سران فرقه دموکرات آلت دست شوروی

سران فرقه دموکرات آلت دست شوروی

قسمت اول
گروه تاریخ:دکتر جهانشاهلو افشار از اعضای ۵۳ نفر و تنها بازمانده از سران فرقه دموکرات اکنون در آلمان زندگی می کند و در کتاب خاطرات خود ندامت و پشیمانی خود را از عضویت در فرقه اعلام نموده است. وی اقرار می کند که خطایش در نادیده انگاشتن منافع ملی و عدم درک مصلحت ملت ایران بود. در کتاب ما و بیگانگان وی می گوید که فرقه و سران آن آلت دست روسیه شوروی بودند و شرط ارتقاء در فرقه وفاداری بیشتر به روس ها بود.
آقای سیدجعفر پیشه‌وری:او دبیر یکم فرقة دمکرات و باش وزیر حکومت ملی آذربایجان، مردی پر تلاش بود. من از او ضعف مالی ندیدم و نشنیدم. او گاهی بسیار دلیر و زمانی بسیار ترسو بود. به دیگر سخن، در ستیز با دشمن و بیگانه، روش پایداری نداشت و سرانجام هم در سر همین دو دلی‌ها و بی‌باکی‌های حساب نشده، جان خود را از دست داد. او با این‌که به همة دوستان نزدیک خود دلداری و نوید بهبود کارها را می‌داد، خود ناامید بود و چندین بار به من گفت که خداوند کامبخش را لعنت کند که مرا دوباره به این کارها کشاند. او می‌گفت: من رو‌س‌ها را خوب می‌شناسم. آنها در جایی که سودشان اقتضا کند، ما را میان میدان تنها رها خواهند کرد و چه بسا، به دست دشمن خواهند داد. به راستی همین جور هم شد.روزی از دارایی ارتش به من گزارش دادند که غلام یحیی، پی در پی تکه کاغذهای یادداشت مانندی به خط و امضای آقای پیشه‌وری می‌آورد که کم‌ترین آن، صد هزار تومان حواله است (صد هزار تومان به حساب آن روز، پول خیلی زیادی بود) و پول دریافت می‌کند. اما صورت مخارج را به هیچ رو نداده است. من به آقای پیشه‌وری گفتم، غلام یحیی این همه پول را برای چه دریافت می‌کند؟ما که در زنجان، بیش از ۲۰۰ تن فدایی نداریم و از سوی دیگر، چرا به دارایی ارتش حساب پس نمی‌دهد. آنجا یک اداره است و باید درآمد و دررفتش، بر پایة مدرک باشد. پیشه‌وری گفت: گمان می‌کنی من این یادداشت‌ها را به میل خود می‌نویسم. آنها دستور می‌دهند و من هم می‌نویسم (مقصودش روس‌ها بودند).روزی که غلام یحیی از زنجان آمده بود و به ما درباره اوضاع آنجا گزارش می‌داد. پیشه‌وری از او پرسید: نزدیک به دویست و پنجاه هزار گوسفندی را که از چوبدارها و دشمنان خلق مصادره کرده‌اند، چرا نمی‌فروشید و پولش را روانة وزارت دارایی نمی‌کنید؟ غلام یحیی گفت: آقای پیشه‌وری، گوسفندها را فداییان سر بریدند و خوردند. آقای پیشه‌وری نگاهی به من کرد و چیزی نگفت. پس از رفتن غلام یحیی، به من گفت، اکنون دیدی که او چگونه حساب پس می‌دهد. می‌گوید دویست و پنجاه هزار گوسفند را، دویست تن فدایی در این چند ماه خورده‌اند. او خود را نمایندة این دولت و پاسخ‌گو در برابر ما نمی‌داد. او خود را به حق، گماردة دیگران می‌داند و به آنها، نه تنها حساب، بلکه پول‌ها را تحویل می‌دهد.
دکتر سلام‌الله جاوید:گرچه به ظاهر پزشک بود؛ اما با پزشکی چندان آشنایی و سروکار نداشت. او از دست یاران با سابقة روس‌ها و سازمان امنیت آن بود. به گفتة پیشه‌وری، او هنگامی که پس از مدت کوتاهی زندانی شدن، به کاشان تبعید شد که پیشه‌وری هم آن زمان در آنجا تبعید بود، در میان مردم نقش جاسوس و پادوی شهربانی را بازی می‌کرد.پس از شهریور ۱۳۲۰ که جدا از اتحادیة کارگران حزب توده، آقای یوسف افتخاری اتحادیة دیگری پدید آورده بود. جاوید، به دستور شهربانی و پشتیبانی عمال روس، اتحادیه‌ای بر پا کرد که به سبب ناتوان بودن در ادارة آن، زود از هم پاشید.اصولاً در آذربایجان و ایران، جز چند تن انگشت شمار، کسی او را نمی‌شناخت و در میان کمونیست‌های پیشین هم، سرشناس نبود. آقای پیشه‌وری می‌گفت: از باکو، سازمان امنیت شوروی او را توصیه کرد و شرکت او در کمیتة مرکزی و دولت فرقة دمکرات نیز، از این رو انجام پذیرفت.خود و خانواده‌اش از مهاجرین باکو بودند. از این‌رو، با نمایندگان سازمان امنیت روس در تبریز سروسری داشت و با همة گروه‌های مهاجر و کسانی که با دستگاه پلیس ایران نیز بستگی داشتند، همراز بود. وی از همة دزدها و غارتگران که به رده‌های فرقه رخنه کرده بودند، باج می‌گرفت و در همة مصادره‌هایی که در تبریز یا در شهرهای دیگر انجام می‌گرفت،‌ سرراست یا ناسرراست، دست داشت و سهم می‌ستاند.
آقای غلامرضا الهامی وزیر دارایی:اهل تبریز و پدرش از کارگزاران گذشتة وزارت خارجه بود و گویا پیش از آن شهردار تبریز بود. از آقای پیشه‌وری شنیدم که به سبب پروندة اختلاسی که به حق یا ناحق داشت، زیر پیگیرد بود و گویا دستور بازداشت او هم صادر شده بود، هنگامی که کار فرقه تبریز بالا گرفت، بدان پیوست. از دید مالی در گوشه و کنار، دربارة او، به‌ویژه دربارة چاپ برگ‌های قرضه‌ای که فرقه به جای پول کاغذ به کار می‌برد، چیزهایی شنیده می‌شد که چون عمر حکومت فرقه دوام نکرد،‌ زمان بررسی آنها و سندهای بانکی نرسید، تا درست یا نادرست بودن آن آشکار گردد. اما کارهایی که شایستة یک وزیر نبود، او انجام می‌داد. در این میان، کارگاهی به سرپرستی همسر خود دائر کرده بود که در آن گروهی زن مزدور، به دوخت و دوز سرگرم بودند و با پارچه‌های ارزانی که از وزارت اقصاد دریافت می‌کرد، پیراهن‌های مردانه تولید و به تهران می‌فرستاد و به قیمت گران به فروش می‌رساند.
جهانشاهلو

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۶:۱۰ ق.ظ

دیدگاه


+ 9 = دوازده