نسبت اعتمادبهنفس ملی با الگوی پیشرفت جامعه
گروه اجتماعی :اعتمادبهنفس ملی یکی از ضرورتهای پیشرفت است و در مواجهه با بیگانگان اهمیت مییابد و چون ابتنای به داشتههای یک ملت دارد، واقعی است.
اعتماد بهنفس ملی از جمله مؤلفههای الزامی برای پیشرفت یک کشور است. اما در این میان احیاء روحیه اعتماد بهنفس در یک ملت برای حرکت در مسیر پیشرفت به دو گونه میتواند صورت پذیرد یا اعتماد بهنفس در یک ملت صادق و واقعی است یا کاذب و دروغین. که هر یک در نتیجه رویکردی که درباره پیشرفت اتخاذ میشود به وجود میآید.
مسئله دستیابی به پیشرفت در عرصههای مختلف، یکی از دغدغهها و مباحث مهم و حساس کشور در میان بسیاری از صاحبنظران و مسئولان اجرایی در چند دهه اخیر بوده است. در این رابطه صاحبنظران دو دیدگاه را پی گرفتهاند. گروه اول با توجه به پیشینه سیاسی دخالت بسیاری از کشورهای غربی در امور داخلی کشور و در نگاهی انتقادی، راه پیشرفت و برونرفت از مشکلات را تکیه بر توان داخلی بدون دخالت کشورهای غربی میبینند که میتوان آن را در چارچوب مفهوم »پیشرفت درونزا« صورتبندی نمود،. گروه دوم که در نقطه مقابل این گروه قرار دارند، دیدگاه خود را در چارچوب مفهوم »پیشرفت برونزا«صورتبندی مینمایند، و در دیدی کاملاً مثبت معتقدند مسیر پیشرفت و اعتلای کشور در گرو تعامل کامل با غرب و تکیه بر سرمایه آنان است.
بر اساس این دو دیدگاه نسبت به پیشرفت اعتماد بهنفس ملی نیز دو جایگاه مییابد. در دیدگاه اول اعتماد بهنفس ملی یکی از ضرورتهای پیشرفت و در مواجهه با بیگانگان اهمیت مییابد و چون ابتنای به داشتههای یک ملت دارد واقعی است و در دیدگاه دوم اعتماد بهنفس ملی حالتی تزئینی یافته و چون پیشرفت عاریهای بوده و به لطف بیگانگان تکیه دارد کاذب بوده و غیرواقعی است.
در دیدگاه پیشرفت درونزا اعتماد بهنفس ملی یکی از ضرورتهای پیشرفت و در مواجهه با بیگانگان اهمیت مییابد و چون ابتنای به داشتههای یک ملت دارد واقعی است و در دیدگاه پیشرفت برون زا اعتماد بهنفس ملی حالتی تزئینی یافته و چون پیشرفت عاریهای بوده و به لطف بیگانگان تکیه دارد کاذب بوده و غیرواقعی است امروزه یکی از الگوهای مهم توسعه در برخی از کشورها از جمله ایران، الگوی توسعه درونزا است.پیشرفت درونزا بهطور کلی »به مجموعه نهادها و سازمانهایی اطلاق میشود که از بطن جامعه و لایههای زیرین و نهادهای آن آغاز میشود و کمکم و با بسترسازی به لایههای بالاتر رسوخ میکند و بهتدریج تغییرات مورد نظر را به وجود میآورد.«
در این شکل از پیشرفت »بر ضرورت تغییر تمامی اجزاء جامعه، ارتقاء سطح زندگی اکثریت افراد و فراهم آوردن امکان هدایت آگاهانه جامعه توسط مردم، باور دارد.» از این رو عنصر محوری در این رویکرد، تکیه بر امکانات و نیروهای داخلی و نیز خودکفایی است. در واقع باورمندان به این الگو بهجای تکیه بر غرب، بیشتر بر داشتهها و ذخایر درونی خود تکیه میکنند و وابستگی به غرب را عامل توسعه نیافتگی میدانند. این افراد میگویند هر چه میزان وابستگیشان به قدرتهای بزرگ کمتر باشد، امکان پیشرفت کشور بیشتر خواهد شد.
