باشید و همه را با هم قاطی نکنید.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۲ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۵:۰۸ ق.ظ

دیدگاه


چهار − 1 =