عشق جذبه ای روحانی به سمت خیر و کمال است

عشق جذبه ای روحانی به سمت خیر و کمال است

سارا فرجی
گروه فرهنگی: از دیدگاه عرفان مبنای آفرینش عالم، عشق است دلیلش هم این است که حضرت حق وقتی به ذات خودش نگاه می کند می بیند که چقدر زیباست چون کل جمال من الله و کل کمال من الله و حُسن حُب آفرین است، به بیان دیگر زیبایی، عشق آفرین است.
ملا محسن فیض کاشانی در این باره از استلزام عاشقیت و معشوقیت حرف می زند به این معنا که وقتی خداوند عاشق ذات خودش می شود یک معشوقی باید باشد پس عاشقی و معشوقی مستلزم یکدیگرند.
خداوند وقتی عاشق ذات خودش را دید، یکبار هم خودش را در آینه دیگری دید. یکی آینه عالم هستی و دیگری انسان. بنابراین به انسان عالم صغیر می گویند. چون عالم، مظهر همه اسما الهی است. بنابراین همه اسما یکبار به صورت مفصل ظهور کردند که شدند عالم هستی و یکبار به صورت مجمل که شد انسان. پس هم انسان هم عالم هردو آینه خداوند بودند که خداوند خواست زیبایی ش را در درون آنها ببیند.از منظر حق، آینه عالم مثل یک جسم بی روح و صیقل نخورده است و باید صیقل بخورد. وقتی انسان در این عالم آفریده شد خداوند فرمود: »نفخت فیه من روحی« یعنی من در عالم هستی روح دمیدم و این جسم بی روح و صیقل داده نشده صیقل بیابد. در حدیث »کنت کنزاً مخفیاً فاحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف« هم می بینیم که زیبایی، شناخت، خلقت و معرفت در یک جا جمع شدند.غلامحسین ابراهیمی دینانی، چهره ماندگار فلسفه هم در خصوص عشق اعتقاد دارد که عشق در حقیقت آن نیروی شور انگیز است که در نهاد هر انسان به طور فطری وجود دارد و انسان را به سوی خیر و کمال و جمال می کشاند. قدرت این نیرو با توجه به استعداد ها و نحوه پرورش در انسانهای مختلف، متفاوت است. گاه در نهاد یک انسان مستعد چنان شوری و در دل او چنان جوششی ایجاد می کند که آتش شوق وصال محبوب اعماق دل را می سوزاند و هستی عاشق را به تاراج می برد. براساس این مطلب می_توان ادعا کرد که منشأ محبت و عشق، معرفت است بدین معنی که انسان کامل هنگامی که مراتب ترقی و تعالی روحی را پیمود و در طریق سیر و سلوک مرتبه ای یافت گاهی حالتی به او دست می دهد که در آن حالت از هر چیز حتی از خود بیگانه و از جسم و جان، ناآگاه می گردد و از زمان و مکان فارغ می شود و از فکر و نفس و عقل وارسته می گردد.در آن هنگام مست عشق شده و میان خود و معشوق واسطه نمی بیند و تفاوت نمی گذارد و این همان عشق حقیقی است که در این همه در باب آن سخن گفته می شود.
وی می گوید: درست است که در عالم عشق سخن از شناخت و معرفت به میان نمی آید در این مساله نیز تردید نیست که زبان عشق غیر از زبان حکمت و معرفت است ولی با این همه عشق بدون نوعی از معرفت جایگاه درستی نداشته و از معنی محصّلی نیز برخوردار نیست. در نظر شیخ شهاب الدین سهروردی که خود هم اهل عشق است و هم اهل معرفت، مقام معرفت قبل از محبت است.این چهره ماندگار فلسفه با اشاره به نظریات سهروردی در خصوص عشق توضیح می دهد: از نظر سهروردی رسیدن به عالم عشق همان راه محبت و معرفت است. »محبت چون به غایت رسد آن را عشق خوانند و عشق خاصّ تر از محبت است زیرا که همه عشقی محبت باشد اما همه محبتی عشق نباشد و محبت خاصّ تر از معرفت است زیرا که همه محبتی معرفت باشد اما همه محبتی معرفت نباشد و از معرفت دو چیز متقابل تولد یابد که آنها را محبت و عداوت خوانند زیرا که معرفت یا به چیزی خواهد بود مناسب و ملایم جسمانی یا روحانی که آن را خیر محض خوانند و کمال مطلق خوانند و نفس انسان طالب آن است و خواهد که خود را بدانجا رساند و کمال حاصل کند یا به چیزی خواهد بود که نه ملایم بود و نه مناسب خواه جسمانی و خواه روحانی که آن را شرّ محض خوانند و نقص مطلق دانند و نفس انسانی دائم از آن گریزان است و از آن نفرتی طبیعی حاصل شود.