رهایی از سلطه خارجی و تصمیمگیری براساس منافع خود، توسط مردم، از شعارهای محوری این مدل به شمار میرود. در مدل پیشرفت درونزا سیاستها و «مناسبات خارجی تابع منطق و مقتضیات انباشت داخلیاند.« این نوع از توسعه از بسیاری جهات بر پیشرفت برونزا ارجحیت دارد؛ زیرا اولاً »مترادف با توسعهی ملی و مردمی است.» در ثانی، پیشینه تاریخی بسیاری از کشورهای غربی و دخالت آنان در امور داخلی کشور ناکارآمدی سایر الگوها از جمله پیشرفت برونزا را به اثبات رسانده است، زیرا برخی تجارب تاریخی موجود نشان میدهد که تکیه بر یک قدرت خارجی جهت حل مشکل نتیجه چندان مثبتی نداشته است. تنها در یک نمونه آشکار از هزاران نمونه موجود میتوان به تجربه تاریخی و تلخ فین کنشتاین اشاره کرد. این معاهده زمانی که دولت قاجار با تهدید حمله روسیه مواجه بود، با فرانسه منعقد گردید.
از این رو فتحعلیشاه دلگرم به کمک فرانسویان میشود و فرانسه اطمینان میدهد که در صورت حمله روسیه به ایران، به کمک کشورمان بشتابد. اما زمانی که کشور با حمله غیرمنتظره روسها مواجه شد، فرانسویان نهتنها کمکی به ایران نکردند بلکه با دراز کردن دست دوستی به سمت روسیه، باعث غافلگیری سپاه ایران نیز گردید. نویسندهای در این رابطه میگوید: »هنوز اندک زمانی از اتحاد فرانسه با ایران نگذشته بود، یعنی در کمتر از دو ماه ناپلئون در برابر کسب دوستی و اتحاد تزار علیه بریتانیا، ایران را که از امتیاز عالی اتحاد برخوردار بود بهعنوان پیشکشی به روسها واگذار نموده، تزار را به مداخله در این سرزمین تشویق کرد. ایران مجدداً در برابر خصم تنها ماند و در عین اتحاد با فرانسه بدون متحد و مددکار در زیر ضربات ارتش مدرن روس افتاد.« علاوه بر فرانسه، تکیه بر سایر قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا، انگلیس، آلمان و… نیز همین نتایج مشابه را در پی داشته است.
از این رو با توجه به این تجارب در پیشرفت درونزا، بر پیشبرد سیاست خارجی بدون دخالت قدرتهای رابطه با آمریکا «اولاً خطر آمریکا را کم نمیکند. آمریکا به عراق حمله کرد؛ درحالیکه با هم رابطه سیاسی داشتند، سفیر داشتند؛ این آنجا سفیر داشت، آن هم اینجا سفیر داشت. رابطه که خطر جنونآمیز و سیطرهطلبانه هیچ قدرتی را از بین نمیبرد. ثانیاً وجود رابطه برای آمریکاییها نه امروز، همیشه اینطور بوده وسیلهای بوده است برای نفوذ در قشرهای مستعد مزدوری در آن کشور.» از این رو با توجه به سخنان رهبر معظم انقلاب نیز میتوان یکی از دلایل این مدل فکری در نفی رابطه با غرب را علاوه بر سابقه سوء این کشورها در برهههایی از تاریخ، در تلاش آنان جهت نفوذ و سیطره بر کشور نیز دانست. زیرا در موارد بسیاری ارتباط با قدرتهای بزرگ، به نفوذ و دخالت آنان در امور داخلی کشور منجر گردیده است. از سویی به نظر میرسد نسبت دادن «فقدان کنترل به عوامل درونی منجر به کاهش خودباوری ملی و عزت نفس ملی میشود و نسبت دادن آن به عوامل بیرونی کانون کنترل بیرونی، را تقویت میکند.
نسبت دادن عدم کنترل به عوامل پایدار منجر به درماندگی اکتسابی پایدار میشود که در طول زمان ملت، را ناتوانتر هم میکند و نسبت دادن فقدان کنترل به عوامل عمومی، منجر به تعمیم درماندگی اکتسابی به موقعیتهای گوناگون در زندگی کاری و شخصی میشود.
