مشایعت یا بدرقه

مشایعت یا بدرقه

رستم عظیم پور
گروه اجتماعی:نگاهی به فرم داده شده انداختم،مغزم سوت کشید و ضربان قلبم فزونی گرفته و زانوانم سست شده و میرفت که با سیاهی رفتن چشمانم بیفتم زمین،بی اختیار خود را به روی نزدیکترین صندلی انداختم،حاضرین کمابیش متوجه حال منقلبم گردیدند که از آن میان یکی پیش آمده و جویای حالم گردید در مقابل به آرامی گفتم که چیزی نیست فقط سرم کمی گیج رفت.
خودم حس کردم که گویی صدایم از ژرفای زمین و از ته گور در می آید،براستی نیز در آن لحظه برایم همینطوری شده بود،انگاری آن موسسه گورم میباشد و مرا در بین خود گرفته و می فشارد،گلویم خشک شده بود و لبها وزبان و دهانم خشک تر!آدم باید»هرازبر« تشخیص نده ناراحت نشه،یک سال آزگار وجهی که از بیرون تامین کرده و بابتش به صاحب پول درصد کار فرد موسسات را می پرداختم،در حسابم»در گردش معاملات موسسه«خوابیده بود و آنان که صاحبان اصلی آن بودند،موقع قرض دادنش به من این بلا را به سرم نیاوردند که اینجا»در موسه مالی…..«میخواستند همان اول کاری مرا حسابی پیچانده و بچلانند و دمار از روزگارم در آورند.
در قبال در اختیار گذاشتن وام،گواهی و تاییدیه ی حسابداری اداره متبوعه ام را جهت تضمین داشتی که اگر اقساط را به موقع پرداخت نکنم،حسابداری از حقوقم کسر و به حساب آن موسسه واریز خواهد نمود….
اگر به اعتبار و ارزش اداره ی من شک و شبهه ای داری باید به عرض برسانم که اداره من نماینده یک وزارتخانه و وزارتخانه ام نماینده دولت جمهوری اسلامی و این دولت و در راس آن رئیس جمهور محترم مورد اعتماد مردم است و مورد تایید مقام معظم رهبری،که قلب تپنده ملت اسلامی ایران است و خورشید تابان این دیار اسلامی.
هاج و واج مانده بودم که الزامی بودن سه نفر ضامن شاغل »هر کدام با یک جیب پر از مدرک و فتوکپی«و….با توجه به اطلاعیه های صدا خفه کنی که بر دیوار ها چسبانده بودند فقط توانستم با صدایی»نه شبیه صدای یک انسان!«
خفه تر بگویم که بنده بازنشسته هستم و همکار شاغلی ندارم! گفته شد هیچ راهی ندارد مگر اینکه وثیقه ملکی آزاد از رهن و وام و گرو….داشته باشی….
سرتان را درد نیاورم در ۹۳/۷/۱۴ از موسسه قرض الحسنه ؟……بیرون آمدم و مونده ام که چکار بکنم،ضامن میخواهند ندارم،یک فقره چک میخواهند ندارم،چون وزارتخانه کریمه و فاضله ام یقین حاصل فرموده که بازنشستگان فاقد اعتبارند؟که دسته چک دریافت حقوق ماهیانه شون را به محض باز نشسته شدن باطل میکنند؟
ولی هیچ هم اینطور نیست،بازنشستگان بزرگوار امروزی کسانی هستند که ضمن خدمت دولتی،در جبهه ها به فرمان رهبر عزیز تر از جانشان جنگیده و شهید ها،جانبازها،اسیرها و مفقودالاثرها داده اند بی آنکه ادعائی کنند و یا کرده باشند چرا که همه را به فرمان سلاله پاک رسول الله»ص«انجام داده اند که اگر دگر باره و هزار باره خواسته شود جان در طبق اخلاص و آماده تقدیم و نثار به جانان هستند….