شعر خوب مدعی بازتاب وضعیت اجتماعی است
امیرهوشنگ افتخاریراد
گروه فرهنگی: هرگونه تلاش، برای تعریف رابطه بین هنر و سیاست یا تاکید بر عدم رابطه آنها، نیازمند یک میانجی نظریه چارچوببندی شده است که صرفنظر از قبول یا عدم قبول آن نظریه برای تبیین و توضیح این رابطه، ضروری است. بنابراین یا باید از ایجاد چنین رابطهای کلا برحذر بود که در دام ورطهای به نام فرمگرایی میافتیم که خود نوعی ایدئولوژی است یا رابطه را با قید ایدئولوژی پیش برد که در دام دستورالعمل هنری فرو میغلتیم.
تنها گام موثر این است که آبرومندانه آن قید را شناسایی کرد اما در همان حال، ابزار نفیاش را که در خود اثر نهفته، به کار گرفت. فیالواقع، به همان اندازه که شعار هنر برای هنر، ایدئولوژیک است، هنر سیاسی نیز ایدئولوژیک است. تاکید بر الهام صرف درونی هنرمند و دوری از زمانه و بیاعتنایی به آن، سرانجام به نوعی فرمگرایی عرفانی منتهی میشود.
و از طرف دیگر، پرکردن محتوای هنر بهطور بیواسطه از سیاست، نیز خود به نظریه چارچوببندی شده دیگری بدل میشود، هرچند ممکن است در مقطعی کارکردهای درخوری داشته باشد.
حتی جداکردن جایگاه اجتماعی سیاسی هنرمند از هنرش نیز نتوانسته به مناقشه لوثشده هنر و سیاست پایان بخشد. موضعگیریهای هنرمند یا بیاعتناییهای او به وضعیتهایی معین، جدای از کار هنری او، نتوانسته کمکی به حل این مناقشه بکند زیرا موضع یک هنرمند، همیشه موضع یک هنرمند است نه سیاستمدار. افکار عمومی یا علاقهمندان یک هنرمند ممکن است از این نوع موضعگیریها، نومید شوند یا ممکن است توقعات آنها را برآورده کند. در همین نومیدی یا برآوردن توقعات نیز ایدئولوژی خاص خودش نهفته است. در عین حال، فرضا در عرصه شعر -که عموما این مناقشه نسبت به دیگر هنرها بیشتر به چشم میآید- ما با طیف عظیمی از شاعران سر و کار داریم که شعر آنها را در عین متضادبودن و کاملا بیربط بودن به هم، باز شعر مینامیم. تنها عنصر مُقَّسم آنها همان نظریه میانجیگر است. از آثار مایاکوفسکی، برشت و نرودا تا پاز، خیمهنز، ریلکه، استیونس و مالارمه و بیشمار طیف دیگر، جملگی را شعر مینامیم و حتی گاهی همه آنها را یکجا در گنجه کتابهای خود قرار میدهیم. این البته نه بهخاطر ژست دموکراتیک گرفتن یا سوپرمارکت گلی از هر گلستان، بلکه عمده بهخاطر حقیقت کلی است که در هر شعر نهفته است. اگرچه، معیار و میزان این حقیقت کلی، نفی است که در خود آنها نهفته است. بهواقع، حقیقت، نفی است. به مدد این نفی است که ایدئولوژی به کار بسته دو پاره میشود و از مناقشه هنر و سیاست فراتر میرود.
یکی از برهههایی که میتوان مساله هنر (شعر) و سیاست را مورد بحث گذاشت، دهه ۳۰ است که کودتای ۲۸ مرداد رخ داد. هیچ خصلت خودآیینی شعر منفک از زمینههای غیرمنسجم تاریخی جان سالم به در نمیبرد. در وهله اول اینکه خود خودآیینی نیز محدودیتهایی دارد و یکی از واقعیتهای شکست شعری، آگاهی به این محدودیتهاست، شاعر زمانی که به محدودیتهای خود پی میبرد، با نوعی شکست یا سرخوردگی مواجه میشود که تجربه این سرخوردگی، احتمالا خود را در فراشد اثر نشان میدهد؛ دوما هسته چغر خودآیینی، ریشه در عدم انسجام دارد. به همین دلیل است که نقطه استعلایی در یک شعر، نه بیرون از آن بلکه در درونماندگاری خودش نهفته است. شاید توضیح منطقی این نگرش به شعر آسان نباشد اما بدون تردید کارکرد بهتری از دوگانهسازی شعر دارد. یک شعر مدرن، حامل همین تناقض استعلایی/درونماندگاری است.
