مسیرشناسی توسعه فرهنگی در کلانشهرارومیه

مسیرشناسی توسعه فرهنگی در کلانشهرارومیه

گروه فرهنگی:اشاره: در شماره روز سه شنبه روزنامه آراز آذربایجان نوشتاری ازسوی نویسنده این نوشتار تحت عنوان آیا زیرساخت¬های فرهنگی کلانشهرارومیه هم کلان هستند!؟! به قلم سپرده شده بود. در آن نوشتار از مقولاتی همچون کلان¬نگری و کلان¬اندیشیدن در حوزه کلانشهریت شهر ارومیه و استان و همچنین زاویه دید مدیریت فرهنگی، سخت افزارهای زیربنایی توسعه فرهنگی و … مورد شرح و واکاوی قرار گرفت. در نوشتار یاد شده کلیاتی پیرامون موضوع مطروحه، به قلم سپرده شده بود که با توجه به ضرورت همه جانبه توسعه استان آذربایجان غربی و مرکز آن بزرگ شهر ارومیه، درقالب نوشتارحاضربه شرح ابعاد مختلف این کلان نگری واندیشه آن، تحت عنوان توسعه فرهنگی و تدوام فرهنگی می‌پردازیم.
کلان¬نگری و اندیشه مبتنی بر آن مقدمه توسعه انسانی است. مبانی توسعه انسانی از گستره‌های وسیعی برخورداراست که خلاصه گویی در مورد آن قالبی فراتر از قالب مطالب ژورنالیستی معمول می‌طلبد. اما لزوماً باید اشاراتی گذرا به مفهوم آن کرد تا راه گذار به مبحث توسعه فرهنگی در این نوشتار هموار شود. توسعه انسانی به اختصار در این جمله خلاصه می‌شود: بهبود کیفیت و سطح زندگی انسان.
سخن فوق از زوایه‌ای ناظر بر توسعه اقتصادی هم هست. اما فی مابین توسعه¬اقتصادی صرف با توسعه فرهنگی فرق و فاصله وجود دارد. توسعه انسانی منجر به افزایش سطح بینش انسان شده و جایگاه انسانی و وجودی او را عمیق‌تر و ژرف‌تر می‌کند در حالی که توسعه اقتصادی ابزار و امکان عینی این عمیق‌تر شدن و ژرف‌تر شدن است، نه نتیجه آن. از اینجاست که مفهوم متناظر توسعه فرهنگی منجر به توسعه اقتصادی شده و بدون توسعه اقتصادی ، توسعه فرهنگی ممکن نیست رخ می‌نماید. به عبارتی توسعه اقتصادی و فرهنگی به دنبال هم اتفاق می‌افتند نه منفک و جدا!کلان نگری و اندیشه مبتنی برآن از ذات توسعه‌خواه مردم و اهالی یک جامعه بر می‌خیزد و در واقع مردم و اهالی یک جامعه خود را ملزم به مشارکت در فرایند توسعه می‌کنند.
توسعه با کالای مادی آغاز نمی‌شود، با آدمیان و تربیت آنها، با سازمان و انضباط آغازمی‌شود. برای برقراری و ارتباط این سه رکن یعنی انسان، تربیت و سازمان دهی باید فضا و ابزار فرهنگی تعریف کرد. برای بررسی توسعه فرهنگی در یک منطقه برای مثال شهر ارومیه، ۱۲مورد شاخصه فرهنگی را به عنوان ابزار و وسیله نمود این توسعه فرهنگی بر می‌شمارند.
خبرگزاری‌، مراکز فرهنگی، سینما، کتاب فروشی، لیتوگرافی، چاپخانه، صحافی، موسسه نشر، تعداد دفاتر مطبوعاتی، نشریه، کتاب موجود، این ۱۲ عنوان هستند.اگر خواسته باشیم که هر یک ازاین موارد ۱۲ گانه را در خصوص بزرگ شهر ارومیه بررسی کنیم، هر مورد با آمار، تعریف و وضعیت ، خود نوشتاری جداگانه را خواهد طلبید. اما اجمالا ً طی مقالات متنوع ارائه شده توسط نگارنده، آمار و اطلاعات لازم ، خصوصا ً پیرامون ، فضاها و فعالیت‌های فرهنگی و مراکز مربوط به آن ، از سالن‌های سینما تا تئاترارومیه، ازادبیات و جمع اندیشی‌های مبتنی برآن ، برگزاری جشنواره‌ها و همایش مرتبط فرهنگی و غیرفرهنگی با ابعاد جهانی و ملی منطقه‌ای در ارومیه و استان، کتاب و نشر، زیر مجموعه‌های مهم و رکن، مانند ادبیات داستانی