هیچوقت به سمت کسی که آزارتان میدهد برنگردید
گروه خانواده وسلامت: گاهیاوقات ما جذب کسانی میشویم که با ما بد بودهاند. هرقدر هم که این افراد با ما بدرفتاری کرده باشند، باز هم دوستشان داریم. ولی چه چیز باعث میشود که توانایی مقاومت دربرابر این افراد را نداشته باشیم؟ جذابیت آنها برای ما همیشگی است و عذرخواهیها و وعدههایشان تمامی ندارد. حتی بعد از اینکه آنها را ترک میکنید، وسوسه برگشتن به آنها دیوانهتان میکند.
آنها هیچوقت تغییر نخواهند کرد:قسم میخورند که عوض شدهاند و شما هم به خودتان میگویید که اینبار همه چیز متفاوت خواهد شد. ولی این احتمال وجود دارد که همه چیز دقیقاً مثل دفعه قبلی پیش رود. آدمها بهندرت عوض میشوند و تغییر میکنند. به جای اینکه چشمانتان را ببندید و به امید بهترینها باشید، بایستید و »نه« گفتن را یاد بگیرید. خوشبینی شما هیچ کمکی به تغییر اوضاع نمیکند و در آخر میبینید که باز هم برای رفتارهای زشت خود دلیل و بهانه میآورد.
شما هیچوقت برایشان اولویت نخواهید بود:نیازها و احساسات شما همیشه در انتهای لیست اولویتهای اوست. رابطه شما همیشه برای او انتخاب دوم است و معمولاً برای وقت گذراندن با شما وقتی ندارد. رابطه شما فقط برای تقویت اعتمادبهنفس او و برطرف کردن نیازهایش است و احساسات شما مدام خدشهدار میشود. او با شما طوری رفتار میکند که انگار نیازها و تصمیمات شما هیچگونه اهمیتی ندارد.
هیچوقت نمیتوانند خوشحالتان کنند:هیچکس قادر به شاد و خوشبخت کردن شما نیست. اول باید خودتان با خودتان شاد و راضی باشید. این یعنی، اگر کنار فردی مضطرب یا ناراحتید یا احساس کمارزش بودن میکنید بهتر است رابطهتان را با او تمام کنید. لازم نیست با کسی وقتتان را بگذرانید که شما را پایین میآورد، تحقیرتان میکند یا با شما مثل فردی دمدستی رفتار میکند. یک رابطه سالم باید برای هر دو طرف همراه با لذت باشد، نه اینکه بیشتر به شما حس تنها بودن را منتقل کند.
باید گذشتن و فراموش کردن را یاد بگیرید:برگشتن به یک رابطه، باوجود بد بودن آن، به نظر آرامشبخش میرسد. همه ما آشناییت را با راحتی مرتبط میدانیم و برای راحتی سعی میکنیم با چیزها یا کسانی که میشناسیم ارتباط برقرار کنیم. ولی این یک چرخه شوم تمامنشدنی از درد و دلشکستگی برایتان به ارمغان خواهد آورد. برگشتن به عادتهای قدیمی بسیار ساده است ولی دیر یا زود، متوجه میشوید که برای بقا، باید یاد بگیرید که بگذرید و فراموش کنید.
هر چه زودتر بتوانید فراموش کنید، سریعتر به جلو پیش خواهید رفت. این باعث میشود فرصتها و موقعیتها بسیار بیشتر سر راهتان قرار گیرد. با افراد جدیدی آشنا خواهید شد که رفتار بهتری با شما خواهند داشت و به مرور زمان دوباره دوست داشتن را یاد خواهید گرفت.