از یک منظر، شعری که مدعی بازتاب وضعیت اجتماعی است و بنابراین استوار بر بیرون است و شعری که قائم به ذات است و بهاصطلاح درونی است، همانطور که گفتیم هر دو برای توضیح خود نیازمند به نوعی ایدئولوژی هستند. از منظر دیگر اولی خود را متعلق به امر تاریخی (درونی) میداند و دومی خود را فراتاریخی (بیرونی) مینامد. بهواقع، رابطه درونی و بیرونی آنها از این منظر معکوس میشود؛ شعر فرمگرا که به نوعی ناببودن درونی خود -برّی از هرگونه آلودگیهای بیرونی- متکی است، در عین حال خود را بیرون از تاریخ و زمان میگذارد، اما شعری که خود را از گزند وضعیت برکنار نمیداند، خود را درون تاریخ تلقی میکند. چگونه این اختلاط و عوض شدن جای درون/بیرون یا همزمان هر دو را داشتن میسر است؟ علیالقاعده آن نظریههای میانجیگر که تلاش میکنند از این دو منظر مذکور دفاع کنند یا این مناظر را برسازند، از توضیح این مساله عاجز هستند زیرا از تناقض درونی خود غفلت کردهاند. از قضا با در کنار هم گذاشتن این دو منظر، که در یک وضعیت اجتماعی و تاریخی رخ دادهاند، میتوان به آن تناقض پی برد: چگونه شعری که خود را درونی میداند، در عین حال مدعی فراتاریخی و بیرونی بودن است؛ و نیز شعری که خود را بیرونی میداند، مدعی تاریخی و درونی بودن است.
هر شاعری، علیالظاهر، تلاش میکند اثر خود را توجیه تئوریک کند. این توجیه تئوریک غالبا بدون توجه به تنشهای موجود در شعر، شکل نظریه میانجیگر مییابد که فیالواقع به کار اصلی خود، یعنی منسجم کردن و پر کردن شکافها یا تظاهر به پرکردن آنها میکند. برای همین ایدئولوژی شعر فرمگرا و شعر خلقی یکی هستند. حال با لحاظکردن نیمه اول دهه ۳۰، که رویداد مهم کودتا رخ داد، فرضا دو شعر زمستان (مهدی اخوانثالث) و کبود یا همان جیغ بنفش (هوشنگ ایرانی) را در نظر بگیریم. هر دوی این شعرها، حوالی کودتا نوشته شدهاند. نخست اینکه معیار شعر نامیدن آنها چیست؟ مقطعنویسی آنها؟ ادعای شاعر مبنی بر اینکه شعر است؟ چاپ شدن در چیزی تحت عنوان مجموعه شعر؟ واجد خصلتهای شعری بودن منجمله استعاره، تشبیه، مجاز، تصویرپردازی، صور خیال و قسعلیهذا؟ شعر نامیدن آنها توسط منتقد یا خواننده؟ ماندگاری؟ میتوان این فهرست را ادامه داد و دلایل متفاوت، متناقض و گاه یکجا را با هم آورد. به هر تقدیر آنها را میگوییم: شعر.
شعر زمستان کمابیش در حافظهها مانده است و میتوان زمزمهاش کرد و مضمون آن یادآور یک وضعیت معین است. البته خود اخوان چندین بار به مخاطبان گذری خود که با دیدن او، شعر زمستان را واگویه کردهاند، گفته است که سال چهار فصل دارد که یکیاش هم زمستان است. اخوان یا رندانه میخواسته از زیر بار استعاره زمستان، فرار کند یا بهنوعی میخواسته از تقلیل این شعر به یک وضعیت خاص ممانعت کند و آن را در عین حال که شعری برخاسته از همان وضعیت است، به بیرون از تاریخ پرتاب کند، بهعبارتی، جاودانهاش کند. . وضعیتهای متناقض و معارضی که خود را در شعر وارد میکنند و منتقد/شاعر تلاش میکند هرگونه ضرورت تنشی را در آنها از بین ببرد. بنابراین این سوال نیز پیش میآید که توجیهات، عموما میتواند ربطی به یک اثر نداشته باشد، لیکن همواره در کنار اثر تولید و بازتولید میشوند. بنابراین عمده این است که بتوان صورت وحدتبخش این سنخ ایدئولوژی را به مدد خود اثر برملا کرد. بهقول آدورنو باید این دو شکل هنری مذکور را که در مواجهه با سیاست وانموده میشوند، کنار گذاشت، باید شعر (هنر) بتواند بیانگر رابطه بین کل و اجزا باشد، بیانگر تعامل و گسستش از سنت خود، »صدای ترق ترق، صدای شکافتن که از اثرهنری برمیخیزد، صدای سایش و اصطکاک اجزای آنتاگونیستی است که اثر هنری تلاش میکند به آنها وحدت و کلیت بخشد.« به گزارش آرازآذربایجان به نقل از فرارو ، در این صورت هم عنصر فرمال هم عنصر سراسر تاریخی در آن ظاهر میشوند. بهواقع، نمایش توپولوژیک درون و بیرون، با بطری کلاین قابل توصیف است: جایی که هم میتوان نقطه استعلایی و هم درونماندگاری را در شعر یافت.
Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۵:۵۵ ق.ظ