و شعر ، آمار مطالعه و کیفیت آن، کمبودها و خلاهای عینی و کاربردی اعم از نبود فضا و ساختارعملکردی برای انجام امور فرهنگی جاری با رویکرد خاص مثلا ًتئاتر و موسیقی، استفاده و بهره‌برداری نامناسب از امکانات و فضاهای موجود، متعین و مشخص نبودن اصل فعالیت‌های برخی مجموعه‌های فرهنگی برای مثال فرهنگسرای جوان ، بررسی وضعیت راکد مطبوعات استان و هویت اصلی این مطبوعات و جای خالی مطالبات اصلی جامعه شهری ارومیه از ارکان تصمیم ساز و مدیریت بالا دستی آن در این مجموعه و… کم و بیش ارائه شده است .
با گذر موقتی از آمار و وضعیت این ۱۲ شاخصه فرهنگی در شهر ارومیه و استان، به اصل ماجرا گام می‌گذاریم.
مبنا و معیارآنچه که ما به سلیقه و فکر جمعی و فردی خود علاقه به نام گذاری آن به عنوان مطبوعات ، روزنامه نگاری ، ادبیات و کارگاه‌های ادبی، سینما و تئاتر، موسیقی و کتاب، کتاب خانه و فضاهای فرهنگی و… داریم، درچیست؟از سویی همه این موارد یاد شده در طی این نام گذاری، منطقه‌ای و بومی عمل می‌کنند یا غیربومی و غیر‌منطقه‌ای؟ برای مثال کدام مبنا ما را به سوی نام گذاری مطبوعات بومی و روزنامه نگاری مبتنی بر آن هدایت می‌کند؟ مردم ! مخاطب ! تجربه ! تعاریف قراردادی جهانی و بین المللی! وضعیت و شرایط جغرافیایی و …
چرا در اصلی‌ترین امور فرهنگی فرایند‌های مبتنی بر این امور متمرکز( یعنی منوط به پایتخت و نظر پایتخت!) عمل می‌کند و حواشی آن بومی؟ چرا همه چیز در قید کلان‌شهریت خلاصه می‌شود و کلان‌شهر بودن و مثلا ًمانند تهران بودن و شدن در ظاهر ملاک است که تغییر وضعیت آن ، به تغییر واژه وابسته است و به راحتی واژه کلان به بزرگ متغییر می‌شود؟
این توسعه انسانی و فرهنگ مرتبط به آن است که ارکان اندیشه ورزی و اقتصادی و حتی سیاسی یک جامعه شهری را به سوی کلان شهر شدن می‌راند نه طول و عرض و یا شلوغی و دود و دم!
مثال ساده، همه شنیده‌ایم و به هم حواله می‌دهم که رانندگی اهالی و ساکنین تهران و یا هر کلان شهر دیگر بسیار حرفه‌ای و توام با رعایت قانون ومقید به رعایت زمان است که مبادا تلف شود! هر کس که سفر موقت به تهران مرکز کرده باشد ، در زمان مراجعت به شهر خود، از تجارت و نمای ظاهری و امکانات و… آن می‌گوید و تعریف می کند نه ازبی نظمی وهوای آلوده و دود و دم آن که هر دم سوژه خبر‌های چند گانه صدا و سیما و مطبوعات ملی و… است.
مردم شهر ارومیه و استان آذربایجان غربی ابتدا باید به ارکان توسعه انسانی خود بیندیشند و سپس راه را برای توسعه فرهنگی و فهم و عمل توسعه اقتصادی هموار کنند. تا زمانی که سرمایه گذار و صاحب ثرورت از امنیت فرهنگی در منطقه و ناحیه‌ای مطمئن نشود به سرمایه گذاری در آن حتی فکر هم نخواهد‌کرد. امنیت فرهنگی ضامن امنیت سیاسی نیز هست. هرجا توسعه فرهنگی به جایی رسید که مصرف جای خود را به استفاده، و اتلاف جای خود را به برنامه و زمان داد، هزینه‌های سیاسی نیز به کمترین حد خود فرو‌کش کرده و سطح انسانیت فرهنگی فرا تر خواهد‌رفت. توسعه انسانی مقدمه توسعه فرهنگی و پیش مقدمه توسعه اقتصادی است.منبع
تحلیل شاخص‌های توسعه فرهنگی استان‌های کشور – دکتر مسعود تقوایی -۱۳۸۵مجله جغرافیا و توسعه ناحیه‌ای

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۳ ساعت ۶:۱۴ ق.ظ

دیدگاه


+ 9 = هفده