از اول محبت خیزد و از دوم عداوت. پس اول پایه معرفت است و دوم پایه محبت و سوم پایه عشق و به عالم عشق که بالای همه است نتوان رسیدن تا از معرفت و محبت دو پایه نردبان نسازد و معنی »خطوتان و قد وصلت« این است و همچنان که عالم عشق منتهای عالم معرفت و محبت است اصل و منتهای علمای راسخ و حکمای متأله نیز باشد.« این استاد فلسفه می_گوید: همان سان که مشاهده می شود در نظر سهروردی رسیدن به مقام عشق بدون برداشتن دو گام اساسی یعنی معرفت و محبت امکان پذیر نیست و منشأ محبت و عشق، معرفت است به عبارت دیگر می توان گفت عشق اگر مسبوق به نوعی معرفت نباشد معنی محصّل و توجیه پذیری نداشته و تا سرحدّ یک نوع غریزه حیوانی تنزل خواهد کرد. وقتی سهروردی عشق را مسبوق به محبت و محبت را مسبوق به معرفت می داند معنی سخن وی این است که عشق صورتی از صور معرفت و جلوه ای از تجلیات آن به شمار می آید. البته معرفت دارای صورتها و تجلیات دیگری نیز هست که عشق عرفانی عالی ترین و لطیف ترین صورت آن شناخت می شود.
*عشق قبل از هر چیز امری وجودی است
محدثی در خصوص رابطه عشق و ازدواج معتقد است: عشق قبل از هر چیز امری وجودی است اما ازدواج یک نهاد اجتماعی است. عشق می‌تواند به ازدواج منتهی بشود یا نشود. عشق و ازدواج لازم و ملزوم هم نیستند و هم‌ارز هم نیز نیستند. بسیاری از عاشقی‌ها بوده که هرگز به ازدواج ختم نشده و حتی بسیاری‌شان به وصال هم ختم نشده است.وی ادامه می دهد: در دوران ما معمولاً افراد اوّل عاشق می‌شوند و بعد بعضی از آن‌ها با هم ازدواج می‌کنند. گویا گزارش‌هایی هم هست که برخی اول ازدواج کرده‌اند اما بعد عاشق هم شده‌اند! در این مورد باید مطالعه‌ای تجربی صورت بگیرد تا ببینیم واقعاً بعد از ازدواج بین دو نفر عاشقی رخ داده است یا خیر؟! اما امر غیرممکنی نیست و ممکن است در مواردی این‌گونه باشد. این‌که رابطه‌ عاشقانه لزوماً »باید« به ازدواج ختم بشود یا ازدواج حتماً «باید» بر مبنای عشق صورت گیرد، بحث‌هایی هنجارین‌اند. اما آن‌چه در جهان واقع رخ می‌دهد، این‌گونه نیست؛ یعنی ازدواج‌هایی صورت می‌گیرد بدون عشق و عشق‌هایی رخ می‌دهد بدون این‌که به ازدواج منتهی شود.این استاد دانشگاه توضیح می دهد: در مورد این‌که ازدواج با عشق خوب است یا بدون عشق، نمی‌توان فرمولی ارایه کرد. چون زندگی مشترک یک فرآیند طولانی و پیچیده است. نمی‌توان گفت که زندگی مشترک با عشق آغازین تضمین می‌شود. مهم‌ترین عنصر در زندگی مشترک مسؤولیت‌پذیری متقابل و حفاظت مداوم از رابطه است. زندگی مشترک امر بسیار پیچیده‌ای است. هر نوع تصور خام در باب آن می‌تواند مشکل‌ساز باشد. ظاهراً بسیاری از نیاکان ما بدون عشق ازدواج می‌کردند اما زندگی مشترک‌شان مشکلات کم‌تری داشت. در جهان ما تداوم طولانی مدت زندگی مشترک هم‌راهِ با خشنودی امری کم‌تر دست‌یافتنی است.
به گزارش آرازآذربایجان به نقل از مهر ، این نویسنده ادامه می دهد: چنین چیزی نیازمند برخورداری از هنر زندگی کردن از سوی هر دو طرف است و چون ما هرگز در تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش‌مان چنین هنری را نمی‌آموزیم لذا تحقّق آن در جهان واقعی امر بسیار نادری است.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۴۹ ق.ظ

دیدگاه


+ 3 = یازده