شما سزاوار بهتر از اینها هستید:هیچوت نباید با چیزی که کمتر و پایینتر از لیاقت و شایستگیمان است راضی شویم. افراد معمولاً بعد از یک رابطه مسموم تصور میکنند که مستحق بدرفتاری هستند. علاوه بر این، کمکم شروع به مقصر دانستن خودشان برای مشکلات موجود در رابطهقبلی میکنند. ولی برای اینکه خودتان را به طور واقعی از کسی که اذیتتان کرده است، آزاد و رها کنید، باید یاد بگیرید که دست از متهم کردن خودتان بردارید. سعی کنید درک کنید که نباید بدرفتاریهای دیگران را تحمل کنید. این باعث میشود کهد فعه بعدی اجازه ندهید کسی دوباره با شما بدرفتاری داشته باشد.بیرون آمدن از یک رابطه سخت است. ولی مقابله با وسوسه برگشتن به کسی که اذیتتان کرده است، سختتر هم میتواند باشد. درد و دلشکستگی تجربیاتی هستند که التیام یافتن آنها نیازمند گذر زمان است. به دست آوردن کنترل دوباره روی رفتاری که با شما میشود قدم مهمی در یادگیری دوستداشتن دوباره است. خیلی مهم است که درک کنید هر اتفاقی هم که بیفتد، خوشبختی شما در دستان خودتان است.در یک رابطه ناسالم:
هرگز برای حمایت عاطفی به سوی هم کشیده نمی شوید و برای مورد حمایت قرار گرفتن در پی افراد دیگر هستید.همسرتان معمولا تلاش می_کند رابطه شما را با دوستان و خانواده تان قطع کند.معمولا هیچ راهی برای تاثیر مثبت روی یکدیگر پیدا نمی کنید، مثلا نمی توانید هیچ کدام از علاقه مندی هایتان را به هم منتقل کنید یا مهارت هایتان را به همدیگر یاد دهید.
او حس خوبی نسبت به ظاهر و بدن شما ندارد مثلا مدام به موهای کم پشت یا پوست خشکتان اشاره می کند.نسبت به رابطه تان احساس امنیت ندارید و مرتبا قهر می کنید.
از وقتی با او ازدواج کرده اید احساس بدی نسبت به خودتان دارید، اعتماد به نفستان پایین آمده و نکات مثبت شخصیتی تان کمتر شده است.نمی توانید به او اطمینان داشته باشید. اگر به حساسیت های شما پی ببرد، ممکن است از آنها سوءاستفاده کند.معمولا به شوخی درباره ترک کردن شما حرف می زند و با توصیف ظاهر نامزد یا همسر آینده اش آزارتان می دهد.مطمئن نیستید زمانی که به همسرتان بسیار احتیاج پیدا کنید چقدر می توانید روی او حساب کنید. مثلا وقتی خود یا یکی از اعضای درجه یک خانواده تان بیماری سختی داشته باشد.وقتی ناخودآگاه کنترل زندگی از دست تان خارج می شود، مثلا بیش از درآمدتان خرج می کنید.به نظر نمی رسد که بتوانید با همسرتان کار گروهی خوبی را انجام دهید.اغلب با اتفاقاتی غیرمنتظره و نه چندان مثبت رو به رو می شوید، مثل برداشته شدن مقدار زیادی پول از حساب مشترکتان.بارها پیش می_آید که به اصطلاح مچ همسرتان را بگیرید و دروغ_هایی که گفته است رو شود.او گاه بدون اطلاع از خانه بیرون می رود یا به موقع به محل قرار نمی_رسد و توضیحی هم برای تاخیرش ندارد.گاهی نگران می شوید که مبادا به دلیل عصبانیت بیش از حد به شما آسیب برساند.احساس می کنید که در رابطه با او گیر افتاده اید.
زمان بحث کردن، یکی از شماها یا هر دویتان حالت تدافعی به خود می گیرید. هرگز نمی پذیرید که ممکن است حق با طرف مقابل باشد.
هنگام بحث کردن، فقط طرف مقابل را سرزنش می کنید و هیچ کدام نمی توانید مسئولیت اشتباه خود را بپذیرید.مدام از یکدیگر ایراد می گیرید و این احساس را دارید که «به اندازه کافی» خوب نیستید.همسرتان اغلب از شما پیش خانواده و دوستانش شکایت می کند.معمولا از رفتار همسرتان خجالت زده می شوید و ناچار به دیگران دروغ می گویید، مثلا حضور پیدا نکردنتان در برنامه ای را با دروغ توجیه می کنید.
هنگامی که کنار هم هستید احساس تنهایی می_کنید.در رابطه عاطفی تان خلا احساس می_کنید، به ندرت به هم ابراز علاقه می کنید و حتی لبخند می زنید.احساس می کند که از شما ارزشمندتر است. فکر می کند شما خوش شانس هستید که او را دارید و نه برعکس!اغلب از لحاظ احساسی شما را در رودربایستی یا عمل انجام شده یا در منگنه قرار می دهد و شما در رابطه با او احساس وابستگی متقابل ندارید.
نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵ ساعت ۶:۴۴ ق.ظ