» درحالیکه پیشرفت درونی با بهکارگیری تمام امکانات و ظرفیتهای درونی و واقعی کشور میتواند منجر به توسعه و عدم وابستگی به دیگر کشورها و افزایش اعتماد به نفس ملی شود.افزایش اعتماد به نفس ملی نیز پیشنیاز ضروری برای پیشرفت کشور است. زیرا اقتدار ملی هر کشور تابعی از عوامل مختلفی نظیر »جغرافیا، جمعیت، همبستگی ملی، سرمایههای مادی و معنوی، نیروی انسانی، اقتدار علمی و…است که منشأ بسیاری از آنها اعتماد به نفس در سطح ملی آن کشور است که همه بخشهای انسانی را مستقیماً و بخش مادی را غیرمستقیم تحت تأثیر قرار میدهد.« از همین رو نهتنها بسیاری از صاحبنظران ایرانی، بلکه بسیاری از اندیشمندان خارجی بهخصوص در کشورهای در حال توسعه، در مقابل مشکلات داخلی، الگوی پیشرفت درونزا را بهعنوان الگوی غالب در این کشورها معرفی میکنند. در این رابطه سمیر امین اقتصاددان مصری و از نظریهپردازان مشهور توسعه نیز معتقد است: شرط توسعه »برای یک کشور جهانسومی نه از طریق تطبیق اقتصاد آن با مقتضیات تقسیمکار بینالمللی، بلکه برعکس بهوسیلهی گسست این اقتصاد از آن منطق دستیافتنی« است.
توسعه برونزا بهعکس پیشرفت درونزا »توسعهای است که از بالا به پایین است و به دنبال شرایطی است که مؤلفههای توسعه را از جوامع صنعتی و پیشرو اخذ نموده به کشورهای در حال توسعه تزریق نماید.« از این رو، این شکل از توسعه مبتنی بر ارتباط با عوامل بیرونی است. به عبارتی دقیقتر مؤلفهها و عوامل توسعه برونزا »از درون جامعه سرچشمه نمیگیرد و گرچه گاه کارگزاران آن به شناسنامه خودی تلقی میشوند، لیکن درمان دردها از جای دیگری میآید و بدیهی است که دایه را دامن میسوزد و نه دل.« طرفداران این نوع توسعه معتقدند راههای گسترش توسعه و کارآمدی، در گرو تعامل با خارج است. به عبارتی توسعه برونزا یعنی توسعهای که بهصورت القایی و گاه بهصورت تقلید از بیرون آن کشور سرچشمه گیرد.از اینرو توسعه برونزا به اوضاعو احوال جامعه بیاعتناست و »دگرگونیها را به جبر تحمیل میکند و خواستهای خود را از طریق برنامههای تدوینی عملی میسازد تا عنان همهچیز به دست گیرد و بدانجا که دلخواه اوست بکشاند و در این راه از هیچ عملی گرچه غیرانسانی ابایی ندارد.»در مدل توسعه برونگرا (برونزا) این مناسبات خارجی هستند که تقریباً بهطور کامل میزان و ویژگی انباشت داخلی را تعیین میکنند« یکی از ویژگیهای این نوع از توسعه در این است که بسیاری از طرفداران آن معتقدند گاه بدون دادن امتیاز به غرب و گشودن بازارها بر روی اروپاییان و نیز جلب سرمایههای آنها نمیتوان بر مشکلات داخلی فائق آمد، از این رو برای گذر از آن مشکلات باید از برخی مواضع کوتاه آمده و بهناچار با آنان سازش کرد!
این الگو که در تضاد با توسعه درونزا بوده و محوریت سیاست خارجی آن توسعهگراست به نظر میرسد گفتمان دولت یازدهم نیز هست. این موضوع مورد توجه رهبر انقلاب نیز بوده است، از این رو ایشان همواره در بخشهایی از سخنان خود در رابطه با سیاستهای این دولت، به موضوع اعتماد به نفس ملی که از ارکان پیشرفت درونزا است، استحکام ساخت درونی قدرت و خودکفایی در عرصههای مختلف اشاره کردهاند.
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۴:۴۸ ق.ظ