من روی صحبتم با آن موسسه به اصطلاح قرض الحسنه است که بداند حقوق بارنشستگان حتی پس از فوتشان قطع نشده و به خانواده محترمشان پرداخت میشود و جای آن نیست که شما نگران رسیدن به پولتان باشید و….پس اینهمه سنگ زیر چرخ انداختن ها و مانع تراشی ها برای چیست؟از ضامن ها گذشتم،یعنی حقیقتا کسی را ندارم برایش بگویم آقای… یا خانم… تشریف بیاورید و در این آشفته بازار بانکی و موسسات قرض الحسنه ای که فقط خودشان میدانند چکار میکنند و خدایشان!
»ولی ارزش صداقت و اعتبار من و امثال مرا دولت سرافراز من با صدور همان یکبرگ گواهی کسر حقوق حسابداری تضمین میکنید«ضامن بنده بشوید آنهم در جاییکه حتی به سفته ای از طرف من بهائی نداده و یک فقره چک شخص ثالث میخواهند!
ویا به همین راحتی گفت که فلانی سند مالکیت….ات را در اختیارم بگذارید تا وام بگیرم و آنرا گرو وامم قرار دهم! تازه آنهم فردی مثل من که وام سی و شش میلیون تومانی میخواستم در روستا برای خود خانه بخرم،سندم کجا بود و مالکیتم…..؟با فکاری مغشوش و مخدوش،با ذهنیتی تاریک و مضطرب از آن موسسه که بیرون آمدم صدایی مداوم در گوشها و مغزم وزوز میکند که توانایی در دارایی است و توانا بود هر که دارا بود.و من خوب میدانم که این زمزمه ها و وزوزهای گمراه کننده و وسوسه انگیز شیطانی است.مگر ما یادمان رفته که دیدیم چگونه آن توانای تا جدار! در کمال عجز و زبونی تاج خود را برداشت و از دیاری که خویشتن را خدایگانش می پنداشت گریخت و متواری و دربدر شد!
علت این همه تحقیر و حقارت بوجود آوردنها چیست و مشکل و حتی غیر ممکن کردن آسانها و ممکن ها چیست نمیدانم….
سکوت کرد با سکوتش در یافتم که از سمتی به سختی روحا زخمی شده و رنج می برد، و از سمت دیگر که نشات گرفته از اعماق ایمان و باورهایش بوده و ریشه در ژرفای روح و وجودش دارد،مرهمی میگردند بر آن زخمها و چون ادامه سکوت را زجر آور یافتم،به ناچار سکوت حاکم را شکسته و گفتم :
-آقای …….شما حق دارید به این ترتیب آبروی قشر بازنشسته زایل شده و خدای نکرده تاروپود و نظام جامعه بهم می ریزد.
وپس از اندک تاملی افزودم :
-دولت آقای دکتر روحانی که خودشان را و کابینه شان را دولت عمل معرفی کرده اند حتما در حل این معضل اجتماعی بیکار و بی تفاوت نخواهند نشست و…..
کلامم را برید و گفت:
-خیلی معذرت میخوام که کلام شیرینتان را می گسلم ،آنچه می گویید درست ولی دو صد گفته چون نیم کردار نیت!
گفتم:
گر صبر کنی زغوره حلوا سازم!
با تبسمی که حکایت از دنیایی درد و حرمان نهفته در خود داشت به ملایمت پرسید:
-تا کی؟ نوش دارو پس از مرگ سهراب؟
هوا گرگ و میش بود و مادرم میرفت که زمین آغوش به قطرات اشک آسمان بگشاید. از هم خداحافظی کردیم و هر کدام به راهی پیچیدیم ! و هر یک باغ یک مشت افکار و سوالات مغشوش و درهم ریخته…..
بی نیاز باشید و سرافراز و عزتمند روزتان مبارک و ایامتان بکام

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۵:۵۲ ق.ظ

دیدگاه


3 + = شش